شقایق پاکی پودنک
شقایق پاکی پودنک
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

بررسي تطبيقي ''شهرگريزي'' و ''بدوی گرایی'' در شعر سهراب سپهری

_بدوي گرايي:

مبدأ در لغت به معني اصل و آغاز است و بدوي به معني ابتدائي و آغازي . در اصطلاح، بدوي گرايي بـر

جلوه هاي گوناگون گرايش به گذشته اطلاق مي شود با اين توضيح كه مبدأ گرايي متضمن هر نوع علاقه به

بازگشت به اصل و مبدأ است. اما بدويگرايي نمودهاي بسيار متنوعي دارد كه به طوركلّي در دو شـاخه

بدوي گرايي زماني و بدوي گرايي فرهنگي جاي مي‌گيرد. بدويگرايي زماني را مي توان بر توجه به پديده ها و دستاوردهاي زندگي، فرهنگ و هنر انسان در زمانهاي گذشته اطلاق كرد (داد: مبدأگرايي )

شايان توجه است كه بدوي گرايي با ويژگي هاي يادشده در اشعار رمانتيك معاصـر عربـي ، بـه ويـژه در

آثاري كه پس از جنگ جهاني دوم پديد آمد انده ، نمودي روشن يافته است ، سروده هايي كه عصياني هستند برضد واقعيت سرشار از تباهي و اندوه موجود در جامعـه عربـي ؛ و بازتـابي از آرمـان گرايـي سـراينده يـا

نويسنده متن هستند ( هجید، 175 :1980). اين همه فراخواني به دوري گزيدن از تصنع، بازگشت به سرشت

نخستين و فطرت راستين و توجه به خواهش هاي پاك روح بشري اسـت و فريـاد شـهرگريزي و نـداي

بازگشت به دامان طبيعت ( عبد الحميد علي، 173 : 2005).

_اظهار اندوه به خاطر از ميان رفتن نشانههاي گذرگاه روستا در شعر سپهري:

دوران معاصر با ظهور و فزوني يافتن مظاهر مدنيت و شهرنشيني جديـد، دگرگـوني بنيادهـاي توليـد،

گسترش و ديگرگوني روزافزون دانش، هنر، ادبيات، فلسفه و ... و با شـعله ور گـشتن آتـش جنـگ هـاي

خانمان برانداز در سراسر جهان هم زمان شده است از؛ اين ،رو سروده های بيشتر شاعران معاصـر ، در سراسـر

جهان، به گونه هاي روايت درد، رنج و ناتواني انسان امروز از رويارويي با حقيقت ديگرگـون گـشته طبيعـت،

زندگي و همنوعان خويش است . اين اظهار اندوه در سروده هاي سهراب سپهري داراي دو نمود آشكار است كه عبارت اند از : نابودي مناظر طبيعي و آلايـش پـاكي و سـادگي نخـستين، و

احساس غربت، تنهايي، سكوت و سكون انسان در شهر.

_احساس غربت، تنهايي، سكوت و سكون انسان در شهر:

سپهري در شعر بلند «صداي پاي آب» با ترسيم فضايي غم آلود و تصنّعي، احساس غربـت خـويش را

از رويارويي با واقعيت دنياي مرده شهر روايت مي كند جايی كه در آن ديگر نشاني از پديده هـاي بـدوي و

بكر طبيعت آغازين خداوند ديده نمي شود، جايي كه در آن مرغان آواز نمي خوانند، باد نمـي وزد، درخـت

صنوبري نيست كه انسان در سبزينه سايه اش نفسي تازه كند ؛ در شهر شعر سپهري بر روي اسباب بازي هاي

كودكان، خاك نشسته است و از خيزابه هاي سهمگين و باشكوه دريا جز يادي برجاي نمانده است:

پشت سر نيست فضايي زنده/ پشت سر مرغ نمي خواند/ پشت سر باد نمي آيد/ پـشت سـر پنجـره

سبز صنوبر بسته است / پشت سر روي همه فرفره ها خاك نشسته است / پشت سر خاطره موج، به ساحل،

صدف سرد سكون ميريزد ( ... سپهري، 178 :1375 ).

اين سروده به روشني نمايانگر غربت و اندوه ملموس سراينده اي است بدوي گرا كه تصور او از زندگي

و زنده بودن به حضور پديده هاي طبيعي آفرينش در زندگي انسان متمايل است ، و از آنجا كه زندگي صنعتي

امروز بشر معادل مرگ طبيعت و آفرينه هاي طبيعي است ، همه چيز و همه جا در چشم او غبارآلود، گرفته و

مغموم و بلكه فراتر از همه اين ها غريب به نظر مي رسد، تا بدان جاكه در شعر «مسافر» حتي سياحت و سـفر

هم، كه براي بسياري مايه زدودن ملال خاطر و شادماني و انبساط روح است ، نزد سپهري گرفتـه اسـت و

،سياه و بوي روغن مي دهد:

سفر پر از سيلان بود / و از تلاطم صنعت، تمام سطح سفر / گرفته بود و سياه / و بوي روغن مـي داد/و

روي خاك سفر، شيشه هاي خالي مشروب، / شيارهاي غريزه و سايه هاي مجال/ كنار هم بودنـد (همـان : 193)

_ابراز نفرت از اضطراب و هياهوي زندگي صنعتي، آلودگي هاي صوتي :

سپهري در شعر زيباي «به باغ همسفران » از شهر و تمام مظاهر مدنيت و شهرنشيني مي گريزد، شـهري كه خاك سياهش چراگاه جرثقيل است و در اين عصر فرود طبيعت / گلابي و اوج گرفتن صنعت / پـولاد،

روح سنگ دلي و بي رحمي را در جسم انسان ها دميده و رؤياي لطيف خوابي پاك و آرام و به دور از هياهو

در زير شاخسار درختان را از آنان دريغ داشته است :

در اين كوچه هايي كه تاريك هستند / من از سطح سيماني قرن ميترسم/ بيا تا نترسيم از كوچه هـايي

كه خاك سياشان / چراگاه جرِّ ثقيل است / مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي در اين عصر معـراج

پولاد/ مرا خواب كن زير يك شاخه/ دور از شب اصطكاك فلزات ( سپهری، 223 :1375 ).

شقایق پاکی پودنک

دانشجو کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی اقلید

منبع:

مجله زبان و ادبيات عربي (مجله ادبيات و علوم انساني سابق) (علمي ـ پژوهشي ، ) شماره ششم ـ بهار و تابستان 13، بررسي تطبيقي «شهرگريزي و بدوی گرایی » در شعر سهراب سپهري و عبدالمعطي حجازي

سهراب سپهریبدوی گرایی
کارشناس ادبیات فارسی/عضو انجمن نویسندگان برتر ایران/نویسنده سه کتاب مستقل، سه داستان کوتاه، هفت دیوان شعر مشترک/ویراستار کتاب و نشریات، شاعر، نویسنده، گوینده/همکاری با بیش از ۱۴۰ نشریه دانشجویی/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید