رها آزاده
رها آزاده
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

ای کاش چاه.

بد قولی هات ناراحتم می‌کنه. انتظار دارم وقتی میگی بمون خونه و بخون، واقعا کمکم کنی بخونم؛ نه که هی ول بچرخی و دست به انجام کارایی بزنی که در حالت معمول انجام نمی‌دی. می‌فهمم که ساختمان داده با این استاد عزیزی که نصیب ما شده یه وقتایی زجره، ولی بیا و به جذابیت الگوریتم فکرکنیم. بیا اهمیت ندیم به خلاقیتی که معلوم نیست سر جلسه امتحان باشه که بیاد کمکمون یا نه. بیا رها کنیم ترس از نمره‌ی داغون که نه، افتادن سر این درسو.

این ترم واحد کم برداشتم. خیلی کم. مسخره‌س که الان که آخر ترمه هنوز یه وقتایی غصه می‌خورم که چرا کم برداشتم؟ ول کن دیگه گذشت بابا.

پی‌ام‌اس؟ بله! بیا حداقل توجیه کنیم اوضاع روحی فعلیو و اینقدر اذیت الکی نکنیم خودمونو؛ نه که هی بگیم خب هست که هست، اوضاع باید تحت کنترل باشه! تروخدا بیا و بغلم کن.

اصلا بیا به این فکر نکنیم که ۶۰۰ ص ساختمان داده بوده و هنوز ۳۰۰ ص‌ش مونده. بیا فکر نکنیم که ۱۰۰ ص از برنامه عقبیم و اگه نتونیم خودمونو برسونیم، نمیتونیم پنجشنبه رو به پخت و تزیین کیک بابا اختصاص بدیم و از تولدشون بودن لذت ببریم. تو که در هر حال این کارا رو می‌کنی و تهش جر میدی خودتو برا ساختمان داده، یا حتی کلا بیخیالش میشی و رهاش می‌کنی. بیا رها کنیم. بیا رها کنیم رها کنیم رها کنیم.

چقدر بده که بد گریه‌ای و حداقل نمی‌ذاری یکم گریه کنم تا رها شم. تو چرا عادت به این کار نداری؟ چجوری تحمل کنم این بار سنگینی که میذاری رو دلمو؟ بدیش اینه که حتی وقت نمیتونم بدم به خودم که غرقت کنم تو خیال. و دقیقا برای همینه که وقتی میبینم میری تو هپروت داستان پردازی های ذهنیت و سر و ته کارو هم میاری، دلم میخواد بزنمت که دیگه این کارو نکنی. شاید بهتره به قول استاد غلامی، برای تفریح ها و استراحت ها و خیال پردازی ها و... هم برنامه داشته باشم که بهم حس لذت بده؛ نه حس نکبتِ عقب افتادن از درس درس درس. کی گفته فقط درس زندگیه؟ مطلقا نیست، خودتم می‌دونی که نیست، عملکردتم همینو میگه؛ ولی چیکارت کنم که به موقعش به اون چیزی که باید، وقت به اون اندازه که باید، اختصاص بدی؟

به این فکر میکنم که ۳۰۰ ص رو میشه تو یه روز خوند، ولی بعید می‌دونم تو خونه بشه خوند. باید بری سالن مطالعه. دم خونتونه، ماشینم دستته. بذار کنار بهونه های مسخره‌تو! حالشو نداری؟ می‌دونم به خدا منم همینم. ولی نمی‌خوام برا حالشو داشتن آویزون بقیه باشم که بهم حس و حال بدن؛ مگه از تو که خود منی، آدم نزدیک تر دارم؟ بیا و استقلالو توی عملکرد هم بدست بیاریم. بیا و وقتی میگیم بریم فلان جا و فلان کارو بکنیم، واقعا انجامش بدیم؛ نه که من از یک روز قبلش مطمئن باشم تو فلان قولی که داری میدی رو انجام نخواهی داد. کمکم کن، باهام راه بیا و در آغوشم بگیر منِ عزیزم. ما جز هم کیو داریم مگه؟

سه تا کانال دارم. اندازه موهای سرم دوست و رفیق واقعی و نزدیک دارم؛ اما نمی‌خوام نق بزنم اونجاها. ذهنم رفت سمت امام علی که با چاه درد و دل می‌کردن. اون موقع هنوز ویرگول نبوده :)

دچار پرخوری میشم وقتی حالم خوب نیست. حالا بیا و نگران چاق شدن نباش. امروز باشگاهمم نرفتم. میخواستم مثلا درس بخونم که... هه -_-


درسساختمان دادهعصبیناراحت
از درون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید