من یک روانشناس هستم. یک روانشناس که به واسطه ی شغلی که دارم هر روز با آدم های زیادی صحبت میکنم. با سرنوشت ها و زندگینامه های زیادی روبرو می شم. تا قبل از این که من وارد این حرفه بشوم یکی از مسایلی که خودم نسبت به آن بی دقت بودم انگشت اتهام بود. بله انگشت اتهام! موضوعی که عامل بیشتر اختلافات هم در مسایل زناشویی و هم روابط والدین با فرزندان است. چیزی که در اتاق مشاوره توجه من رو به خودش جلب کرد بی توجهی آدم ها به اشتباهات خودشون بود. آدم ها با نشانه گرفتن این انگشت سمت یکدیگر سعی در رفع مسئولیت و مبری کردن خود از اشتباهات داشتند.هرگاه از آنها خواسته میشد که این انگشت را به سمت خود بگیرند و حال به قضاوت بپردازند متوجه میشدند که خود نیز در خیلی اوقات اشتباهاتی مرتکب شدند و اینطور دیدگاهشان نسبت به مشکل و حل آن تغییر میکرد.والدین به واسطه ی والدگری همیشه فکر میکنند این فرزند است که اشتباه می کند و تصمیم و نظر درست مربوط به آن هاست اما گاهاً در جلسات متوجه می شوند که لازم است این انگشت به سمت خود گرفته شود تا درصد اشتباهات خود را بسنجند. حال من از شما می پرسم آیا تا به حال تلاش کردید این انگشت را به سمت خود برگردانید؟ آیا تا به حال به این موضوع فکر کردید که من در ایجاد این مشکل چقدر مقصرم؟ هرگاه جرات انجام این کار را پیدا کردید بدانید که گامی بزرگ در مهارت برقراری ارتباط موثر برداشتید. مهارتی که فقدان آن در جامعه ی امروز ما به وضوح دیده می شود.