
بعضی وقتا آدم تو دل شلوغیها و گرفتاریاش، یهدفعه با یه اتفاق خوب روبهرو میشه. اونقدر بیهوا میاد که خودت هم باورت نمیشه. مثلاً وقتی ناامیدی، یه نفر یه جمله میگه که درست میخوره وسط دلت. یا وقتی از همه خستهای، یه نسیم خنک میاد و صورتتو نوازش میکنه. همونجا میفهمی دنیا هنوزم قشنگیاشو ازت دریغ نکرده.
اتفاق خوب لازم نیست حتماً یه خبر بزرگ باشه، مثل قبول شدن تو یه آزمون یا خریدن یه چیزی که مدتها دنبالش بودی. گاهی وقتا فقط اینه که صبح بیدار شی و ببینی هنوز مامانت کنارت صبحونه میچینه، یا صدای خندهی خواهر و برادرتو بشنوی، یا با یه آهنگ قدیمی پرت شی به خاطرات خوبت... همینا خودش یه دنیاست.
بعضی روزا همه چی عادیه، نه بد نه خوب، ولی یهو یه تماس کوتاه از یه نفر که مدتها ازش خبر نداشتی، یا یه پیام که نوشته: «دلم برات تنگ شده»، میتونه رنگ اون روزتو عوض کنه. دل آدم خیلی وقتا با همین چیزای کوچیک آروم میگیره.
باید یاد بگیریم که این لحظهها رو ببینیم. چون خیلی وقتا اونقدر غرقِ سختیای زندگی میشیم که قشنگیاشو نمیبینیم. ولی اگه یاد بگیریم به جزئیات دقت کنیم، به لبخند یه بچه، به بوی خاک بعدِ بارون، به گرمای یه فنجون چای تو یه عصر سرد زمستونی... اونوقت میفهمیم زندگی با همهی بالا و پاییناش، هنوزم ارزش دوست داشتن داره.
اتفاقات خوب همیشه میان. شاید نه وقتایی که منتظرشونیم، ولی درست همون موقع که فکرشو نمیکنیم. اون موقعست که دلت یهدفعه گرم میشه و با خودت میگی: «دیدی؟ هنوزم دنیا قشنگیاشو یادش نرفته.»