زندگی مث تئاتره. اینو همیشه بابام می گفت...
زندگی مث تئاتره. اینو همیشه بابام می گفت...
زندگی مث تئاتره. اینو همیشه بابام می گفت...
پروانهها وقتی که قراره بمیرن، از دسته جدا میشن، روی یک دیوار میشینند و اروم همونجا ثابت میشن و میمیرن...
این دیالوگیه که در شروع نمایش بین دو تا دوست، فواد و نینا شکل میگیرد. فوآد در حال مهاجرت و جدایی از این جمع دوستانه و نینا عضوی که به تازگی در حال اضافه شدن به این جمعیه که برای آخرین بار دور هم توی یک ویلای خارج از شهر جمع شدن.
هنگام شروع نمایش، به خاطر همهمه تماشاگرا و گنگی نمایشنامه احساس کردم که با یک کار ضعیف روبه رو هستم، اما رفته رفته وقتی تکرارهای پیدرپی سکانسها، دیالوگهای بسیار شلوغ و همه همهها و تنشهای جمعی رو دیدم، به تسلط بازیگرها و اجرای بسیار حرفهای تیم ایمان آوردم.
اوایل داستان ظاهر فیلم سینمایی دربارهی الی تداعی میشد اما هنگامی که تکرار سکانسهای مختلف شروع شد، و تماشاگر رو غرق کرد، خیلی سریع نمایشنامه استقلال خودشو نشون داد.
توی این نمایش مفهوم زمان شکسته میشه و حس میکنی در زمان عقب و جلو میری، صحنههای مختلف از نگاه شخصیتهای مختلف اجرا میشه، یک صحنه چندین بار تکرار میشه تا زوایای پنهانش رو درک کنی و هر بار بیشتر در عمق آن فرو بری.
دکور صحنه خیلی مینیمال بود و همه چیز حول یک در میگشت ، دری که هر بار که ازش رد میشدی انگار وارد یک بخش دیگهای از زمان میشدی. طراحی لباسهای خیلی معمولی بود، اما به همراه دکور ساده کاملا مناسب با یک تئاتر رئال(اگر اشتباه نکنم) بود.
بعد از پایان نمایش واقعا تا یکی دو ساعت تو شوک بودم. نمایشکی که بعضی جاهاش میخندونه و اوایلش خیلی شاد شروع میشه، بعضیجاهاش به فکر فرو میبره و حتی اواخر بغض به گلوت میاره و یاس رو کاملا نشون میده. شخصیتها گویی روی دیگر خود را در نیمه دوم نمایش نشان میدهند: نینا از دختری معصوم تبدیل به دختری یاغی میشود یا نرگس که با ویار بارداری تبدیل به زنی متوهم میشود ....
بیشتر از این در مورد نمایش نمیگویم که از جذابیت آن کم نشود اما به شدت دیدن آن را پیشنهاد میکنم.
سعید حسنلو کارگردان و هادی حجازیفر در مقام تهیهکننده این اثر قرار دارد. همین موضوع نشاندهنده کیفیت بالای اثر خواهد بود.
این نمایش تا ۲۵ خرداد هر شب ساعت ۲۱:۳۰ در تماشاخانه هامون که به تازگی بازسازی شده اجرا میشود.