خورشید مستقیما می تابه به پس کله ی اینجانب. باد خنکی میوزه و باعث میشه برای اندک زمانی این نیزه های زرین رو که پس کله ی اینجانب را مورد عنایت قرار داده حس نکنم. به کلیت ماجرا ی زندگی نگاه میکنم. میشه که زندگی رو به این پرتو ها تشبیه کرد که در عین زیبایی آزار دهنده اند. اما چه چیزی رو میتونیم جایگزین این بادی کنیم که میوزه و باعث میشه لختی این سختی ها حس نشن؟ برای من این باد، کلیه ی عرصه های هنر و آثار هنریه. گپ زدن با دوستان هم خوبه. مسافرت هم واقعا لذت بخش میتونه باشه. خوندن کتاب روی یک صندلی که رو به پنجره است و یه فنجان چای در کنار آن ، در حالی که بیرون بارانی در حال باریدنه.
شما چه چیزی رو جایگزین این باد میکنید؟ چه چیزایی باعث میشه که حداقل برای اندک زمانی فراموش کنید هر چه که در این دنیا میگذره رو؟