نسخهی شنیداری غزل «اندر حکایت انبیا» را میتوانید از اینجا گوش کنید
به دستهات كنار عصاش عادت كرد
و دوست دختر موسی به تو حسادت کرد
مسيح، عالی؛ اصلا خر مسیح خدا
ولی مگر کاری هم به غیر صحبت کرد
نداشت میل محمد به کردن اعجاز
فقط به نام تو و نفع خود حکومت کرد
اگر چه کلا بی کله بود ابراهیم
ولی اوامر پوچ تو را اجابت کرد
شنا كه ياد ندادى به يونس بدبخت
نهنگِ مادر مُرده از او حفاظت كرد
چقدر نقشه كشيدى كه كامران نشود
كه آخرِ سر يوسف خودش دخالت كرد
(چه شد كه اين همه بودى و بعد غیبت زد؟
چطور مىشود اين قدر قرن غيبت كرد؟)
دروغ کم نشنید از تو نوح پس حق داشت
که هر دو سال عبادت دو قرن لعنت کرد
به ما رسيدى و يكدفعه عشق يادت رفت
شهابسنگ كجاى سرت اصابت كرد؟
نسخهی شنیداری غزل «نه» را میتوانید از اینجا گوش کنید
نافِ لبت را کندهاند از بیخ با نه
تاریخ همراه است با این ماجرا؛ نه؟
میبینمت، میخواهمت، میبوسمت، می
پرسم که آیا دوست داری باز... یا... نه؟
با هم دوباره...؟ -نه! چرا؟ انگار... شاید
شاید... شبیهِ... مثلِ... اصلا... خب... چرا نه؟
حتی خدا را میشود راضی به من کرد
حتی خدا را میشود اما تو را نه
باید نوارِ قلب من را دیده باشی
باید نوارِ قلب من را دید تا... نه
با قلب من بازی بکن ای خوب... این قلب
خیلی لریاش میشود مال شمانه
دهلیز در دهلیز میخواهم لبت را
رگ تا رگش را... قرمزیاش را... بیا نه
را بین دست و سینهات تقسیم کن؛ من
من دوستت دارم. تو دشمن باش با نه
نسخهی شنیداری غزل زیر را میتوانید از اینجا گوش کنید
برای من که سرم کارگاه مسکوبیست
صدای تو سند سردخانهای چوبیست
به عکس چشم تو ساعت زدم که هر ساعت
به راه چشم تو باشم که خوب اسلوبیست
ولی فقیه تن تازهات نمیداند
سپور پیر تنم عضو حزب خونروبیست
چه هیچ تو چه همه چیز هر که غیر از تو
بدی تمامِ به جز تو، تمام تو خوبیست
صلابت کف کفشت ضمانت صلح است
و شالگردنت آویز حکم مکتوبیست
که قانعم کرده جز تو هیچ چیز جهان
نمیتواند ثابت کند چه آشوبیست
کجای شبکدهی ما هواش مطلوب است
که روزنامه نوشته هوای مطلوبیست؟
دلم گرفته نپرس از کجا نپرس از کی
دلم گرفته. همین
نسخهی شنیداری غزل روال از اینجا قابل شنیدن است
امروز نیست بودیم فردا محال باشیم
دیگر محال باشد خوش بخت و حال باشیم
غم در جنوب بود و ما در جنوب بودیم
غم در شمال باشد ما در شمال باشیم
با ما بد است دارا با ما بد است سارا
از ما نخواه یارا نیکو خصال باشیم
این روزگار بیمار گرگ نر است و هر بار
اصرار دارد انگار ماده غزال باشیم
یاسر نشد ولاکن... عمار هم که... لاکن
سلمان که هیچ لیکن شاید بلال باشیم
هرچند رسم دنیا لاشیگریست با ما
ناچیده رُسته به تا افتاده کال باشیم
یا نشئهایم یا مست؛ یا حالتی از این دست
تا در توان ما هست بر این روال باشیم
دکلمه غزل مرسی را از اینجا گوش کنید
ببر ببر ببرم. تا خودت ببر. مرسی
فرو کنام به خودت کلّه تا کمر. مرسی
و قلّههای تنت را به فتح راضی کن
و راضیام کن از این فتح پر خطر. مرسی
از این که بی تو به جایی نمیرسم ممنون
از این که با تو به تو میکنم سفر مرسی
تمام کودکیات را شروع کن با من
دوباره بچّه شو و بی هوا بپر. مرسی
شبیهتر به خودم میشوم تو که باشی
مرا شبیه خودم کن. شبیهتر. مرسی
نخواب این همه حیف است آن دو وحشی تو
مطیع پلک تو باشد مژهدمر! مرسی
و وقت آینهات را تلف نکن لطفا
تلف نکن یعنی که نده هدر. مرسی
و در پایان غزل خرما را که نخستین غزل در کتاب است از اینجا گوش کنید
با لطف به پای ثابت غم، خرما
بگذار کنار میم ِماتم خرما
اینطور نخواه هر چه را با هر چه
اینطور نشو که هم خدا هم خرما
سوغاتی چشم تو: عسل. قم: سوهان
زنجان: چاقو. نجف: کفن. بم: خرما
آبانِ لبت جعبهی پُر خرمالو
مردادِ لبم کارتنِ کمخرما
تصویرِ درختِ لُخت، دستی عریان
سردرگمیِ حضرت مریم، خرما
بر خاتم انبیا محمّد صلوات
بر محور چسبناک عالم... -خرما!؟
مرسی. من از این میوه بدم میآید
میوه نه... همین... چیز... بگو... خَـ..م؟! خرما
مرحوم همیشه پایهی شادی بود
هرچند به پای ثابت غم، خرما...