چند خط از من :
قبل از شروع چند نکته رو بگم این مقاله به زبان صمیمی نوشته خواهد شد و تجربیات خودم از خدمت و راه هایی که میشه خدمت رو دور زد رو بررسی میکنیم . لطفا اگه تجربه خاصی دارید در قسمت کامنت ها بنویسید که بقیه استفاده کنند . این مقاله در اوقات فراغت و پوچیم نوشته میشه که با این کار حس خوبی میگیرم و همچنین کمک به بقیه که بتوننن خدمتشون رو به نحوی دیگه تموم کنند.
اگه هرگونه سوال یا ابهامی داشتید میتونید در شبکه های اجتماعی ازم بپرسید در لینک کافیته همه راه های ارتباطی با من هستش :)
ترم 3 کارشناسی بودم که دچار بحران خدمت شدم یه چیزی تو مایه های بحران 30 سالگیه با دوز خیلی بالاتر(البته به نظر من ) اون موقع سرکار بودم و داشتم برنامه نویسی یاد میگرفتم خیلی خوشحال بودم و برای ایندم کلی پلن داشتم هرچی روزا بیشتر سپری میشد استرس منم بیشتر میشد.برای عقب انداختن سربازی کارشناسی رو با 4 ترم دیرتر و 2 ترم مشروطی تموم کردم . همه اطرافیانم نظر بر این داشتن که خدمت برم ولی اصلا برام اسون نبود همه چیزهایی که به دست اوردم رو بزارم کنار و دو سال برم خدمت به معنی واقعی کلمه داشتم مریض میشدم با هرکی هم صحبت میکردم حالم بدتر میشد . تصمیم گرفتم ارشد بخونم که یکم وقت بخرم برای همین سال 98 وارد دانشگاه در مقطع ارشد شدم بدون هیچ علاقه و هدفی دو سال عمرم رو فروختم که دو سال معافیت تحصیلی بخرم! اینجوری هم به خودم ضرر میزدم هم به جامعه چون هیچی یاد نگرفتم و هیچ ارزش افزوده ای برای جامعه نداشتم . روز ثبت نام یادمه نوشته بود تا 1401 معافیت تحصیلی دارم گفتم عالی شد کی تا 1401 زنده میمونه ! حتما یک قانون میاد ! معافیت میگیرم ! سربازی رو برمیدارن و .... الان که دارم این پست رو مینویسم خرداد 1402 هستش همین قدر زود گذشت.... !
این جمله که یکی بهم بگه دادشم ، همسایمون و ... رفته و خدمت برگشته یا چشم رو هم بزاری تموم میشه منو به شدت عصبانی میکرد : ( ولی من ادمی هستم احساساتم رو تو خودم فرو میریزم برای همین تو اکثر شرایط ها یک دست دیده میشم : ) . همه ما هم مطمئنان یک فامیل داریم که همیشه سر اون توسری میخوریم منم هم مورد مشابهی داشتم که پسر خانم x رفته خدمت و برگشته تو چرا نمیری !!!ولی ارمان ها و باورهای من نسبت به زندگی با خیلی ها فرق داشت .تو زندگی عادیمم همیشه سحر خیز بودم و پر مشلغه ولی برام شیرین بود و اینکه میدیم هر سال یا هر ماه در حق خودم کاری کردم به شدت خوشحالم میکرد حتی در حد یک پیاده روی ساده! تو دوره فعلی کمتر کسی پیدا میشه از کوچیک ترین کار لذت ببره !
دانشگاهم داشت تموم میشد ترم اخر باز استرس خدمت گرفتم! اینکه بدون کارت پایان خدمت تو کشور خودم شهروند درجه 3 هم محسوب نمیشم داشت منو دیونه میکرد ! همه هم نظر بر این داشتن سربازی رو برم ! دو سال دور از همه چی!!!برای منی که برنامه نویس بودم نمیتونستم فکر کنم بعد دو سال ایا دوباره میتونم برگردم سرکار یا نه! علاوه بر اون باشگاهم رو به صورت مرتب داشتم انجام میدادم ، هرچند ماه یک کتاب میخوندم و داشتم رو زبانمم کار میکردم بعلاوه اخر هفته هایی که با دوستام کافه یا کوه میرفتم . تنها کسی که درکم میکرد یکی دوتا ازدوستانم بودن که خودشون این مسیر رو رفته بودن و جاوید که شرایط مشابه به من داشت! هیچ وقت یادم نمیره روزهایی که تنهایی کافه گرام میرفتم و تنها چیزی که بهش فکر میکردم خدمت بود الان که دارم این پاراگراف رو مینویسم دلم بحال خودم میسوزه . تا به امروز زندگیم افسرده نکردم و با انجام دادن یکسری فعالیت ها همیشه امید و انگیزه برای زندگی داشتم ولی در جدال با خدمت حقیقتا کوبیده شدم رو زمین و حال روحی و ظاهری اصلا مناسبی نداشتم . یه عادت بدی که از بچگی تا الان دارم وقتی استرسی میشم لبامو میکنم! تو اون دوره انقدر لبامو میکندم تا مزه خودن رو حس میکردم ! :(
ترم اخر دانشگاه منو جاوید رو به یه اقایی معرفی کردن برای پروژه کسری خدمت ! پروژه کسری خدمت اینجوریه که برای یکی از ارگان های دولتی یک پروژه انجام میدی و در صورت تایید 8 ماه کسری میگیری اگه باهات حال کنن میتونی دوتا پروژه برداری و 16 ماه کسری بگیری . روز اول وارد ارگان شدیم سیستم و پروژه رو تحویل گرفتیم .متوجه نشدیم ازمون چی میخوان هرچی هم توضیح میدادیم این روش قابل پیاده سازی نیست درک نمیکردن ! سیستم هایی که داشتن فاقد اینترنت و هیچ برنامه ای بود . ازمون خواسته شد هفته ای دو روز حضوری اونجا حاضر باشیم. روز های سه شنبه و پنج شبنه ! یکی دو هفته رفتیم ولی با شرایط کاری و دانشگاهی که ما داشتیم اصلا نمیتونستم ادامه بدیم باید قید یکشو میزدیم یا دانشگاه یا کار یا پروژه کسری خدمت !که ما گزینه 3 رو انتخاب کردیم.
برای پروژه کسری خدمت این گروه رو عضو بشید
فروردین پارسال به پیشنهاد یکی از دوستام رفتم یک شرکت دانش بنیان که از این طریق بتونم خدمتم رو دور بزنم .از این بابت خیلی خوشحال بودم که روزنه امیدی برام باز شده . جاوید هم چند ماه بعد رفت یک شرکت دیگه که دانش بنیان بود . روز های اولی از HR درباره امریه سوال پرسیدم که شامل حال من میشه . هربار یکی از بچه های HR رو میدیدم فورا درباره امریه سوال می پرسیدم بعد از چند ماه که با بچه ها اشنا شدم هرکس به من میرسید اولی سوالی که میکرد این بود که سربازیت چی شد پسر! چطوری سرباز !و... انقدر انرژی منفی داشتم به هرکی میرسیدم درباره خدمت صحبت میکردم تا خودمو رو یکم خالی کنم. امریه در شرکت های دانش بنیان اینجوریه که بعد از 6 ماه بیمه کاری در شرکت های دانش بنیان میتونید اقدام کنید هر سال شرکت میتونه 3 نفر رو معرفی کنه ( برای امسال فکر کنم شده 5 نفر ) . نحوه امتیاز بندیش رو میتونید تو این لینک مشاهده کنید همچنین برای توضیحات بیشتر و دقیقتر میتونید به سایت خود دانش بنیان با این لینک مراجعه کنید.اگر قصد جابه جایی به شرکتی رو دارید و میخوایید مطمئن بشید که دانش بیان هست یا نه از این لینک استفاده کنید.به طور خلاصه اگه با امتیاز 80 قبول بشید بعد از اموزشی به مدت 24 ماه باید برای شرکت کار کنید .حقوق دریافتی هم همون وزارت کار خواهد بود که بعضی از شرکت ها اگه باهات حال کنند حقوق خودت رو بهت میدن.بعد ازکلی داستان مشخص شد که 13 نفر برای امریه شرکت کردن که من نفر 5 شدم و شامل حال من نمیشه! اون روز ، روز خیلی سمی برای من بود بعدش رفتم کافه و مثل همیشه تو خودم رفتم . با مشورت هایی که گرفتم و با توجه به معافیت تحصیلم که تا بهمن 1401 بود تصمیم گرفتم از شرکت بزنم بیرون و دنبال شرکت دانش بنیان باشم که پست زیر رو تو لینکدین گذاشتم
اون موقع چند تا شرکت صحبت کردم ولی باز هیچکدوم بهم قول صد درصدی ندادن در حالت کیش و ماتی مونده بودم نمیتونستم تصمیم بگیرم دوست داشتم با فلسفه هرچه اید خوش اید جلو برم اصلا دوست نداشتم کسی درباره خدمت باهام صحبت کنه دوست داشتم تو حال خودم باشم و کسی باهام کاری نداشته باشه شاید الان که داری این پست رو میخونی بگی سخت گرفتی یا میرفتی تمومش میکردی ولی هرکسی خلقیات خاص خودش رو داره .
یک روز یکی از دوستام زنگ زد گفت میتونی سرباز فناور اقدام کنی !اون موقع گفتم همه راه هارو رفتم و پرسیدم راهی نمونده ! ولی اصرار کرد زنگ بزنم و پیگیری کنم. زنگ زدم به بنیاد نخبگان شرایطم رو گفتم و گفتن بله میتونی ثبت نام کنی . نمیدونم چرا ، ولی زیاد خوشحال نشدم چون سری پیش خیلی امید داشتم و خود تو ذوقم این سری تصمیم گرفتم زیاد امیدوار نباشم که اگه نشد زیاد ناراحت نشم . بعد از کل داستان ها و گیروگور هایی که داشتم و با راهنمایی یکسری گروه های تلگرامی در سامانه سینا ثبت نام کردم.سامانه سینا برای احراز هویت هستش اینکه شرایط اولیه رو داری یا نه . سرباز فناور اینجوریه که میتونی با استفاده از طرح صیاد شیرازی بهت پروژه جایگزینی خدمت میدن که 14 تا 16 ماه ممکنه طول بکشه (این روش رو با پروژه کسری اشتباه نگیرید).بعد از احراز هویت در سامانه سینا وارد کارگروه میشید .کارگروه جای هستش که به صورت دقیق تر رزومه شما مورد بررسی قرار میگیره و اونجا مشخص میشه شما شرایط لازم رو دارید یا نه .معمولا کارگروه هر یک ماه تشکیل میشه بعد از تشکیل کارگروه زنگ میزنید و با خواندن شماره ملی مشخص میشه قبول شدین یا نه در طرح صیاد شیرازی معدل ، دانشگاه ، المپیاد ، دستاورد ، سابقه کار دانش بنیاد و هرچیزی که بشه به صورت مکتوب ارایه کرد در امتیاز تاثیر داره نحوه امتیاز بندیش هم در یک فایل pdf در سایت هست که میتونید به صورت کاملتر مطالعه کنید . در طرح صیاد شیرازی بعد از تایید به انتخاب خودتون یا خودشون وارد یکی از ارگان های دولتی میشید بهتون یک پروژه داده میشه که هر هفته باید بهشون گزارش کار بدین و هر ماه هم به صورت کتبی باید این کارو انجام بدین خوبی که نسبت به امریه داره اینه که میتونید حقوق و مزایا قبلیتون رو از شرکت بگیرید و دستتون خیلی باز تره ( توضیحات کاملتر رو در خود سایت مطالعه کنید ) .
یکسری گروه های تلگرامی هستن که بچه ها اونجا از هم کمک میگیرن که میتوتید از این لینک و این لینک مراجعه کنید .
اولین کارگروه رد شدم :( فقط با چند امتیاز کمتر یادمه صبح ها که باشگاه میرفتم فقط فکر و ذکرم پیش اینده ای که با یک امضا کارگروه بند بود فکر میکردم شاید تو اون دوره باشگاه تنها دوست و یاری بود که نمیذاشت از افسردگی بلایی سرم بیاد ! سری دوم همزمان با جاوید فرستادیم بعد از یک ماه پر استرس تو گروه گفتن کارگروه تشکل شده و زنگ زدیم به بنیاد که خروجی رو بهمون بگن بقدری استرس داشتم خودم نتونستم صحبت کنم گوشیو دادم دوستم و کد ملی رو بهش دادم که جواب رو بگیری برام ! اون روز قبول شدم : ) جاوید هم قبول شد : ) . تو گروه شرکت خبر قبول شدنم رو دادم همه بهت تبریک گفتن و چقد فرکانس مثبت دریافت میکردم : ). این بار رفتم کافه با اینکه نصف دهه 20 سالگیم برای دانشگاه و خدمت اجباری خراب شده بود ولی باز خیلی خوشحال بودم چون دو سال عمرم رو خریده بودم ! اذر 1401 از طرف بنیاد پیامک اومد که اسفند ماه باید دوره اموزشی یک ماهه رو برم.تو اون بازه از همه چی لذت میبردم ! تنهایی یا جمعی کافه میرفتم و از خیابون انقلاب و پیاده روزی لذت میبردم .موهام قبل اینکه برم خدمت بلند بودن طوری که از پشت میبستم. قبل اموزشی مدیرمون موهامو زد : _) چند روز قبلش هم با تیغ خودم زدم .قبل اموزشی یک گروه ایتا همه بچه های اسفند رو عضو میکنن . ساعت 8 پادگان 01 با دوستم عثمان تو حیاط بودیم . زندگی خیلی عجیبه ! دوسال پیش تو همون پادگان من و عثمان با هم بودیم در حالی که خدمت عثمان بود این بار برعکس شده بود .چنتا از بچه ها رو تو گروه میشناختم اشنا شدیم و مرحله به مرحله داشتیم وارد پادگان میشدیم .چون از طرف بنیاد نخبگان رفته بودیم خیلی بهمون احترام میزاشتن و همه لیسانس تا دکترا بودن . بنظرم هرکسی باید 1 تا 2 ماه اموزشی رو بره ! برای من اموزشی خیلی با معنی تر از بقیه بود اینکه میتونم با دیگران ارتباط بگیرم و تو فضای غیر از فضای زندگی عادی هستیم برای من حکم تجربه خیلی خوبی رو داشت .یادمه روز اول یکی از بچه ها گفت کی تموم بشه راحت بشیم ! چون بار ها گذر زمان رو حس کردم و افسوسش رو خوردم گفتم اینم تموم میشه یک ماه چیزی نیست سعی کن لذت ببری . اموزش برای من دوره شیرینی بود چون قدر زندگی عادی رو بیشتر دونستم اینکه حتی پیاده روی و خیلی از اختیار های بدبهی زندگی هم میتونه لذت بخش باشه .قبل اموزشی مشغول خوندن یک کتاب به اسم فرضیه خوشبختی بودم که دو فصلش باقی مونده بود .یکی از فصل های اخرش درباره فرضیه بدبختی بود خلاصش این میشد که ما باید طبع بدبختی رو بچشیم که بدونم خوشبختی چیه ! مثالی که خودم میزنم اینه که باید یک غذای بد مزه بخوری که بدونی غذای خوشمزه چه مزه ای داره . شانس ما افتادیم دوره طلایی و 24 روز خدمت کردیم اخر هفته ها هم بچه هایی که ساکن تهران بودن برگشتن خونه . این بار تنهایی با لباس سربازی کافه پاتقمون رفتم درسته در شرایط فعلی همه ناراحت و بی انگیزه هستن و منم از این قاعده مستثنی نیستم ولی باز لذت میبردم از چالیشی که بابتش چند سال درگیر بودن و الان کافه هستم و حل شده. اموزشی خیلی فان و سرگرم کنندس ( فقط واسه یکی دو ماه حال میده ولی ) اگه تو زندگی واقعی هیچ جایی مسول یا ارشد نبودین تو پادگان یک سمتی دارین ! مثلا ارشد نظافت! ارشد خواب ! ارشد حمام و .... شبا هم میتونین مافیا بازی کنید اگه قبول شدین سعی کنید لذت ببرید چون هیچ وقت همچین محیط پسرونه ای که همه یک شکل باشن براتون تکرار نمیشه .تو پادگان با سعید اشنا شدم کسی که قبل خدمت و قبول شدنم تو کارگروه کلی ازش سوال می پرسیدم چند نفر دیگه که هنوز هم باهاشون در ارتباط هستم :)
حرف اخر
خدمت مقوله سمی و عذاب اوری برای پسراس خیلی ها در دوران خدمت خودکشی میکنن یا بعد از برگشت ادم سابق نمیشن . کاش به جای خدمت اجباری روش های دیگه ای میزاشتن که به یک شیوه دیگه ای بشه به کشور خدمت کرد. تو پروسه خدمت چند سال از عمرم که بهترین دوران زندگیم بود و هست رو نتونستم ریسک کنم یا خیلی از شرکت هایی که برای مصاحبه میرفتم به سربازی گیر میدادن . الان که دارم این مقاله رو مینویسم شروع به کارم یک هفته دیگه میخوره 14 ماه بعد زیر همین پست اتمام خدمتم رو اعلام میکنم و اینکه تو این مدتی که خدمت نرفتم و بجاش تو شرکت پروژه گرفتم چه دست اورد هایی داشتم . امیدوارم همه پسران سرزمینم برای بحث خدمت به مشکل نخورن و بتونن استعداداشون رو در دهه بیست سالگی شکوفا کنند و بتونن برای مردم این مرز بوم از راه های دیگه ای خدمت کنن. تو این راه بارها نا امید شدم و زمین خوردم واقعا ادمیزاد موجود ضعیفه . اگه کمک دوستام نبود هیچ وقت نمیتونستم این چالش رو حل کنم و بچه های شرکت و مدیر خوبم که تو این راه همیشه هوامو داشت و در بدترین شرایط کمکم کرد . چند وقت پیش یکی از دوستام حرف خوبی زد اینکه وقتی میری تو یک کاری و دنبالش میری درهای باز زیادی پیدا میشن ! برای من هم همین اتفاق افتاد . شاید ادمی موجود ضعیفی باشه ولی کنارش اجتماعیه و با دوست و اطرافیانی که داره میتونه خیلی کارهارو انجام بده .
اگه این مقاله براتون مفید بود میتونید از لینک زیر بهم قهوه دونیت کنید : )