شنبه ها هم مثل هر روز تا ساعت دو مدرسه میمونیم . اما به دلایلی امید به زندگی جایگزین غر غر هامون میشه .
الف) شاید چون تمام روز درسهای راحتی دارین
ب) بعدش میرین مهمونی
ج) چون میرین اردو
الف ) هر گردی گردو نیست . راحتی هم به معنای جذابیت نیست
ب )مهمونی درونگراها رو خوشحال نمیکنه
ج ) آخه سال تا سال مدرسه ما رو تا پارک کناری هم نمیبره
پاسخ صحیح
زنگ آخر برای ما مثل یه معبد میمونه. مثل خورشیدی که ما ستاره هاشیم و مثل آب روونی که کابوس های شبونه مون رو بهش میگیم تا راحت زندگی کنیم.
بله ؛ زنگ آخری که خانم الف وارد کلاس میشه و همه ی ما رو مثل جوجههای یتیم دورش جمع میکنه.
اون زمانی از روز که وقتی سه هفته پشت هم تعطیل رسمیه برای از دست دادنش عزاداری میکنیم و حتی حاضریم پنجشنبه ها براش جبرانی بذاریم .
!! زنگ تفکر و سواد رسانه ای !!
بذارین چند تا از آدابش رو براتون بگم !
#هیچ بازیگری در کار نیست. همه مون هر چی که هستیم رو میاریم رو استیج تا اون بتونه کمک مون کنه .
#در واقع از اتفاقایی که در طول هفته ی پیش ( تو این موقعیت در سه هفتهٔ پیش ) افتاده رو براش تعریف میکنیم .
#اون بعضی وقتها راه حل بهمون میگه و بعضی وقتها هم تشخیص میده فقط نیاز داریم یکی برامون سر تکون بده و بگه : درک میکنم چقدر سخته .
بعضیامون این زنگو صرفا برای این دوست داریم که بحث های جالبی داره . اما برای بعضیا جدی تره و مثل چند جلسه تراپی میمونه. اصلا این تاپیک رو شروع کردم که برسم به این قسمت و راجع به یکی از همین دسته صحبت کنم ؛ در طول این متن بهش میگیم اسکارلت . برای شخصیت اصلی داستان بر باد رفته ، اسکارلت اوهارا و همکلاسیم که آرزوهای بر باد رفته ای داره.
نسبت به بقیه ی بچه ها اسکارلت بیشترین صحبت رو تو این زنگ داره . چون خانم الف تنها کسیه که واقعا میخواد گوش کنه و اسکارلتم تنها کسیه که واقعا نیاز به راهنمایی و دلداری داره
اسکارلت حاوی یه جفت از اون والدینی هست که به بچه هاشون توهین میکنن ، چیزهای مورد علاقشون رو مورد هتک کاذب قرار میدن تا از چشمشون بندازنش ، بهش بی اعتمادی و بی محبتی دارن و نمیذارن به علایقش برسه ، هر چقدر هم که بدوه
یعنی همون دسته از والدینی که بهشون میگیم والدین سمی . اسکارلت خاطرات زیادی برای تعریف کردن داره که هر چقدر هم بگذره یادش نمیره . خاطره هایی از جنس سرکوب.
میخوام بقیه ی قسمت ها رو از زبون اسکارلت براتون بگم :
_من تو یه خانواده ی سختگیر به دنیا اومدم . طبیعتا چون بچه ی اول بودم موش آزمایشگاهی شده بودم . چیزی که بیشتر از همه حرصم میداد این بود که وقتی به سن خواهر کوچیکم بودم اجازه ی رژ زدن نداشتم و اون حالا این اجازه رو داره و خیلی اجازه های دیگه . چیزی که باید بابتش کوه میکندم رو اون بدون اینکه فکر کنه محدودیته با خیال راحت انجام میده و تشویق میشه
نقص فنی : کارهایی که تو بابتشون شدیدا سرزنش شدی ، خواهرت به راحتی انجامشون میده و تشویق و قربون صدقه میشنوه.خوبه که اون این اجازه ها رو داره ؛ ولی کاش اسکارلت هم داشت
_ داشتم کلاه جدیدی رو که خریده بودم امتحان میکردم و قند تو دلم آب میشد . بدون اینکه بخوام برم بیرون رفتم تو هال و تو آینه قدی کلاهمو پس و پیش میکردم . یهو بابام اومد و گفت :
نکنه همونطوری میخوای بری بیرون؟!
گفتم : فقط دارم امتحانش میکنم ببینم بهم میاد یا نه
مامانم وارد بحث شد : نه بهت نمیاد . حالا برو درش بیار
نقص فنی ۱ : بزرگ نمایی کاری که حتی اشتباه هم نیست و عقده ای کردن
نقص فنی ۲ : تخریب اعتماد به نفس
نقص فنی ۳ : بد گفتن در مورد علاقه ت تا اینکه از چشمت بیوفته
_ داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم . هوا خنک بود و باد تو موهام میپیچید. درختای قشنگ و مغازه ها رو میدیدم و کیف میکردم. ناگهان صدایی ناموزون شنیدم . پسرکی داشت بهم متلک مینداخت . یهو پنجره سیاه شد و دیگه نتونستم بیرونو ببینم .
بابام شیشه ی دودی ماشینو بالا کشیده بود
نقص فنی : پاک کردن صورت مسئله به جای دادن یک درس حسابی به اون پسر . ولی در عوض یادش دادن که اون میتونه هر کاری بکنه و این دختره که باید خودشو پنهان کنه .
قبلا حافظه ی تصویری مو دوست داشتم
ولی الان اصلا خوشحال نیستم که میتونم دردها رو به یاد بیارم
ماجراهایی که از اسکارلت یادم بود رو نوشتم و اگه چیزی یادم اومد حتما اضافه میکنم
یه ماجرای دیگه یاد اومده از یکی دیگه از بچه های کلاسمون و همچنین از خیلی های دیگه هم شنیده ام . مادرش اجازه نمیداد موهای زائدش رو اصلاح کنه .
نقص فنی ۱ : بودن تارهای مو روی پوست یا نبودنشون هیچ ربطی به حیا و این چیزا نداره . بلکه نشون دهنده ی مراقبت شخصی و تمیزیه و اگه مواظب باشه موقع اصلا آسیب نبینه هیچ اشکالی نداره
نقص فنی ۲ : یعنی این دختر نمیتونه اختیار اون موهای دو سه سانتی روی پوست خودش رو هم داشته باشه ؟
خب ، صوفیانا اومد
_ خواستم با تعریف کردن این اتفاقا بهتون نشون بدم که چقدر تناقض تو دنیا وجود داره ؛ میخوان آداب سواد رسانه ای رو آموزش بدن . در صورتی که حتی بعضی قبول نمیکنن که از این لحاظ و از لحاظ فکری فقیرن. شاید دلیل اینکه خانم الف از کتاب زیاد استفاده نمیکنه همینه . در عوض ما رو به تفکر و رشد تشویق میکنه و کمک میکنه راه رو برای والدین روشن کنیم . کمک میکنه دفاع از خودمون در برابر اتفاقای دنیای واقعی رو یاد بگیریم نه چیزهایی که کتاب خوش بین بهمون میخورونه.
_ نکته ی بعدی اینه که من آدم های زیادی رو دیدهام که یک چهارم محدودیت ها و سختگیری های اسکارلت تو خونه شون نیست . نتیجه جالبه ؛ اسکارلت همیشه دنبال فرار از والدینش و انجام تموم کارهاییه که ازشون منع شده. اما اون بچه هایی که در مقابل والدین روشنفکر داشتن حتی فکر این کارها رو هم نمیکردن؛ در صورتی که مانع چندانی نداشتن . ( البته همه چیز نسبیه و بچه هایی هم وجود دارن که از موقعیت سواستفاده کنن ؛ ولی در بیشتر موارد این نظریه درست در میاد)
مثلا بعد یکی دو ماه مامانمو راضی کردم موهامو رنگ کنم. چند ماه از اون رنگ لذت بردم و عقده اش به دلم نموند . اما حالا اصلا کششی به سمت رنگ مو ندارم!
در بیشتر موارد همون سختگیری ها هستن که باعث میشن خلاف بیشتر بشه.