Soheil Aliahmad
Soheil Aliahmad
خواندن ۵ دقیقه·۳ ماه پیش

انسان گرایی و ذهنیت رشد

سال هاست که بشر در تکاپوی آن است تا گامی از برای حل مشکلات رفتارو فرایندهای ذهنی و شناختی انسان بر دارد. یکی از مهم ترین رویکرد های روانشناسی که آمیزه ی مهمی از فلسفه و نگاه نو به ماهیت اسان را در بر دارد؛ انسان گرایی یا Humanistic psychology می باشد. تلاش برای پاسخ به پرسش های اساسی یکی از تنها انگیزه دهنده های گوناگون برای روانشناسان در سال های مختلف بوده است. رفتارگرایان نخستین مانند ادوارد ثرندایک، معتقد بودند تنها راه ساختن مدینه فاضله بشری و آن جامعه آرمانی ، از طریق یادگیری حاصل می شود. رفتارگرایان با پیروی از آراء فلسفی جان لاک؛ نسخه ای ماشینی ، سفت و سخت از روانشناسی را برای جامعه علمی به ارمغان آوردند. آنها معتقد بودند برای ساختن پایه های یادگیری ( learning) به طور مستحکم بایستی تنها از راه آزمون و خطا و دیدن نتایج مثبت آن ( law of effect )، عبور کرد. به عبارت دیگر به باور رفتارگرایان تنها راه رسیدن به موفقیت و رشد نهایی، شکست است. البته در نهایت موج دوم روانشناسی که همان رفتار گرایی ست دچار تغییرات و تحولات عظیمی شد. یکی از آن دسته دگرگونی ها میتوان به افزودن نظریات شناختی به رفتار انسان در ابعاد گسترده تر و در نظر گرفتن رفتارهای غیرمستقیم با محرک های درونی و بیرونی، اشاره کرد.

اما انسان گرایی به عنوان نیروی سوم و مکتبی در روانشناسی، که معتقد به ارزشمندی وجود یک انسان است، مسیری بسیار متفاوت از موج اول ( روانکاوی ) و موج دوم ( رفتارگرایی)، طی کرد. یکی از عمیق ترین افرادی که در زمینه ی انسان گرایی فعالیت زیادی انجام داده است، کارل راجرز (1902 _ 1987) روانشناس آمریکایی مشهور است. او دو فرض اصلی و اساسی در نظریه فردمدار (person _ centered) مطرح کرد، نخست فرایند گرایش تکوینی ( formative tendency) و دوم گرایش به شکوفاسازی (actualizing tendency) نامیده می شود.

راجرز معتقد بود که تمام پدیده های زنده و غیر ارگانیک گرایشی به سمت تکامل یافتن از شکل ساده به شکل پیچیده وجود دارد. او نام این فرایند ایجاد کننده و کامل کننده را گرایش تکوینی گذاشت. برای مثال کریستال هایی مانند بر برف از بخار بدون شکل ایجاد می شود و یا موجودات و دستگاه های زنده آنها از سلول های تکی تکثیر و به وجود می آیند. پس میتوان دید که سطح آگاهی و بینش انسان به تدریج تحت عوامل مختلف می تواند رشد کند و کامل شود.

از طرفی کارل راجرز بیان داشت گرایش شکوفاسازی، گرایش پیشروی به سمت کمال و تحقق بخشیدن استعدادها در درون تمام ارگانیسم هاست. شکوفاسازی تنها انگیزه انسان است که نمونه و جلوه های مختلفی مانند پذیرفتن خود خویشتن، ارضا کردن غرایز اولیه مثل گشنگی و غریزه جنسی و ابراز هیجانات گوناگون را در بر می گیرد. علاوه بر این او به گرایش نگهداری ( maintenance ) در کنار شکوفاسازی اشاره کرد. گرایش نگهداری به عبارت ساده، میل انسان به حفظ دستاوردها و امکانات و تجهیزات خود برای ارضا نیاز ها و قدم گذاشتن در راه شکوفاسازی است. میتوان گفت که نیاز به نگهداری مکمل و ملازم و همراه گرایش شکوفاسازی و گرایش تکوینی است. مفهوم دیگری که راجرز مطرح می کند خودشکوفایی ( self _ actualization ) است که با گرایش شکوفاسازی متفاوت است! گرایش به شکوفاسازی تمام ابعاد تجربیات یک ارگانیسم را به صورت هشیار و ناهشیار، فیزیزلوژیکی و شناختی در بر دارد اما خودشکوفایی هشیارانه و آگاهانه و با اراده ی فرد تحقق می یابد.

نکته ی که در جهان و تحولات سریع فرهنگی _ اجتماعی امروز حائز اهمیت است این می باشد که برای رسیدن به خودشکوفایی، به صورتی قابل اجراست که فرد به صورت آگاهانه آن مسیرش را درک و تعقیب کند. اگر تجربیات افراد با خودپنداره ی آنها هماهنگ نباشد ، بین گرایش شکوفاسازی و خودشکوفایی ناهمخوانی به وجود می آید و فرد را دچار تنش درونی می کند. راجرز برای توصیف و تبیین این تعارض دو مفهوم فرعی را مطرح کرد.

خودپنداره ( self _ concept ) شامل تمام تمام جنبه های هستی و تجربیاتی را که فرد به طور آگاهانه درک می کند شامل می شود.

خود آرمانی ( ideal self) به زبان ساده یعنی آنچه که افراد دوست دارند باشند. خود آرمانی شامل تمام نگرش ها، افکار مثبت هستند که انسان ها آرزو میکردند تبدیل به آن وضعیت می شدند. شکاف بین خودِآرمانی و خودپنداره اکثرا نشان دهنده ناهمخوانی ( incongruence ) و آسیب دیدگی شخصیت انسان است. ما در برابر این تعارض و ناهماهنگی معمولا به صورت حالت های دفاعی ( defensiveness ) مانند تحریف و انکار از خودپنداره خود محافظت می کنیم.

در نهایت توصیف راجرز درباره یک درمان مراجع محور کارآمد این گونه است که ، درمان مراجع محور به یک مشاور همخوان نیاز دارد که با مراجع خود احساس همدلی و توجه مثبت نامشروط کند. این نوع رفتار نباید به گونه باشد که گویی فرد ماسک و نقابی بر چهره خود دارد. همخوانی یعنی اصیل بودن، واقعی بودن، کامل و منسجم بودن و اجازه ی ابراز احساسات مثبت و منفی مراجع را بدهد و توجه مثبت نامشروط به این معنی است که درمانگران مراجعان خود را بدون محدودیت یا قید و شرط و بدون توجه به رفتارشان می پذیرند و برای آنها ارزش قائل هستند.

مسئله که در دنیای امروز نمود پیدا می کند این است که این اصالت داشتن، توجه بدون شرط و گوش دادن همدلانه تا چه حد می تواند به از بین حالت های دفاعی و ناهماهنگی های بین خودپنداره و خودآرمانی، منجر شود؟

آیا با توسل به این چند اصل در ظاهر ساده اما در عمل پیچیده، می توان به رشد روانی و حتی به طور خاص تر ، تغییر ذهنیت افراد از ذهنیت ثابت و محافظه کار به ذهنیت پویا و رشد رسید؟

پاسخ این پرسش ها به نوعی فرضیه ی جدیدی درباره خودپنداره نیز اطلاق می شود. انسان انعکاسی از تجربیات متفاوت است. انسان پژواکی از صدای دیگران در سکوت ذهنش است.

انسان گراییذهنیت رشدروانشناسی
سهیل علی احمد ، متولد یک شهریور ۱۳۸۲. دانشجوی روانشناسی در مقطع کارشناسی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد بین المللی زابل. ورودی مهر ۱۴۰۱
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید