سهیلا رجایی
سهیلا رجایی
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

چپ دستِ گرامی روزت مبارک!!!

نویسنده: یک راست دستِ چپ دست!



لابد برای شما نیز اتفاق افتاده است که توسط شرایطی چغر و بدبدن به نام شرایط بحرانی محاصره شده باشید که لاجرم به منظور خاک نگردیدن توسط نامبرده، چاره‌ای به جز دروغ گفتن برایتان باقی نمانده باشد تا هر جوری که هست خود را از چاله‌ای که در آن افتاده‌اید با سرعت هر چه تمام‌تر به چاه عمیقی بیندازید، اینجانب نیز در راستای چاه‌سازی از آن چاله‌ی پیش آمده مجبور به گفتن دروغ گشتم!!!

از آنجایی که حقیر نیز همانند تمامی دیگر عزیزان، دارای ژن اصیل آریایی می‌باشم و تا زمانی که زور و فشار از جانب مافوق اعمال نگردد اقدام به هیچ عملی نکرده و از زندگی لذت می‌برم که چه نشسته‌اید که دنیا دو روز است و حالا حالاها فرصت برای انجام تمامی امور وجود دارد و چه بسا عجله کار شیطان می‌باشد و به جای انجام دادن وظیفه ی محول شده، با دقت هر چه تمام تر مشغول به هدر دادن عمر و جوانی در اشکال مختلف شده و دمی از این وظیفه خطیر غفلت نمی ورزیم!!! القصه شبی از شب های بسیار کوتاه تابستانی، ساعت دو بامداد با پیام وقت نشناسی از جانبِ دوستی کنجکاو از خواب پریدم ! متن پیام بدین شرح بود:

سلام...خبری ازت نیست...داری حسابی رو پروژه کار میکنیا...منم یک ساعت دگ بیدار بمونم تموم میشه..تو هم حالا خیلی کد نزن، پوستت چروک میشه‌هااا... :))))

در علم روانشناسی اختلالی به نام شوک پس از حادثه وجود دارد که فرد پس از قرارگیری در موقعیتی اضطراب‌زا پس از مدت‌ها بعد از آن شرایط، چنانچه مجددا در شرایطی مشابه قرار گیرد، دچار اختلال استرس واضطراب می‌گردد. بنده نیز پس از خواندنِ آن خروسِ بی محل، دچار شوک پس از حادثه گشته که ای وای چند وقت پیش هم که در اثنای خواب با صدای رعد و برق بیدار گشتم، پس از تلاش های بسیار مجددا توانستم نامبرده را خوابانده و به پادشاه هفتم رجعت نمایم پس لاجرم امشب نیز همین داستان را خواهم داشت!!! حتی لحظه‌ای به محتوای داخل پیام فکر نکرده که اصلا کدام پروژه؟ کدام کد؟!! و چند ساعت بعد نیز با فریادهای بنفش مایل به سرخابی والده مبنی بر آنکه «کلاست دیر نشه!!!» از خواب بیدار شدم!!!

پس از بیدار شدن از خواب متوجه عمق فاجعه در پیام رسیده شده که ای وای امروز قرار بود پروژه‌ی پایان ترم را تحویل استاد بدهم اما من هیچ حرکتی نکرده‌ام!!! مسلما در آن زمانِ محدود امکانِ انجامِ هیچ کاری وجود نداشت پس الحق و الانصاف میبایست دروغ میگفتم!! بعد از مدتی مکاشفه با خویشتن خویش به منظور یافتن راه حلی خلاقانه ناگهان جرقه‌ای در ذهنم زده شده و به منظور عملیاتی ساختن آن وارد داروخانه گشتم!! تصمیم خلاقانه حقیر این بود که یک دست بندِ طبی خریداری کرده و پس از نصب روی دست خویش حالتی مصدوم گونه گرفته که استاد گرامی به دلیل پیچ خوردن مچ، نامبرده قادر به کد زدن و آماده نمودن پروژه نبوده است لذا پیشاپیش از همکاری و مساعدت جنابعالی کمال تشکر را دارم!!

با همان احساس غرور حاصل از ایده خلاقانه وارد کلاس شده و جریان را با استاد در میان گذاشتم!! هنوز سخنم تمام نشده بود که استاد گفت:

شما مگر چپ دست بودید خانم رجایی؟!!!!!

با شنیدن کلام استاد، آب یخی بر روی نامبرده خالی شده که ای وای چرا دست بند را روی دست چپ بسته ام و این خطای راهبردی را مرتکب شده ام!! اما از آنجایی که یکی از مهمترین اصول پس از روی دادن یک سانحه غیرمترقبه، مدیریت بحران بوده و همچنین چیزی که خیلی بلند است دیوار حاشاست لیکن با اعتماد به نفس کامل به استاد گفتم:

بله بله من چپ دست هستم!!! (راست گفته اند که دروغ، دروغ می آورد!!)

استاد پس از شنیدن عرایض نه چندان راست بنده رو به همگان نمود که چه اتفاق جالبی افتاده است، باشه بهت فرصت میدم اما یک شرط داره، امروز روز جهانی چپ دستان در تمام دنیاست کل کلاس و به بستنی مهمان کن!!!

گویا رگبار خبرهای بد برای اینجانب تمامی نداشته و یکی پس از دیگری به سمتم نشانه میرفتند!!! پس از آنکه حدود 50 نفر را میهمان به بستنی نمودم به منظور خنک شدن پس از آن شرایط بسیار سوزاننده، مشغول خوردن بستنی شدم که مجددا هدف پدافند بی ملاحظگی یکی از دوستان قرار گرفتم که فرمود:

چه راحت با دست راستت بستنی میخوری!!! :))

با ترس و لرز و نگرانی هر چه تمام تر که ای وای خدای نکرده نکند استاد هم به این نکته توجه کرده باشد، مجددا مدیریت بحران را آغاز و تلاش نمودم قاشق بستنی را به گونه ای کج و معوج در دست گرفته و با بدبختی هرچه تمام تر بستنی را به دهان مبارک برسانم که حاصل این تلاش مذبوحانه، ریختن ممتد بستنی به روی زمین و لباس و میز نامبرده بود تا هرجوری که هست اعتماد حضار را جلب نمایم!!!

آن روز شوم فیصله یافت و بالاخره پروژه منحوس را تحویل استاد دادم. حدود سه سال از آن دروغ میگذشت و حقیر همچنان مجبور بودم در جلوی چشم استادی که متاسفانه همکارم گشته بود تمامی کارهای خویش را با دستِ چپ انجام داده و هرسال مصادف با 13 آگوست پیام چپ دست گرامی روزت مبارک را از جانب ایشان دریافت نمایم!!!!

پ ن : روز تمامی چپ دستان از جمله خودم(!!!) مبارک :))


مدیریت بحران
فاقدِ هرگونه ارزشِ افزوده!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید