بنا به تعریفی از ادبیات نمایشی، هر کاراکتر سه لایه دارد. لایه اول «گفتهها» است، یعنی چیزهایی که در موردشان حرف میزنیم و بیرونیترین سطح از زندگیمان هستند. مثلا مهناز خانم خانهدار ۶۲ ساله، که آرزو دارد بچههایش خوشبخت شوند و تهدیگ ماکارونی را با سیبزمینی دوست دارد، یا کامبیز، ۲۳ ساله بچه آریاشهر، که میخواهد یک اتومبیل مازراتی گرن کابریو s داشته باشد. این دو نفر در مورد دغدغههایشان روشن حرف میزند، و به خیلیها در موردش گفتهاند.
لایه دوم کمی پیچیدهتر است، «نگفتهها». امیال، نیات و آرزوهایی که شخص در مورد آنها حرف نمیزند، ولی به آنها آگاه است. مثلا آقای دهشیری، کارخانهدار حوالی ۵۰ ساله، که دوست دارد با معلم پیانوی بردیا پسرش بخوابد، ولی طبیعتا این را به کسی نگفته است، او ادعا میکند عاشق شهین جان همسرش است. یا پونه ۳۰ ساله که نگران ازدواج آیندهاش است، ولی به همه میگوید، مَردها مهم نیستند و تنهایی جنگیدن و استقلال را دوست دارد. خودش، اما میداند که منتظر است.
لایه سوم پیچیدهترین است، «ناگفتنیها». بخشی از آرزوهای باطنی ما که از آنها حرف نمیزنیم، به آنها آگاه هم نیستیم ولی وجود دارند، جایی در اعماق ذهنمان. شاید حتا حرف زدن در این مورد خاکستری و ناخوشایند باشد ولی نمیتوان کتمانش کرد. مثلا خانواده کریمی را تصور کنیم. والدینی که کودکی اوتیست دارند و تمام زندگیشان وقف اوست، «گفتهها» و «نگفتهها» حاکی از عشق به آن کودک، ولی آیا جایی در انتهای ذهنشان «ناگفتنی» این نیست که: «کاش فرزندشان هرگز متولد نمیشد؟» مثال دیگر لاله دختری زیبا و باهوش، که در رابطهای به ظاهر موفق است با پسری متوسط. او متعهد و شریف است ولی جایی در اعماق ذهنش مردی باکیفیتتر میخواهد، با این وجود عرف و التزام چنان قوی که آرزویش را به بخش «ناگفتنی»های ذهنش رانده، پس در رابطه میماند، حتا ازدواج میکند، بیآنکه بقیه عمر خیلی خوشحال و کاملا راضی باشد.
میتوان مفهوم را توسعه داد و در مورد آرزوها، خشمها، عشق، حسادتها، رفتارهای جنسی، دوستی و دشمنیها و بسیار دیگر احساسات انسانی نوشت، با وام گرفتن از این سه لایه، «گفتهها»، «نگفتهها»، «ناگفتنیها». ولی من چنین نمیکنم، چون بسیار دقیق شدن در ذهن انسان را دوست ندارم، مشاهده را ترجیح میدهم.