چندین سال پیش، وقتی که شبکههای مجازی انقدر سهل الوصول نبودن و تلگرام و اینستاگرام جامعه رو به این شکل محصور نکرده بودن، اگر کسی میخواست افکارش رو منتشر کنه تقریباً راهی بجز رفتن به سراغ وبلاگنویسی نداشت. وقتی «وبلاگ» از مرحلهی کشف شدن عبور کرد و به دوران روتین بودن وارد شد، طبیعی بود که پای وبلاگهای زرد هم به ماجرا باز بشه. مدتی طول کشید، ولی خیلی خوب به یاد دارم که تعداد و حضور وبلاگهای زرد به حدی بالا رفته بود که واقعاً فضا رو آزار دهنده کرده بود.
توی برههی زمانی کوتاهی که شبکههایی مثل تلگرام و اینستاگرام به شدت توی زندگی مردم جا باز کردن، از طرفی یک ضربهی اساسی به ریشهی وبلاگنویسی فارسی وارد شد، ولی به نظر من از طرف دیگه نقطهی مثبت ماجرا این بود که دست افرادی که محتوای بیارزش منتشر میکردن از این فضا دور شد. معادلهش بدیهیه: از طرفی ذات نوشتن کار سادهای نیست، و از طرف دیگه محتوای زرد توی شبکهای مثل اینستاگرام خیلی سادهتر منتشر میشه و بازخورد میگیره؛ با این اوصاف سوق پیدا کردن اون فرم انتشار مطالب به سمت سیستمهای جدید منطقی بود.
داشتم فکر میکردم با وجود این که روند رشد وبلاگنویسی توی ایران قبل از رسیدن به بلوغ تقریباً متوقف شد، ولی شاید عواملی مثل غربال شدن این محیط توسط شبکههای مجازی دیگه و رشد کردن سیستمهایی مثل مدیوم و ویرگول بتونه اون بلوغ رو تکمیل کنه و به اوج برسونه. هرچند حقیقتاً چشمم آب نمیخوره، ولی خب امید داریم! D:
الآن مدتهاست دیگه اون حال و هوای وبلاگنویسی تا حد زیادی از سرم پریده. عطش نوشتن همچنان پابرجاست ولی درگیریهای دیگهی زندگی مثل یه لایه غبار روی اینجور عادتها و علایقی که از بچگی با خودم داشتم نشسته و نمیذاره به چشم بیان! ولی الآن دیدن فضای ویرگول برام جالبه. دوست دارم تا حدی که بتونم توش فعال باشم. نمیدونم این دوست داشتن چقدر قراره ادامه داشته باشه؛ ولی دیدن یه محیط غربال شده که کاربرهاش صرفاً برای «نوشتن» مینویسن برام جذاب و جالبه!
باید برم جلو ببینم چی میشه، تصمیم بگیرم از این اکانت چه استفادهای بکنم. شاید برخلاف وبلاگ اصلیم، اینجا برای اولین بار از رشته و دانشگاه و کارهای روزانهم بنویسم. نمیدونم!
+ تا سحر چه زاید باز ..
+ تقریباً در همین زمینه، از وبلاگ اصلیم: [تیشه بر ریشهی وبلاگستان فارسی]