سروش صیادی
سروش صیادی
خواندن ۱۳ دقیقه·۵ سال پیش

خلاصه کتاب UNFUCK YOURSELF - خودت را به فنا نده

کتاب خودت را به فنا نده - unfuck yourself
کتاب خودت را به فنا نده - unfuck yourself


سلام دوستان، تصمیم گرفتم تو این مدت قرنطینه یه سری خلاصه کتاب بخونم و اگه از کتاب‌ها خوشم اومد کتاب کاملش رو بخونم. گفتم بد نیست با شما هم به اشتراک بزارم.

از قضای روزگار خلاصه کتاب Unfuck yourself یا همون خودت رو به فنا نده اولین کتابی بود که تو بلاگم چند روز پیش منتشر کردم و فردا شب هم خلاصه کتاب کلوپ ۵ صبح رو قرار میدم.

راستی سایت scribd یه ویژگی داره بنام snapshot که می‌تونید خلاصه یه کتاب رو بخونید و بخاطر کورونا یک ماه هم ثبت نام رایگان گذاشته.

چرا Unfuck yourself (خودت را به فنا نده یا شاید هم از فنایی در بیا)

اولین کتابی که انتخاب کردم این بود به سه دلیل یکی اینکه عنوانش خیلی کنجکاو کننده بود، هرچند که دوست داشتم طور دیگه‌ای ترجمه کنم ولی خب دیگه فرهنگ ما نمیطلبه

دلیل دوم این بود که حس کردم یکی از دوستان عزیزم خیلی به محتوای این کتاب نیاز داره.

دلیل سوم هم این بود که منو خیلی یاد کتاب خوب the subtle art of not giving a fuck مینداخت. البته الزاما همه کتاب‌های مورد علاقه من توش این واژه استفاده نشده ولی خب دیگه.

و دلیل چهارم هم اینکه خیلی جاها ازش تعریف شنیدم و جزو کتاب‌های پرفروش اخیر بود.

قبل از شروع بگم که این کتاب بیشتر به درد اون دسته از افراد می‌خوره که دائم درگیر گفتگوهای درونی منفی‌ای هستند که بشدت عقب نگهشون داشته.

از اینجا به بعد ترجمه خلاصه کتاب رو می‌نویسم که بر پایه ۷ تلقین درونی مثبته، در آخر هم نظر خودم رو در مورد کتاب میگم و اینکه آیا بنظرم ارزش داره که کتاب کامل رو بخونیم یا نه.

خلاصه کتاب Unfu*k Yourself:

دقت کردید که چقدر از روزتون رو به این اختصاص میدید که با افکار منفی با خودتون صحبت کنید؟

در حقیقت ذهن ما در طول روز بیش از 50 هزار فکر تولید می‌کند. و فقط 10 هزار تای آن‌ها افکار مثبت می‌باشد. افکار منفی ای مثل:

محاله که من از پسش بر بیام، این کار خیلی سخته، من خیلی خنگم، هیچ راهی وجود نداره که من اینو بتونم در زمان مقرر تموم کنم.

هم نوروساینس و هم روانشناسی نشان داده که نحوه صحبت شما با خودتون تاثیر زیادی در کیفیت زندگی شما داره.

در مقابل این افکار، تفکر مثبت اعتماد بنفس شما را زیاد می‌کند، کاراییتان را افزایش می‌دهد و حال کلیتان را بهبود می‌دهد.

واژه بکار رفته در این مورد neuroplasticity هست یعنی فکر شما ارتباطات سیناپتیک مغز شما را شکل می‌دهد.

دقیقا به همین دلیل است که گفتگو درمانی بعد از یک واقعه تلخ افراد را به حالت عادی بر می‌گرداند.

ممکن است در زمینه تصویر سازی مطالعه کرده باشید که در تصویرسازی باید چیزی را که میخواهید اتفاق بیافتد بصورتی که انگار در گذشته اتفاق افتاده است مجسم کنید

که در این صورت این کار بشدت به ذهن شما کمک می‌کند تا به آنچه که قصد آن را دارد برسد.

در حقیقت در این کتاب با 7 تلقین مثبت الزامی برای تصویر سازی آشنا می‌شویم.

۱. من تمایل دارم – I Am Willing

قطعا همه ما با مشکلاتی روبرو هستیم، ممکن است مشکلات مالی باشد، مرتبط با سلامتی و یا مشکلات ارتباطی.

امکان دارد که تقصیر شما باشد یا اینکه کنترلی روی آن نداشته باشید ولی اگر دائما خودتان را مقصر بدانید باعث می‌شود هیچ تغییر مثبتی در زندگی شما رخ ندهد.

اینکه چطور با این مشکلات روبرو شوید کاملا به شما بستگی دارد، بجای اینکه بگویید: نمی‌تونم انجامش بدهم بگویید تمایل دارم که این مسئله را تغییر دهم. یا اینکه تمایلی ندارم که همچنان با این مشکل کنار بیایم.

ممکن است هنوز آمادگی لازم برای گفتن اینکه تمایل دارم یک رابطه بهتر پیدا کنم را نداشته باشید ولی می‌توانید بگویید دیگر تمایلی به ماندن در این رابطه مسموم را ندارم.

گاهی هم به این نتیجه می‌رسید که برای تغییر موقعیت قصد ندارید که هیچ تغییری کنید و این کاملا پذیرفتنی است، نکته مهم این است که خودتان را سرزنش نکنید.

مثلا می‌پذیرید که تمایلی ندارید که شکر و الکل را کنار بگذارید تا بدن دوران ‌‌25 سالگی خود را دوباره بدست بیاورید.

اگر این واقعیت را میپذیرید دیگر دفعه بعد که در مقابل آینه با خود رو در رو شدید قرار نیست افکار سرزنشگر سراغتان بیاید، چون با شجاعت پذیرفته‌اید که این چیزیست که به آن تمایل دارید.

نکته مهم این است که زمانی که صادقانه چیزی را که به آن تمایل دارید تشخیص دادید، بر روی افکارتان کنترل خواهید داشت.

۲. من حتما برنده می‌شوم – I Am Wired to Win

یک درس مهم برای یادگیری این است که:

اگر احساس نمی‌کنید که برنده خواهید شد به این خاطر است که آن چیزی که ناخودآگاهتان می‌خواهد با آن چیزی که آگاهانه می‌خواهید متفاوت است.

شما عقایدی در مورد خودتان دارید که باعث می‌شود شما را از بردن دور کند.

این عقاید یا ریشه در بچگیتان دارد یا اینکه نتیجه تجربیات شکست‌های قبلی شما می‌باشد.

کافی است از بازی ناخودآگاهتان خارج شوید و وارد بازی خودآگاهی شوید که خودتان سکوی کنترل آن را بدست گرفته‌اید و در آن برنده‌اید.

مثلا اگر در محیط کار دائما به این فکر می‌کنید که اهمال کاری می‌کنید و کارها را عقب می‌اندازید. شما در بازی ناخودآگاه تنبلی و تمام نکردن کارها گیر کرده‌اید.

حال که به آن واقفید آگاهانه وارد بازی “من انگیزه دارم شوید” یا “من قابلیت انجام این کار را دارم” و دائما به خود بگویید من محکوم به برنده شدن هستم.

۳. از پسش بر می‌آیم – I Got This

مشکلات شما ممکن است خیلی بد، بزرگ و غیر قابل عبور بنظر برسد ولی همه این‌ها ترفندهایی است که ذهنتان با شما بازی می‌کند.

تصور کنید که زندگی شما مثل یک راه آهن است، در نظر بگیرید که از هر دو طرف شما راه‌آهن به مقصد بی‌نهایت ادامه دارد.

سمت چپ گذشته شماست با تمام پیچ و خم‌هایش و تمام مناظری که آن را احاطه کرده است.

این مناظر نمادی است از اتفاقات ناگوار، فجایع و اشتباهات انجام شده ولی همچنان مناظری مثل موفقیت‌ها، دوستان، شادی‌ها، جشن‌ها و خبرهای شاد هم وجود دارد.

اتفاقات بعد تعریف کننده زندگی شما نیستند، بلکه تنها چند نقطه هستند از یک خط بسیار بزرگتر. مهمتر از آن شما از این اتفاقات گذشته‌اید.

حال به سمت راست خود نگاه کنید.

می‌بینید که پستی و بلندی‌هایی در راه وجود دارد، در عین حال می‌دانید که از آن‌ها هم خواهید گذشت به همان روشی که از قبلی‌ها گذشته‌اید.

به خود بگویید که از پسش بر می‌آیید.

۴. من عدم قطعیت را در آغوش می‌گیرم – I Embrace the Uncertainty

بدن شما طوری تکامل پیدا کرده است که برای هوشیار بودن از حمله چیتا و پلنگ همیشه ترس چیزهای ناشناخته را داشته است که در زمان خود مفید بوده.

ولی برای یک شهروند امروزی ترس عدم قطعیت بی‌مورد است زیرا باعث می‌شود شانس خود را امتحان نکنید، چیزهای جدید را تست نکنید و از منطقه امن خود خارج نشوید.

مثل زمانی که از شغل خود خسته‌اید ولی ترس از شروع یک کار تازه دارید یا زمانی که می‌خواهید دوستان جدید داشته باشید ولی ترس از شروع مکالمه با یک فرد غریبه دارید.

بقول تدی روزولت انجام کار درست بهترین انتخاب موجود است، انجام کار اشتباه دومین انتخاب خوب و انجام ندادن هیچ کار، بدترین انتخاب ممکن.

قطعیت در کارها را هیچکس نمی‌تواند گارانتی کند اما عدم قطعیت حتمی است.

وقتی عدم قطعیت را قبول کردید. می‌توانید به شکار موقعیت‌های جدید بروید، بجای اینکه خودتان را از این موقعیت‌ها مخفی کنید.

۵. من را افکارم تعریف نمی‌کنند، من را اعمالم تعریف می‌کنند – I Am not my Thoughts; I Am What I Do

به جای اینکه بگویید نمی‌توانم فلان کار را انجام بدهم بگویید من در این کار خوب هستم.

گفتن این جمله لزوما باعث نمی‌شود که شما وزن کم کنید یا به موفقیت برسید ولی به شما انگیزه می‌دهد که اقدام کنید تا افکارتان را به حقیقت برسانید.

خبر خوب هم اینکه اگر مدت‌هاست که افکار منفی را با خود حمل می‌کنید، مشابه افکار مثبت این افکار هم تعریف کننده شما نیستند تا زمانی که اقداماتی که انجام می‌دهید بر اساس این باورها نباشد.

دفعه بعدی که یکی از این افکار منفی به ذهن شما خطور کرد، عملی انجام دهید که مخالف آن تفکر باشد، اقدامی در جهت بهترین علاقه‌تان انجام دهید نه حس و حالی که آن لحظه دارید.

هرچقدر که بیشتر این اقدامات را انجام دهید، زندگیتان بیشتر با اقداماتی که انجام می‌دهید تعریف می‌شود تا با افکار منفی‌ای که در ذهن دارید.

۶. من سرسخت هستم – I Am Relentless

ممکن است زندگی آسانی نداشته باشید یا اینکه افراد اطراف شما هم شرایط خوبی را نداشته باشند، اما یقین داشته باشید که تنها چیزی که نیاز دارید این است که بدانید سرسخت هستید.

لبران جیمز بسکتبالیست آمریکایی را در نظر بگیرید، در شرایط کاملا نامطلوب، در غیاب پدر و در خانواده‌ای فقیر بزرگ شد با رویایی کاملا دور از ذهن.

تنها همین سرسختی بود که باعث شد او به یک سوپر استار بسکتبال و یک فعال اجتماعی تبدیل شود.

هیچوقت برای ورزش کردن، تمرین و آموزش دیدن متوقف نشد تا به نتیجه رسید.

سرسختی بصورت خیلی ساده به این معناست که روی گام بعدی تمرکز کنید. سپس گام بعد از آن و بعد گام بعدی. یعنی فعالیت متمرکز روی یک هدف خاص در آن واحد.

اگر باشگاه می‌روید به امید این نباشید که تغییرات آنی را مشاهده کنید بلکه یک گروه ماهیچه‌ای را هدف قرار دهید بعد سراغ قسمت بعد بروید و به این ترتیب تغییرات را ملموس‌تر حس خواهید کرد.

۷. من انتظار هیچ‌چیز را ندارم و هر نتیجه‌ای را می‌پذیرم – I Expect Nothing and Accept Everything

وقتی به موقعیت‌هایی که در زندگیتان به نتیجه نرسیده نگاه می‌کنید یک نکته در اکثر آن‌ها مشترک است. اینکه از خود می‌پرسید چرا آن چیزی که انتظار داشتم از آب در نیامد؟

همیشه وقتی به انتظارات پنهان خود نمی‌رسید فکر می‌کنید که مشکلات حل ناشدنی هستند یا شما آمادگی لازم برای حل آن‌ها را ندارید.

در واقع انتظارات، شما را برای یک سری نتایج آماده می‌کنند. و وقتی که تفاوت را با واقعیت حس می‌کنید نمی‌توانید واقعیت را بپذیرید.

این داستان به این معنی نیست که نباید برنامه‌ریزی و هدف گذاری کرد بلکه به این معنی است که لزوما انتظار نتایج مشابه برنامه‌ریزی خود را نداشته باشید.

بدون هیچ شکی در هر کاری با موانعی روبرو خواهید شد و اشتباهاتی را انجام خواهید داد، اگر قبولشان کنید قادر خواهید بود از مشت‌هایی که به سمتتان می‌آید فاصله بگیرید تا شما را به زمین نکوبد.

از زمانی که به خود می‌گویید که من هیچ انتظاری ندارم و هر نتیجه‌ای را می‌پذیرم سوپرایز خواهید شد که روابطتان و فرصت‌هایتان چطور بهبود پیدا می‌کنند.

گام بعدی – Where Next

این هفت مرحله تمرکز اصلی را بر این گذاشته که ذهنیت شما را تغییر بدهد ولی بسیار حیاتی است که درک کنید تغییر ذهنیت به تنهایی کافی نیست و قرار نیست زندگی شما را تغییر دهد.

هدف این است که نه تنها آرام‌تر و شادترشوید و کمتر در حجمه افکار منفی قرار بگیرید بلکه همچنین انگیزه بیشتری برای اقدام و تغییر زندگیتان داشته باشید.

تحقیقات نشان داده وقتی افراد در بستر مرگ هستند افسوس این را نمی‌خورند که چقدر کارهای اشتباه انجام داده‌اند.

بلکه افسوس چیزهایی را می‌خورند که شروع نکرده‌اند و یا تلاشی برای تحققش نکرده‌اند.

شما هم قرار نیست لحظات آخر را به این بگذرانید که چه میشد اگر …

قرار است به اینکه از بیشتر فرصت‌های موجود استفاده کردید مغرور باشید. حتی اگر برخی از آن‌ها به موفقیت نرسد.

خبر خوب اینکه شما هنوز در بستر مرگ نیستید پس همین حالا زمان آن است که خودتان را آماده تغییراتی کنید که تا به الان انجام نمی‌دادید و آماده فرصت‌هایی باشید که تا به الان از دست می‌دادید.

نظر من در مورد کتاب

واقعیتش اینه که نوع نگارش کتاب و اینکه این هفت تلقین رو دسته بندی کرده بود و الزامی می‌دونست برام جالب توجه بود.

گهگاه مرور این تلقین‌ها برامون خیلی مفیده، مخصوصا وقتی تو شرایط خاص قرار می‌گیریم و از همه چی ناامید میشیم.

زمان‌هایی که بحران یه شکست قراره موقتی و گذرا باشه.

ولی بصورت کلی بنظرم همین مقداری که از کتاب گرفتم حداقل برای من کفایت می‌کنه. دلیلش هم اینه که من تا اونجا که بشه از افراد منفی تو زندگیم دوری می‌کنم، در مورد اخبار و حوادث بد نمی‌خونم و سعی کردم یه مقدار راجع به این چیزا ایزوله باشم.

ولی اگر شما احساس می‌کنید به مثال‌های بیشتری نیاز دارید که ازش انرژی بگیرید و افکارتون رو اصلاح کنید، مثال‌ها و جملات کتاب ساده و انرژی بخش بود و پیشنهاد می‌کنم نگاهی بهش بندازید.

اگر تمایل داشتید این خلاصه کتاب‌ها ادامه پیدا کنه لطفا این محتوا رو با دوستاتون به اشتراک بزارید و نظراتتون رو برام بنویسید :)

سروش هستم و تو http://haminshekli.ir با صاحبین کسب و کار های موفق آنلاین مصاحبه میکنم و در مورد دیجیتال مارکتینگ مینویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید