اگر موافق باشید، ابتدا ببینیم تکنولوژی چه دگرگونیها و تفاوتهایی ایجاد کرده، تا بعد نبودنش را توصیف کنیم. این نوشته نظر شخصی من است. میتواند درست یا اشتباه باشد.
دنیا تبدیل به یک دهکده شده است. مسافتها کوتاه، کارها آسانتر، تماس و صحبت با هر کس ممکن و سبک زندگیها به کلی تغییر کرده است. همهی اینها درست، در جای خود، حرفی هم ندارد. آری تکنولوژی کار آدمی را راحت کرده است؛ چقدر خوب. حالا بیایید دربارهی بدیهایش صحبت کنیم. مگر نه اینکه هیچ چیز در عالم خوبِ مطلق نیست و لاجرم بدی نیز دارد؟
تکنولوژی چه بدیهایی داشته است؟ اجازه دهید به عنوان کسی که مخالف سرسخت نظام سرمایهداری و مصرفگرایی است به شما بگویم تکنولوژی نزد من بدیهای دانهدرشت زیادی دارد. حالا اینکه چرا اینطور است و آیا ذات تکنولوژی بد است یا رویکرد ما بد بوده را اینجا به بحث نمیگذاریم.
از این بدیهای دانهدرشت تنها به چند مورد اشاره کنیم کافیست و بیش از این از حوصلهی متن خارج است.
سرقتِ توجه
البته که تکنولوژی به خودی خود عامل نیست؛ وسیله است. به هر حال وقتی نباشد، این دزدیِ عظیم اتفاق نمیافتد. امروزه دائم توجه آدمی از او دزدیده میشود. بمباران اطلاعات، هر لحظه ذهن را به سمتی میکشد. تا آنجا که اغلب ذهنهای آدمِ امروز هرزه شدهاند. تاب تحمل خلوت را ندارند. حتی میتوان گفت در حقیقت این خلوت آدمی است که به یغما رفته.
خلوت کلافه کننده شده است. منظورم تنهایی نیست؛ که اتفاقا تنهایی یکی دیگر از جنسهای بنجلی است که به آدمی قالب شده است. خلوت، آن لحظهای که هیچ حواسپرتیِ خارجیایی وجود نداشته باشد. آدمی انگار در تله میفتد. سعی میکند به دست خودش این خلوت را بشکند. موقع رانندگی آهنگ، موقع کار و استراحت و حمام و ... آهنگ و فیلم و چه و چه، و هر لحظهی خالی دیگری فضای مجازی. پس سهم خودمان چه؟
انقدر مورد دستبرد قرار گرفتهایم که دیگر تاب تحمل افسار توجهمان را نداریم. انگار یک حیوان وحشی چموش و سرکش را بخواهیم به زور افسار بزنیم و حتی اگر موفق شویم انقدر تقلا میکند که دستهایمان زخمی و تکه پاره میشود.
القا نیازِ واهی
فرهنگ مصرفگرایی بر پایهی مصرف است. آدمی برای مصرف کردن باید احساس نیاز کند. تکنولوژی عامل این القا میشود. ببین، بخور، بنوش، بپوش، بخواب، بشو، بکن، بخواه، بخواه، بخواه، بیشتر، بیشتر، و صدایت هم در نیاید. ببین و بخواه و هیچ مگو، بدو، مثل سگ بدو، آفرین، حالا تو حیوان خانگیِ نظامسرمایهداری هستی.
چه نیازها که برآورده شدند و بعد... زرشک. این اصلا آن که میبایست باشد نبود. نیازِ بعدی، و بعدی، و بعدی...
اسارت افکار
سومین بدی که میخواهم برشمرم اسارت افکار است. جهتدهی افکار، انقدر ظریف و در پس پرده که اتفاقا آدمی فکر میکند خدای آزادی است. تصور میکنیم آزادیم که بین گزینههای مختلف آن که دوست داریم را انتخاب کردهایم. اگر سلیقهی ما جهتدهی شده باشد چه؟ یا اگر اصلا همهی گزینههای موجود طراحی شده باشند چه؟ چه فرقی دارد کدام؟ هرکدام را انتخاب کنید، طراحیِ بازیساز است.
گاهی باید زد زیر میز؛ اصلا بازی را به هم زد؛ قواعد و قوانین را شکست و از بازی خارج شد. پیشنهاد میکنم کلیدواژههای "پروژهی کنترل ذهن با رسانه" و چیزهایی شبیه به این را به انگلیسی و نه به فارسی، گوگل کنید. یک هیپنوتیزم جهانی سالهاست دارد اتفاق میافتد.
به نظر شما یکروز بدون تکنولوژی چطور روزی میتواند باشد؟ حقیقتا برای من یک روز کم است. دلم میخواهد یک عمر از این تعفنِ پرزرقوبرق دور باشم. احساس میکنم به اصل برگشتن است. آدمی برای این تکنولوژی سیاه و تاریک زیادی لطیف است.
حقش این است که سبک زندگی آدمی با طبیعت ساز شود. ساعاتش با آفتاب و مهتاب کوک شود. آن روز من احتمالا یک نجار خواهم بود. با یک خانوادهی شلوغ و خانهی گرم. کشاورزی و دامداری هم که از ضروریات است. حتی تصورش هم باعث میشود در ذهنم صدای خنده و قهقهه کودکانه و بازی در یک بعدازظهر مطبوع بپیچد.
چیزی با چوب خلق میکنم. میخوانم و مینویسم. به کودکان خواندن و نوشتن میاموزم. خلوتی دارم که از پی آن ارزش افزودهای تولید میشود. آزادم. و میانِ مردمانی زندگی میکنم که آنها هم آزاد هستند. آنها هم هرانچه که من هستم، همانطور که من هستم هستند. و با همهی اینها در گنجهی اتاقی که کلیدش دست خودم است، یک شمشیر برّان و یک زره دارم. چرا که آزادی را پاسداری باید کرد. هرجا که آزادی باید، دندانی برای آن تیز میشود. این وظیفهی مردان آزاد است که آن دندان را در دهان خرد کنند.
تمام
اسفند ۴۰۳