'Salarovski'
'Salarovski'
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

اخبار

کتاب هایی داریم که می گویند پیگیر اخبار نباشیم و اخبار بد است و بیخیالش و فلان. که خب در جای خود حرف حقی است و برای بسیاری از اطرافیان و مردمانِ ما، می تواند درمان کنندۀ سندرمِ "اخباری‌گری" باشد.

اخبار از یک جایی به بعد فاقدِ اصالت و رسالت است. صرفا تبدیل می شود به پیامی بیرونی که برای لحظاتی در ذهن وارد می شود و بعد هم خارج می شود و به ندرت مورد استفادۀ موثری قرار می گیرد. درواقع یک نوع پیگیریِ بیهوده و از سرِ بیکاری و سرگرمی است. یعنی شما برای موضوع مشخصی به سراغ اخبار نمی روی. نمی روی که ببینی مثلا تهاجمِ روسیه به اوکراین به کجا رسید و زلنسکی چه کرد و پوتین چه گفت. نمی روی که ببینی وضعیت واکسیناسیون در کشور به چه حد رسیده است و چند میلیون نفر دُز سوم را دریافت کرده یا نکرده اند؛ بلکه در حینی که داری "اخبار" را، به مثابه یک کلِ مستقل و فاقد اجزای تعیین‌کننده بررسی می کنی، به این موارد هم بر می خوری. و به همین منوال ممکن است از خبرِ کشفِ کندوی عسلی که اجزای داخلش به جای هشت ضلعی، مثلثی هستند نیز با خبر شوی. و برای همین است که اخبار فی نفسه کسی را آگاه نمی سازد. کسی را تحلیل گر بار نمی آورد. بلکه یکی از ملزوماتِ تحلیل کردن و آگاه شدن، پیگیری اخبار است.

و البته به گمانم باید یک نفر پیدا شود و کتابی برای من تالیف کند به نام "لطفا اندکی هم پیگیرِ اخبار باش". و این بیخیالیِ مفرط نسبت به انواعِ اخبار (به استثنای اخبارِ سینمایی)، برای امثالِ من مضر است و سم. کسی که جامعه شناسی می خوانَد یحتمل و به تصدیق خیلی از اساتید باید اخباری‌گری بلد باشد. اما خب نمی دانم چه شد که دچار یک لَختِگیِ عمیقی نسبت به پیگیری اخبار شدم. و هرچه تلاش می کنم که اندکی اخبارِ مرتبط و مهم را بخوانم، باز هم این رشته گسسته می شود. روحیۀ پژوهش‌گری چه بسا رو به افول گذاشته است. هرچند لزوما علاقه‌مند نبودنِ به اخبار، به معنای افولِ روحیۀ پژوهش‌گرانه نیست؛ اما خب می تواند یکی از نشانه‌هایش باشد. انگار که علاقه دارم چیزها و وقایع و اتفاقات به سرانجام برسند و به قلمروِ تاریخ وارد شوند، بعد بروم سراغشان. شاید قیاسِ مضحکی باشد، اما تا وقتی یک سریالی نیز کامل پخش نشده باشد به سراغش نمی روم. شاید این دو مرتبط باشد. اصلا ترجیح می دهم فضای ملتهب در ارتباط با یک چیز، از یک فیلم گرفته تا واقعه تا پدیده، بخوابد و آرام بگیرد و بعد بروم سراغش. که البته این همه جا یکسان نبوده. ولی خب خیلی جاها همینجور بوده است. که گمانم خبرِ خوبی برای یک دانشجوی جامعه شناسی نیست.

دوست دارم نظر شما رو در این باره داشته باشم.

واپس‌روی
آقای (سابقاً) راوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید