'Salarovski'·۶ ماه پیشپُرررسِشنامه | اندازۀ سه پُرس نامهفکت: هیچگاه به یک کمالگرای وامانده پیشنهادِ پرسشنامهنگاری ندهید.
'Salarovski'درنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشنامۀ واپسیندر گوشۀ سلول نشستهام و ناگزیر و ناچار، برای تو مینویسم. مجبورم. میدانی که، من همیشه تا مجبور به انجامِ یک کاری نمیشدم، ممکن نبود انجامش
'Salarovski'·۷ ماه پیشمیوۀ ممنوعه را باید به نیش کشید، و خانه را به دوشمسئله شاید همین باشد. همانی که حسن و رضا و سروش و مهران میگویند.
'Salarovski'·۱ سال پیشنامهای به مهدینامهات را با نوشتن دربارۀ نوشتن شروع کردی. ولی من آنَم را با نوشتن دربارۀ نامه میآغازم.
'Salarovski'·۱ سال پیشتشنگیِ گاهگاهِ ریشههافقط آمدهام بنویسم که از یاد نروم. همین. ریشههایم در اینجا، ویرگول، نه آنقدری محکم است که مرتب و مداوم و منظم بنویسم، و نه آنقدری متزلز…
'Salarovski'درکیبوردی برای آزادی·۱ سال پیشو ما اینسو نشسته، خسته انبوهیاما من بوی التهاب و تکانه را حس میکردم. شهر شهر شهر. این زایشگاهِ پدیدههای جمعی. این پدیدآورنده و پذیرندۀ تغییرات.
'Salarovski'درکتاب باز·۱ سال پیشروزنوشت | چهار: روزها در راهصبحها داستانی دارد. این که قبل از همه بیدار شوی و در سکوت لباست را بپوشی که مبادا کسی بیدار نشود و بعد هم آرام، بزنی بیرون. هوا هم...