'Salarovski'
خواندن ۹ دقیقه·۳ ماه پیش

«درون و بیرونِ ۲» و دنیایی که یک‌رنگ نیست

انیمیشنِ پرطرف‌دارِ "Inside Out" یا «درون و بیرون»، نزدیک به ۱۰ سال علاقه‌مندانِ خود را منتظر گذاشت تا دوباره آنان را به گردشی نو در جهانِ ذهن دعوت کند.

در مقام یک مخاطبِ انیمیشن‌دوست احتمالاً عمدۀ تماشاگران قبول داشته باشند که قسمت دوم می‌تواند حتی‌الامکان خود را به موفقیت قسمت اول نزدیک کند و ماندگار شود. رکوردشکنیِ این اثر در گیشه نیز خبر از چنین اتفاقی می‌دهد. به‌هرحال پیداست تیم سازنده با دست پر بازگشته‌اند و چالش‌ها و موانع بسیاری بر سر راه رایلی و رانندگانِ ذهنش تراشیده‌اند و گلاویزشدن و کُشتی با این موانع، بی‌شک جذاب و دیدنی خواهد بود. چرا که ما با دو بُعدِ بیرونی (رفتارهای رایلی) و درونی (ذهن رایلی) مواجه هستیم و این دو بُعد قرار است در تعامل و گاه تضادی مداوم قصه را پیش ببرند.

از این‌ها گذشته، بهتر است به‌شکلی گذرا و تا جای ممکنْ پرسش‌گرانه، نگاهی داشته باشیم به برخی معناها و مضامینی که این انیمیشن تولید می‌کند و تفاوت‌های آن با قسمت قبلی را برشماریم.
Emotions
Emotions

رایلی در سرزمینِ عجایب

می‌دانیم که رایلی الآن ۱۳ سال دارد و عملاً وارد دورۀ نوجوانی شده است و قرار است زندگیِ جدیدی با مشخصه‌های نویی را تجربه کند. در انتهای قسمت اول، «پیت داکتر» نشانه‌هایی برای کشمکش‌های احتمالیِ رایلی در قسمت بعدی به ما می‌دهد. مثلاً یکی از سکانس‌های پایانیِ قسمت اول، برخوردِ رایلی با یک پسرِ نوجوان است. پس از این برخورد ما نمایشی جذاب از ذهن پسر را می‌بینیم. به‌محضِ تنه‌به‌تنه‌شدنِ رایلی با پسر، ذهن پسر شروع می‌کند به هشداردادن: «دختر! دختر! دختر!» و بعد می‌بینیم در ذهن پسر به عنوان یک نوجوان که طوفانی از تغییرات جسمی و جنسی و عاطفی را تجربه می‌کند، چه غوغایی به پا می‌شود. با وجود چنین سکانسی، یکی از اولین انتظاراتِ مخاطب برای قسمت بعدی این است که رایلی احتمالاً در ادامه درگیرِ علاقه و حسی شبه‌عاشقانه نسبت به پسری شود یا برعکس پسری به او علاقه‌مند شود. یا حداقل برخوردهای متعددی با پسران داشته باشد.

First Crush
First Crush


انیمیشنِ کوتاه "?Riley's First Date" یا «اولین قرارِ رایلی؟» که مدت کوتاهی پس از قسمت اول منتشر شد نیز چنین احتمالی را تقویت می‌کرد. با توجه به بافتِ فرهنگی و اجتماعیِ جامعۀ آمریکا، این امر در این سن و سال، چندان دور از انتظار نیست. هم‌چنین می‌دانیم که تمایزات جنسی و جنسیتی، در دورانِ بلوغ و به‌ویژه برای دختران، کم‌کم اوج می‌گیرد و نمودِ بیش‌تری پیدا می‌کند و نمایشِ این تمایزات می‌تواند برای مخاطب و خاصّه در چنین انیمیشنی که پیوندی جالب بین احساساتِ درون ذهن و کنش‌ها و رفتارهای بیرونی برقرار می‌کند، دیدنی باشد. ازطرفی ما با اثری مواجه هستیم که در کنارِ تلاش برای ارائۀ داستانی بامزه در قالبِ بصریِ جذاب، واجد شاخصه‌هایی است که (ظاهراً) برگرفته از آموزه‌های علم روان‌شناسی هستند. پس ناگزیر باید داعیه و دغدغۀ حقیقت‌گویی و نزدیکی به واقعیت را داشته باشد.

با توجه به موارد بالا، کاملاً طبیعی به‌نظر می‌رسد که در زندگیِ رایلی ارتباطاتی با پسران وجود داشته باشد. اما «کلسی مان» کارگردانِ قسمت دومِ Inside Out، آگاهانه و زیرکانه، از بازنماییِ چنین واقعیتِ آشکار و مبرهنی فرار می‌کند و تا می‌تواند رایلی را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که با جنسِ مخالف تعاملی نداشته باشد و فقط فضاهای تک‌جنسیِ دخترانه را ترسیم می‌کند. مثلاً او به اردوی تیم هاکیِ دختران می‌رود، ولی سر کلاس درس نه. رایلی تمام وقت در اردوی تیم هاکی (محبوس) است و تقریباً هیچ برخوردی با جهانِ بیرون ندارد. اما موقعیت‌هایی که برای شخصیت طراحی شده است، از جایی به بعد مشکوک به‌‌نظر می‌رسند.

برای همین اگر مخاطب اندکی از ظواهر و خرده‌داستان‌ها و خلاقیت و بامزگی اثر درگذرد، شاید این سوال را از خود و سازنده بپرسد که چرا در قسمت دوم انیمیشن درون و بیرون، هیچ پسری وجود ندارد؟ نه که هیچ ذکوری در فیلم نباشد. می‌دانیم که مثلاً خشم یا ترس در ذهن رایلی مذکرند. اما هیچ مذکری در جهان و بُعدِ بیرونی، به‌جز پدرِ رایلی (که او هم آشِ کشکِ خالۀ انیمیشن است) وجود ندارد. منظور از این عدمِ وجود، این است که مرد یا پسری در فیلم حاضر باشد و نقشی هرچند کوتاه در فیلم ایفا کند و دیالوگی داشته باشد. در پس‌زمینۀ مدرسه می‌توانیم پسرانی را ببینیم. اما در تعاملات رایلی و هم‌چنین در میان دخترانی که در تیم هاکی وجود دارند، هیچ اشاره‌ای به جنس مخالف نمی‌شود. فیلم اساساً در دنیایی می‌گذرد که پسران و مردانْ اهمیت، جایگاه و نقش خاصی ندارند. نه در ورزش، نه در تفریح و نه در زندگیِ روزمره.

No more males
No more males


کلسی مان، پیکسار، دیزنی یا کسان دیگری که نقشی در پیش‌برد این پروژه داشته‌اند، نمی‌توانسته‌اند به‌راحتی دربارۀ گرایشِ جنسیِ شخصیت‌های فیلم‌شان که احتمالاً دگرجنس‌گرایی نیست، صحبت کنند. چرا که از شکست تجاریِ اثر و خیزشِ واکنش‌ها و ردّیه‌ها علیه خود می‌ترسیده‌اند. برای همین ترجیح داده‌اند مسیرِ عادی و رایجِ بلوغ به‌عنوان یکی از تم‌های فیلم را حذف کنند و دربارۀ مسیرِ نامعمولِ مد نظر خود نیز تقریباً سکوت کنند. باید گفت «تقریباً»، چرا که به موقعیت‌های دور از واقعِ فیلم و نشانه‌های آن اشاره شد. سازندگان با این کار، هم به مقاصد خودشان نزدیک شده‌اند و هم مخاطب را از دست نداده‌اند.

امر جنسیِ سیّال یا ثابت؟

در ذهنِ شخصیت‌ها نگاه به امر جنسی متفاوت است. عناصر احساسی در ذهن مادر رایلی همه مونث‌اند. یا عناصر ذهن پدر همه مذکرند. اما در ذهن رایلی قضیه فرق می‌کند؛ احساسات در ذهن او، هم مونث‌اند و هم مذکر، و گاهی دقیقاً مشخص نیست کدام‌اند. شاید بتوان گفت که جنسیت در ذهن پدرومادر (نمایندۀ نسل‌های قبل) امری قطعی و ثابت است. اما در ذهن رایلی (نمایندۀ نسل جدید)، امری سیّال است و می‌تواند در طول زمان تغییر کند. چه‌بسا احساساتِ رایلی نیز پس گذراندنِ نوجوانی، به جنسیت واحدی برسند و مثلاً شبیه احساساتِ مادرش، تماماً مونث شوند. شاید هم اساساً ثباتی در کار نباشد یا جنسیتی دیگر شکل بگیرد.

جنسیتِ احساسات نزد رایلی و دیگر دوستانش متفاوت است. مثلاً در ذهن رایلی، خشم (Anger)، خجلت (Embarrassment) و ترس (Fear) مذکرند. این از روی صدا و لباس‌های آنان قابلِ‌تشخیص است. درمقابل شادی (Joy)، اندوه (Sadness)، اضطراب (Anxiety)، دل‌تنگی (Nostalgia)، انزجار (Disgust) و حسادت (Envy) مونث‌اند. اما تکلیف مخاطب با حسِ ملال یا بی‌حوصلگی (Ennui) که اصالتاً فرانسوی است (!) مشخص نیست. او ظاهرش به‌نظر مذکر می‌رسد و صدایش نه مردانه است و نه زنانه و رفتارهایش هم خنثی هستند. در این‌جا می‌توان دو سوال از اثر پرسید: اول این‌که چرا یکی از احساسات رایلی باید لهجه و اصالتی فرانسوی داشته باشد؟ چرا فرانسوی و مثلاً آلمانی یا اسپانیایی نه؟ آیا صرفاً به‌خاطر بامزه‌بودن و جالب‌بودن این انتخاب صورت گرفته است؟ اگر این‌طور باشد که بسیاری چیزهای بامزه و نامرتبط را می‌توان در اثر ریخت و و به‌صِرفِ بامزگی و جالب‌بودنْ توجیهِ بیهوده کرد.

Ennui
Ennui


در دو قسمت این انیمیشن پیش آمده است که احساساتِ ذهنِ آدم‌های مختلف، ظاهر یا صداهای متفاوتی داشته باشند که به خودِ شخصیت آنان و ظاهرِشان باز می‌گردد. اما این‌که فقط یکی از احساسات زبان و لهجۀ دیگری داشته باشد، آن هم بدونِ تناسب با شخصیت و زندگیِ بیرونیِ خود فرد، اتفاقی جدید و نامنطبق با منطق اثر است. دوم این‌که چرا صداگذاری این شخصیتِ مجهول‌الجنسیت، باید توسط «ادل اگزارکوپولوس»، یکی از دو بازیگر اصلیِ فیلمِ پرحاشیۀ «آبی گرم‌ترین رنگ است» که دربارۀ رابطۀ عاشقانۀ دو دخترِ هم‌جنس‌گرا است، اجرا شود؟ یعنی سازندگان خیال کرده‌اند مخاطب قرار است این انتخاب را در میان انبوهِ هنرمندانی که می‌توانستند جای او باشند، تصادفی بداند؟ آن هم در سازوکاری به این عظمت که تمام کنش‌های درونِ آن باید حساب‌شده و منطبق بر اصول و سیاست‌های خاصِ هر کمپانی باشد. انتخابِ اگزارکوپولوس را هم اگر تصادفی بدانیم، انتخابِ «آیو ادبری» که بازیگرِ نقشِ حسادت است را شاید نتوانیم دیگر برحسبِ اتفاق بدانیم. هنرمندی که قبل‌تر اعلام کرده است کوئیر یا غیردگرجنس‌گراست.

درواقع سازندگان قصد داشته‌اند بسیار نرم و بی‌اعتنا با مقولۀ جنس و جنسیت (که ازقضا در دوران بلوغ بسیار پررنگ است) مواجه شوند و ظاهرِ بی‌طرفی به خود بگیرند؛ اما چیدمان موقعیت‌ها، شخصیت‌ها و حتی بازیگرها، چیز متفاوتی به ما می‌گوید و پیام‌هایی از سوی اثر به ما منتقل می‌شود که باورپذیریِ این بی‌طرفی را سخت می‌کند.

در ناخودآگاهِ رایلی چه می‌گذرد؟

اگرچه در بُعدِ بیرونیِ قصه آن‌چنان که اشاره شد هیچ پسری وجود ندارد و در مقر فرماندهیِ ذهن نیز نقطه‌نظر ثابتی نسبت به جنسیت نمی‌یابیم، در بخشی از سفر احساساتِ قدیمیِ ذهن رایلی به ناخودآگاهِ او، با جایی به‌نام "Mount Crushmore" مواجه می‌شویم که درواقع شوخی با جاذبۀ دیدنیِ "Mount Rushmore" واقع در ایالت داکوتای جنوبیِ آمریکا است. در کوهِ کراشمور، به‌جای یادبودِ ۴ رئیس‌جمهورِ محبوبِ آمریکا، چهار یادبود از آدم‌های موردِعلاقه و محبوبِ رایلی (کراش‌های او) را می‌بینیم. یکی از آنان همان پسری است که رایلی در انتهای قسمت اول و در فیلم کوتاه «اولین قرار رایلی؟» با او روبه‌رو شد. دیگری شخصیتی است که او در کودکی در بازی‌های ویدئویی انتخاب می‌کرده و دو فرد دیگر را نمی‌شناسیم ولی می‌شود حدس زد که هر دو پسر هستند.

Mount Crushmore
Mount Crushmore


تنها نشانه و اشارۀ غیرمستقیمی در فیلم که گرایشِ رایلی به جنس مخالف را افشا می‌کند، همین کوهِ کراشمور است. هرچند این گرایشْ فراموش‌شده و مدفون به‌نظر می‌رسد، ولی سازنده بر وجودِ آن صحّه می‌گذارد. از طرفِ دیگر، آن‌چنان که بر شمردیم، نشانه‌های بسیاری برای بی‌اهمیتی و بی‌توجهیِ رایلی (و احیاناً همۀ دخترانِ حاضر در انیمیشن) نسبت به پسران وجود دارد. علاوه‌بر این، توجه و علاقۀ مفرطِ رایلی به «والنتینا اورتیز»، کاپیتان تیم هاکی و میزانسنِ اولین دیدارِ آن‌ها با آن لحظۀ موسیقاییِ عاشقانه و فوکوس و مکث روی صورتِ والنتینا، شاید چیزی فراتر از یک علاقۀ دوستانه و طرف‌دارانه باشد. البته که همۀ این‌ها صرفاً گمانه‌زنی و احتمال هستند و نمی‌توان با قطعیت تایید یا ردّشان کرد و این ایهام در فهم، خواستِ خودِ اثر بوده است.

تکلیفی که روشن نشد

نسبت انیمیشن Inside Out 2 و امر جنسی بحث‌ها و واکنش‌های زیادی در میان مخاطبان در سطح جهان برانگیخته و باعث تولید محتواها و گمانه‌زنی‌های بسیاری در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی شده است. با جست‌وجوی کوچکی در اینترنت متوجه این امر می‌شویم. این نشان‌دهندۀ هوشمندی سازندگان در اتخاذِ موضعی میانه و مبهم است. پیکسار خیلی تلاش کرده است رایلی را دختری دگرجنس‌گرا نشان ندهد. اما با قطعیت و شدت نیز، به ما نمی‌گوید که او هم‌جنس‌گراست. بازنماییِ جنسیت و حتی جنس به‌مثابه امری فیزیکی، در سرتاسر فیلم دچار گُنگی و ابهام است.

Old Shirt
Old Shirt


گویا برای این‌که دیزنی در فرنچایزِ پرطرف‌دار و موفقی مثل Inside Out بتواند راحت‌تر حرف خودش را بزند و جهان را سراسر رنگین‌کمانی بازنمایی کند، ۱۰ سال دیگر زمان لازم دارد. ۱۰ سال قبل اگر قسمتِ اوّلِ درون و بیرون با محتوای نسخۀ امروزش ساخته و پخش می‌شد، قطعاً واکنش‌ها و مخالفت‌های بسیاری را بر می‌انگیخت و چه‌بسا طومارش پیچیده می‌شد. روشن است که تاثیرگذاری و نقطه‌زنی، که از توانایی‌های دیزنی و دیگر کمپانی‌های عظیمِ فیلم‌سازیِ آمریکاست، نیاز به پژوهش، برنامه‌ریزیِ دقیق و هزینۀ هنگفت دارد. دیزنی صبور است و منتظرِ عادی‌سازی‌ها و تغییراتِ آینده می‌ماند و بعد دوباره با دستی پُر به میدان می‌آید و همه را مفتون و مسحورِ افسون و جادوی خود خواهد کرد.


پ.ن: این متن رو شهریورماه و بعد از اکران این انیمیشن نوشته بودم و قرار بود در جایی منتشر بشه که نشد و افتاد اون گوشه تا همین چند روز پیشا که رفتم سراغش و دیدم انتشارش خالی از لطف نیست و هنوز نکات جالبِ توجهی می‌تونه داشته باشه. امیدوارم داشته باشه.

آقای (سابقاً) راوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید