بگذارید خلاصه بگویم و پُرنویسی نکنم.
در اینکه آن رفتارِ بدون فکر غلط بود، شکی نیست.آن رفتار، یک اشتباه مهم راهبردی بود که به راحتی قابل بخشش نیست. چرا که هم در برهه و زمانِ نامناسبی (هرچند این بدان معنا نیست که زمانِ مناسبی برای چنین رفتار هایی وجود دارد) اتفاق افتاد و هم نقض کننده تذکر ها و سخنان رهبر انقلاب، مبنی بر حفظ حرمت شخصیت های نظام و عدم هتاکی به آنها بود.پس این کار، از بیخ و بن غلط بود. چرا که نه تنها حرکتی برخواسته از عقلانیت و زمان شناسی نبود، بلکه واکنشی احساسی و ناشی از تاثیر حضور در جمع و به اصطلاح «هیستری جمعی» به حساب می آمد. به طبع، حرکتی(اگر بتوان اسم آن را حرکت گذاشت) که چنین خاستگاهی دارد،فشل است و راه به جایی نمی برد.
پس این رفتار،چه از منظر کارکردی و چه از منظر شناختی کاملا منفی و تضعیف گر و ضد کارکِرد است.
به نظرم بد نیست ابتدا، تیپیکالِ بسیجی هایی را که گَهگاه چنین رفتار هایی را از خود بروز می دهند،کمی از نزدیک بررسی کنیم.این بررسی صرفا تجربه زیست من و برآیند مشاهدات من است ( و به طبع نمی خواهم قاعده ای کلی وضع کنم) و اگر شما ایراد یا خطایی در آن یافتید، حتما ذکر کنید.
اینان یک عده جوانِ مذهبی هستند که دل در گرو نظام جمهوری اسلامی دارند. پیشوا و امامِ مطلق آنان، آیت الله خامنه ای است و غیرت زیادی هم نسبت به وی دارند.تا جایی که خیلی از اوقات حتی در مقابل نقد ها و نکاتی که پیرامون "آقا" گفته میشود،گارد می گیرند و در مقابلت می ایستند و به اصطلاحِ خودشان "موتورت را پایین می گذارند".چرا که معتقدند حضرت آقا فردی است که شمایلی نزدیک به یک معصوم را دارد. یعنی اگر در کلام هم این عقیده را به صراحت بیان نکنند، این "معصوم پنداری" در رفتارشان به خوبی مشهود است.در نتیجه احتمال هرگونه خطایی را از سمت رهبر انقلاب،مردود می دانند.
یکی دیگر از شاخصه های اصلیِ این قشر، این است که تمام مصائب و مشکلات حال حاضر ایران را، ناشی از دولتِ ضعیف، ناکارآمد، غیرانقلابی، منافق،دست نشانده، توطئه گر و .... ای می دانند که الان سرِ کار است. یعنی اساسا هر مشکل و نقصانی در حکمرانی هست و نیست، مربوط به دولتِ وقت است. وگرنه اصل و اساس نظام جای هیچ بازنگری ای ندارد و کسی هم حق اینکه علیه شان حرفی بزند را ندارد. پس وقتی اینان، تمام مشکلات و مسائل را از چشم دولت و رئیس آن می بینند، به یک طریقی می خواهند خشم خود را فوران دهند و این نارضایتیِ خود را ابراز کنند.نیازی به گفتن ندارد که راه های حقوقی و قانونی برای این قشر، معنا و مفهوم چندانی ندارد. چرا که احتمالا سواد و فن آن را ندارند و البته این حوصله این بچه بازی ها را هم ندارند.برای همین خیلی اوقات خودشان به دل میدان زده اند و حماسه های متعددی(به جز نمونه اخیر) آفریده اند و .... حالا با این توصیفات، در فرصتی که بستر فراهم و جمع مستان همگی جمع و موتور ها به راه و از قضا روز وحدت ملی و تجدید بیعت با انقلاب هم هست، وقت برون ریزیِ این نفرت و انزجار درونی است. پیشوا که در هاله ای از قداست در صدر کار نشسته است، مجلس هم که با آراء لیستیِ مردم، انقلابی شده است و رئیس ق.ق هم که بتمن وار دارد زالو های گاتهام(ایران) را از بین می برد. پس ما در داخل، فقط و فقط یک مشکل و باگ داریم و آن هم دولت است و مخلفاتش. تازه این دولت هم برآمده از وضعیت داخل و ثمره اقدامات حکومت اسلامی نیست، بلکه کارِ بت بزرگ است و دست نشانده آن. نکته دیگر این است که،این افرادی که چنین شعارِ وحدت سوز و دشمن شادکنی سر دادند، جزئی از همین مردم کفِ جامعه هستند.از فضا که نیامده اند.مثل دیگران با تمام وجود، بغرنجیِ وضع موجود را درک می کنند.منتها یک لقب "بسیجی" هم با خود به دوش می کشند.که البته لقبی است به غایت مسئولیت آور. و نادیده گیریِ همین مسئولیت است که مورد اخیر، و بسیاری از موارد ریز و درشت دیگر را به بار آورده است. کتمان نمی کنید، اگر بگویم که همه ما روزانه با این شعار و هتاکی و چندین برابر شدیدترش در فضای مجازی و حقیقی مواجه می شویم. منتها نه فقط نسبت به دولت و رئیسش، بلکه نسبت به کل نظام و دیگر مقام ها و مسئولین.چرا که بسیجی ها یک علقه ای نسبت به اصل نظام دارند و حالا یک فرافکنی نسبت به دولت می کنند و آن را مجرم اصلی می دانند.اما خیلی از مردمان کوچه و بازار، همان ذره علقه را هم از دست داده اند و نسبت به همه چیز بد بین شده اند و .... بگذریم. خلاصه اینکه، این بسیجی ها، در آن لحظه و با آن شعار، نمایندگی قسمِ زیادی از بطن جامعه را می کردند و حرف دل پرخون مردم را میزدند. اما همانطور که اشاره کردم، هم فرم و هم محتوای این "شبه اعتراض" ز بیخ و بن غلط بود. و همین باعث شد تا سوای از فرصت طلبانِ خارجی که به واقع وظیفه شان استفاده از چنین موقعیت هایی است، نااَهلان داخلی هم به میدان بیایند و دست به کار شوند. حال که این اتفاق افتاد و از قضا "صدای مردم" از یک گروه مردمی ندا داده شد، طبیعی است که آن کفتار های بیگانه، هجمه های خود را علیه بسیج، بسیجی، انقلابی، ولایت مداری و .... وارد کنند.جالب است که در اینجا آن سویه ی مردم مداری و مردم دوستیِ آنها از ریشه خشک می شود.چرا که سوژه بهتری برای ضربه زدن وجود دارد. بَه بَه! چه بهتر از این؟! اشتباهِ یک عده جوانک بسیجیِ منتسب به نظام و ولایت .حال در اینجا با اغماض می توان صدای مردم را نادیده گرفت و از مواضع پوپولیستی نیز کمی عقب نشست.چرا که معبر بهتری برای ضربه زدن و سست کردن وابستگی ها باز شده است و.... الی آخر. این از وضع بیگانگان. اما در داخل هم مجالی فراهم شد تا از طرفی به آن "نمایندگی" و "مشت نمونه خروار" بودنِ آن شبه حرکت ضربه وارد شود و از طرفی به خاستگاه آن جوانان، یعنی بسیج و هیئت و مسجد.ناگزیر، خوی درندگی و لویاتان گونه ی استیت، جویای کوچک ترین فرصت هاست تا عذاب خود را نازل کند.رحم و رافت هم بلد نیست. فقط می داند که هر واقعه ای می تواند برای وی جذب سرمایه کند و فرصتی باشد برای مصرفی سازیِ مضاعف.
واکنش خودی ها (خودی تنها از نظر حضور در یک جامعه مشترک و نه فراتر) از قضا به مراتب از کنش آن جوانان نابخردانه تر بود(و از واکنش خارجی ها، مخرب تر).
(از اینجا به بعد خطاب به دوستانِ جمهوری دوست صحبت می کنم) اگر به واقع هدف شما از نارضایتی و دلخوری نسبت به چنین وقایعی، حفظ وحدت و انسجام جامعه و مخدوش نشدن رابطه دولت و ملت و حفظ جمهوریت است، پس ای کاش سویه هایی از این ادعا در واکنش هایتان دیده می شد. ای کاش در قبال چنین حرکتِ غیر راهبردی ای،کمی راهبردی تر عمل می کردید. جالب است در اینجور مواقع، خوب دست به توئیت می شوید.آخر دغدغه توهین به "یک نفر" را دارید و نگران هستید که نکند حق آن نفر پایمال شود و حیثیتش زیر سوال برود.به هرحال حق و حقوق افراد در این جامعه محفوظ است. و شما هم درتلاش هستید تا از ضایع شدن آن جلوگیری کنید. حال اگر یک بار، همان شخصِ عاقلِ منتخبِ غیر عامی، با تمسخر هرچه تمام تر به شعور 80 میلیون آدم توهین کند و دل ها و پیکر های خونین مردم را نادیده بگیرد، باکی نیست؛ به هر حال وحدت باید حفظ شود.جمهوریت مقدم است.
و اما در قائله ی اخیر هم که آستین ها را بالا زدید و چه منبری بهتر از فجازی و چه متهمی گل درشت تر از بسیجیِ دلباختهِ راست گرای ولایت مدار؟؟ و البته چه اتهامی زیبا تر از خارجی انگاری آنان؟؟ زیبا نیست؟
پیش تر برای این گفتم حرف و شعار آن جوانان فقط از نهاد خودشان بر نخواسته بود که به اینجا برسم؛ و بگویم که آهای جناب وحدت مدار،اینان خارجی نیستند.اینان از اتفاق، داخلی ترینِ داخلی ها هستند.اینان فقط بلد نبودند چگونه حرفشان را بزنند.اینها همان هایی اند که با امیرِ دیدن این فیلم جرم است همذات پنداری می کنند و خودشان را در وی متبلور می بینند.اینان، مثل دیگران،خسته اند و حوصله شرح قصه را ندارند. تو حق نداری برچسب خارجی به آنها بزنی و ریشه این طغیان را در خارج از مرز های جست و جو کنی. تو باید پرونده 8 ساله ات را یک تورقی کنی و ببینی چه شد که چنین شد. باید با تمام توانت خاک بر سر بریزی و از حماسه ای که سر این درماندگان پیاده کرده ای به شگفت آیی. آنگاه بیا و هر که را خواستی دستگیر کن و بهتان جاسوسی و نفوذی هم بزن.البته اگر وجدانت بگذارد.البته اگر وجدانی باشد. (جالب است سنت توطئه انگاری و ترویج تئوری های پارانویایی، جزوِ معدود سنت های مشترک بین دو جناحِ سیاسیِ غالب در ایران است و از قضا به کار هر جفتشان هم می آید!)
خلاصه که این دغدغه مندی ها و واکنش ها، پوشالی و مضحک به نظر می رسند. چرا که حقیقی نیستند.از روی صداقت سرداده نشده اند.
فکر کنم حرفی که این چند وقت در دل و ذهنم جنب و جوش داشت، حال به بار نشست. فقط محزون نامه ی زیر را هم بخوانید و تمام!
بخز در لاکت ای حیوان ! که سرما
نهانی دستش اندر دست مرگ است
مبادا پوزه ات بیرون بماند
که بیرون برف و باران و تگرگ است
نه قزاقی ، نه بابونه ، نه پونه
چه خالی مانده سفره ی جو کناران
هنوز ای دوست ، صد فرسنگ باقی ست
ازین بیراهه تا شهر بهاران
مبادا چشم خود برهم گذاری
نه چشم اختر است این ، چشم گرگ است
همه گرگند و بیمار و گرسنه
بزرگ است این غم ، ای کودک ! بزرگ است
ازین سقف سیه دانی چه بارد ؟
خدنگ ظالم سیراب از زهر
بیا تا زیر سقف می گریزیم
چه در جنگل ، چه در صحرا ، چه در شهر
ز بس باران و برف و باد و کولاک
زمان را با زمین گویی نبرد است
مبادا پوزه ات بیرون بماند
بخز در لاکت ای حیوان ! که سرد است
ماث
پ.ن اول: از دوست عزیزم، عارف کریمیان، که در تعدیل دیدگاهِ من نسبت به این واقعه موثر بود، سپاسگزارم.
پ.ن دوم: لطفا ایرادات و نکاتتان را در قسمت نظرات ذکر کنید تا بحث بارورتر شود.سپاس.