سخن: سلام. احوالتون خوب! توی این پست میخوام چندتا مستندی که طی چند وقت گذشته دیدم رو بهتون معرفی کنم. وجه مشترک همه شون سمی بودن هست. سمی یعنی تلخ، گزنده و اعصاب خورد کُن. پس اگر سرتون برای درگیر شدن درد میکنه و حاضرید یه خورده با فضاهای جدید و تباهناک آشنا بشید، مطالعه این پست رو پیشنهاد میکنم. در ضمن متن هایی که برای هر مستند نوشته شده به زبانِ محاوره ای نوشته شده. به جز متن مستند دوم که چون مال خیلی قبل تر هست نوشتارش فرق داره.
فعلا!
سال ساخت: 2020
ساخت و تولید: به کارگردانیِ جنی پاپولول، پخش در نتفلیکس
امتیاز در دیگر سایت ها: متاکریتیک: 67% روتن تومیتوز: 85% آیامدیبی: 7.2/10
خب اول باس درباره تماشای مستندِ قتلِ آمریکایی: خانواده همسایه هشدار بدم. که جدا و شدیدا اگر زیر ۱۵ سال هستید این رو نبینید. باور کنید جدی میگم. تازه خیلی لطف کردم نگفتم بالای ۱۸ سال. تا این حد سمیه این مستند که من بعد از این که به پیشنهاد یکی از دوستام دیدم تا یه ربع داشتم تو واتساپ فحش میدادم بهش!! و به شدت متاثر شده بودم و خلاصه خیلی داستان شده بود. حالا قضیه این مستند چیه که انقدر دارم کلمه حروم میکنم براش؟؟ قضیه اینه که یه زن و شوهرِ ناناس و خوب با دو تا دختر گوگولی توی ایالت کلورادو دارن زندگی میکنن. تا اینجاش رو متوجه شدید؟؟؟
خب!?
بعد یهویی یه روز صبح میشه و دوستِ زنه که قرار داشته باهم برن دکتر میاد دم خونشون و میبینه که دِکی! زنه نیست و هرچی در میزنن در رو باز نمیکنه و بعد شوهره رو از سر کار خبر میکنن و با پلیسا میریزن تو خونه و میفهمن اون دو تا عروسک(دختر گوگولی ها) هم نیستند و .... خلاصه. گرهِ فیلم همینه و حالا مهم اینه که چجوری باز میشه؟!؟!؟ و طبیعتا من الان قصد ندارم بازش کنم و اگر دوست داشتید میتونید برید ببینید. فقط بنده از همین تریبون اعلام میکنم فحش های شما رو با یک عدد «آیینه خدا» دفع خواهم کرد.
یادتونه تو کلاس انشاها همیشه یکی بود که میخواست دستگاه دروغ سنج اختراع کنه داخلِ انشاهاش؟؟؟ خب باید بگم که توی این مستند شما به خوبی با کاربرد دستگاهِ دروغ سنج آشنا میشید.(شایدم از قبل آشنا هستید و این فقط برای من خیلی جالب بود. نمیدونم)
بعد نکته جالبی که این مستند داره اینه که هیچکدوم از سکانس ها و نماها توسط کارگردان فیلمبرداری نشده!! حالا میپرسید چجوری؟ خب الان میگم.
بدین صورت که کارگردان و تدوینگر، تمام وقایع و بخش های مستند رو یا از طریق آرشیو صفحات مجازیِ خانواده کِش رفتن و یا از طریق دوربین های مداربسته ای که این ور و اونور بوده. یعنی اینا رسما نشستن یه سری فیلم رو سر هم کردن و دادن دست نتفلیکس و تامام! ولی خودمونیما، انصافا مونتاژشون خیلی خفن و عالیه و اون suspension مورد نیاز رو به خوبی تا اعماق وجود مخاطب فرو میکنه و همین دیگه. تمام!
سال ساخت: 2019
ساخت و تولید: به کارگردانیِ اِد پرکینز، پخش در نتفلیکس
امتیاز در دیگر سایت ها: متاکریتیک: 69% روتن تومیتوز: 97% آیامدیبی: 7.6/10
این مستند غریب را، وقتی که از بی حوصلگی به ستوه آمده بودم تماشا کردم. اصلا نمیدانم چه زمانی آنرا دانلود کرده بودم. اما با خود گفتم بگذار چند دقیقه اش را ببینم و اگر جالب نبود که حذفش میکنم. هیچ پیش زمینه ای هم نداشتم که مستند درباره چه چیزی است. فقط می دانستم که درباره فردی است که حافظه اش را از دست داده و سعی در برگرداندن آن دارد. اما پس از چند دقیقه ی ابتدایی فیلم، فضای مُهلک آن مرا در بر گرفت. از یک جایی به بعد فقط رد طنابش را بر دور گردنم حس میکردم که من را به چاه تاریک وقایع داستانش می کشانَد. احتمالا بعد از تماشای این مستند و به خصوص بعد از پارت سوم، به خودتان و وجودتان و کالبدی که شما را دربر گرفته نگاهی می اندازید. در عین حال، هم حس نفرت و هم حس رضایت نسبت به خود پیدا می کنید. نفرت از اینکه آیا ممکن است من هم روزی به چنین چیزی دچار شوم، یعنی این قوه را دارم؟؟ و راضی از اینکه تا الان به این حد از سبعیت، حتی نزدیک هم نشده ام.
داستان اصلیِ مستند حول زندگی دو برادر دو قلو می چرخد که یکی از آنها در اوایل جوانی در اثر یک تصادف، حافظه خود را کاملا از دست می دهد و زندگی خود را از نو آغاز می کند. حال برادر دیگر در تلاش است تا برادرِ نوزاد خود را به زندگی بازگرداند و البته او فقط سویه های خوب و خاطرات شیرین زندگی پیشین را برای او بازگو می کند. در حالی که همه ی زندگیِ این دو برادر، به این خوبی و خوشی نبوده است و چیزی در میان عکس ها و خاطراتِ شیرین نهفته است ....
خلاصه که هرگاه وقت کردید، مستند را دانلود کنید، در مکانی آرام جاگیر شوید و خودتان را برای یک تجربه تلخ و در عین حال تامل برانگیز آماده کنید. و البته اگر فکر می کنید ظرفیت مواجه شدن با موضوع و واقعیتی ذهن خراش را ندارید،این متن را به کلی فراموش کنید.
سال ساخت: 1398
کارگردان: محمدِ کارت
بههَ بَه. بهههَ به. چی بگم از محمد کارت؟؟ یعنی نمیشناسیدش واقعا؟؟ نه خداوکیلی؟ وی از بَر و بچه های خوبِ مستند ساز به خصوص تو حوزه های جرم و جنایت می باشندی. که البته اخیرا یه فیلم سینمایی هم ساخته به نام "شنای قورباغه" و الان دوباره بعد از چند وقت که اکران نداشت اکران شده و سریع تر برید یا توی این VOD ها اشتراک بگیرید ببینید یا توی سینما. البته من اصلا قصد معرفی شنای قورباغه رو نداشتم که!!! اشتب شد.
کارت توی این مستند مستقیما و با جدیت میره سراغ کلاف سردرگمی به نام اعتیاد و مواد مخدر!!
توی این مستند، شما مخاطب یک برنامه تاکشو مثل دورهمی یا همرفیق هستید!! اما با این تفاوت که مجری این برنامه نه مدیریه و نه حسینی. مهمونا هم سلبریدی های لاکچری و ترگل وَرگل و خوش عطر و بو نیستند. یکی از مجری های این برنامه محمد کارته. مهمونا هم بچه ها و نوجوونای معتادی هستند که به تازگی ترک کردن و کلماتی مثل نوجوونی و کودکی و خونواده و خونه و اینا، براشون تهی از هر گونه معنا و مفهومیه. یه سری مهمون دیگه هم داریم تو این برنامه. مثلا مردا و پیرمردایی که چندییین ساااله زن و بچه شون رو ندیدن و از طرف خونوادشون طرد شدن و الان در بهترین حالتی که براشون متصوره زندگی میکنن. یعنی زندگی در کمپ؛ و به معنای واقعی تماشای گذر عمر و منتظر موندن برای یک معجزه. معجزه ای که میتونه مرگ باشه. میتونه بازگشت به ۲۰ سال قبل و جبران گذشته باشه. یا شایدم دیدنِ دوباره ی دختر کوچولویی که البته الان دیگه کوچولو نیست. خودش خانومی شده و بچه هم داره و فقط توی ذهنِ اون پدرِ بینوا هنوز کوچولو مونده.
با دیدن این مستند میفهمید که چقدر این جملات یخ کرده و کلیشه شده ای که توی کتابای راهنمایی و دبیرستان درباره اعتیاد اومده، پتانسیل واقعی شدن رو دارند. میفهمید که وقتی معلم پرورشی خودش رو شرحه شرحه میکنه که تفننی کشیدن و تفریحی زدن میتونه یه عمر طول بکشه، داره راست میگه. وقتی میگه از یه جایی به بعد این تو نیستی که مواد رو میکشی و مواده که تو رو به اسارت درآورده، راست میگه. هر چند به نظرم هنوز هم اون جملات و تیتر هایی که توی کتابای مدرسه میاد، به درد نخور و بیحاصل هستند. هنوز هم نمیتونن کاری بکنن.
برای اینکه یک لرزشِ حسابی به تنه ی بچه های تخس و بیپروای مدرسه بیفته، باید چنین مستندایی رو نشونشون بدن. باید یقه اعتیاد رو بگیرن و با اون نوجوونی که خیلی زود شروع کرده به اکتشاف، فیس تو فیسش کنن تا درد و سمِ اعتیاد رو از نزدیک حس کنه. تا بفهمه که با چی طرفه. هر چند این کارا باز هم درصد کمی از پیشگیری و جلوگیری رو انجام میده ها!! چون بر فرض اگه اون نوجوون توی یه خونواده ای باشه که پدر و مادر و دایی و عمو اهل عمل باشن، انتظار ندارید که اونم جزو بچه های عملیات نشه!؟ به احتمال خیلی زیاد میشه و خب اینجا یه سری کار های دیگه ای باید انجام داد که از دست آموزش خارجه.... یا اگرم خونوادش عملی نباشن و مثلا توی محله داغونی(مثل محله ای که توی خونمردگی بهش اشاره شده) باشه، آخرش اسیر میشه.
ولش بگذریم....
خب. مهمونای بعدی مون هم یه سری خانوم هایی هستند که خداروشکر پاک شدند و غالبا قربانیِ ساختار پدرسالارِ حاکم بر جامعه ایران هستند. بیشترشون لای تنگناهای جنسیتی و بسته ی جامعه لِه شدند و به پناهگاه اعتیاد، پناهنده. چه قشنگ میگه این خانوم کارشناسه:
"... چون قرار نیست یک زن اعتراض کند..."
اعتراض به چی؟ به پذیرش بی چون و چرای خواسته ی دیگران. به چی؟ به این که چرا پدر، چرا برادر، چرا مردِ خانواده ی من، تو چرا لال شدی؟؟ چرا نمیای با من حرف بزنی؟ چرا من رو در آغوش نمیگیری؟ چرا احوالم رو جویا نمیشی؟ لامصب چرا اخه؟ چرا من رو توی تصمیماتِ مربوط به زندگیِ خودم دخیل نمیکنی؟ و بسی دیگر از این چون و چرا های دردناک. اگه فیلم خانه پدری رو دیده باشید و با این قسمت از مستند تطبیق بدید، میتونید به خوبی ریشه ی بسیاری از تباهی های خانم های مملکت(خودکشی ها و افسردگی ها و اعتیاد ها و آوارگی ها و فلان ها) رو بفهمید که شوربختانه چندین نسله منتقل میشه و لعنتی از قانونِ بایستگی هم پیروی میکنه؛!!! یعنی منتقل میشه و تغییر شکل میده و از بین نمیره!!( من از بچگی فیزیکم خوب نبود پس اگه این قانون رو اشتب گفتم تذکر بدید)
نکته: اگر قرار بود یک پست درباره فیلم های سمیِ ایرانیِ تهیه کنم، یکی از سمی ترین گزینه هام فیلمِ خانه پدری بود!!! اینم بگم که این فیلم دیگه واقعا برای زیر 15 سال مناسب نیست و خودِ سازمانِ فشلِ سینمایی رده بندی کرده. از من گفتن بود.
حالا توی ادامه مستند، کارت بر خلاف خونمردگی سراغ چندتا مسئول و ضابط هم میره. از اوناهم داستان رو میپرسه که حاجی پس چیکار دارید میکنید؟ پس چیشد؟
کلمات کلیدیِ پاسخ مسئولا بدین صورته: موازی کاری، فرهنگِ داغون، سختیِ کار، مشِقّات مواد مخدر، بحمدالله و .....
سال ساخت: 1392
کارگردان: محمدِ کارت
جوایز: برنده تندیس بهترین فیلم اجتماعی و بهترین صداگذاری از هفتمین جشنواره سینما حقیقت، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در سی و یکمین جشنواره فیلم کوتاه تهران و.... بسی موارد دیگر.
آقا، جونم بگه براتون که خون مردگی یه مستند درباره بحث اعتیاد و قتل و دعوا و نزاع های خیابونی و این قبیل موضوعات توی پایین شهرِ شیراز!!!
«ای جان به این شهر عجب شهریه ادب و فرهنگ و شعر و همه چیز تر و تمیز و عشقولانس های کاپل ها و سعدی و حافظ هم که همش دارن مشاعره میکنن و خلاصه گل و بلبل...» هان ؟؟؟ حتما یه همچین فکری درباره شیراز داشتید!؟!؟ درسته؟
خب بهتون پیشنهاد میدم فعلا اون تصوراتِ خوشگل و مامانی رو در بیارید بذارید یکم هوا بخوره و بعد از دیدن این مستند دوباره بذارید سرجاش.البته اگر جاشون بشه!!!
خود آقای کارت از بچه های پایین شهرِ شیرازِ که انگار اومده تهران و کارگردانی خونده و اینا.... به همین سبب تسلط خیلی خوبی روی محله های پایین داره و تا حدودی هم نفوذ و رابطه ش خوبه.
داستانِ مستند از زندگیِ یکی از جوونای به واقع تباه شده ی پایین شهر شروع میشه و این که چجوری توی ورطه ی اعتیاد افتاد و مسیر زندگیش تغییر کرد و پدرِ بیخیالش جلوش رو نگرفت و از این حرفا.
مستند حال و هوای عجیبی داره. با فیلمبرداریِ خاصِ خودِ کارت. که تا حدودی توی شنای پروانه هم هنوز حفظش کرده. یه سری صحنه ها رو هم به شکل موازی نشون میده که روی فضای کلیِ مستند تاثیر خوبی گذاشته. البته میتونه هم یه جور آینده نگری باشه. مثلا بگه این بچه های نوجوونی که الان هنوز طینتشون پاکه و وارد خلاف نشدن و دارن توی این محله ی جرم خیز زندگی میکنن، اگه یه فکری به حالشون نشه، آینده شون تفاوت خاصی با "علی اصغرِ فلان بیثار" و رفقاش نخواهد داشت. زندگی اینا هم به زودی تباه خواهد شد. هوی یارو! هوی مسئول! هوی بیرگ! یه فکری بکن! یه سازماندهی ایجاد کن! بیا گَهگاهی یه قدمی توی این کوچه های تنگ و فرسوده بزن و یکم از نزدیک ببین چه خبره!! اینارو بیشتر از این به حالِ خودشون رها نکن!! اینجا سر ها در گریبان است ها!! اینجا اگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه که هیچی، با تیزی آوَرَد دست از بغل بیرون!! که سرما سخت مسموم و شَرَر بار است....
همچنین توی این مستند، شما با سویه ها و جنبه های جدیدی از ماه محرم آشنا میشید! یعنی متوجه میشید، همونجوری که ماه محرم برای تیپیکالِ مذهبی ها، ماهِ عزاداری و عرض ارادت به اباعبدالله(ع) هست، برای خیلیا بهارِ دعوا و نزاع و خونریزیه!!! و در ادامه ماهِ بدبختی و عزاگیریِ خیلی از خانواده ها برای اینکه یه وقت بچه هاشون رو توی این توحشِ محض از دست ندن!!
کلا کارت تصویرِ جمع و جور و خوبی از ناهنجاری ها و لایه های ناپیدای شهر نشون میده و پیداست بینشِ جامعه شناختیِ خوبی هم داره و دغدغه منده! البته توی این مستند بر خلاف چندتا دیگه از مستند هاش که در ادامه معرفی میکنم، موضوعش کلان تر هست و فوکوس نکرده روی مثلا اعتیاد یا قتل. داره کلان تر نگاه میکنه. از طرفی تقلایی هم برای ارتباط گرفتن با مسئولان شهر و کشور و مثلا نیروی انتظامی و یا متخصصینِ آسیب شناس و اینا نکرده. بلکه فقط میخواد مسئله رو "توصیف" کنه و داستانش رو توی این محله های پاتولوژیک و جرم و مجرم ساز جلو ببره. کارت توی این مستند فقط از دیدگاه مردم و کف شهر و به عبارتی از POV خود سوژه داره معضل رو مطرح میکنه. از طرفی نقش خود مردم و افرادی که در همون محله ها زندگی میکنن رو در تباهیِ جوون ها نشون میده. چرا که اونا هم گاها کارهایی از دستشون بر میاد که میتونن انجام بدن و کوتاهی میکنن و مستقیم یا غیر مستقیم در انحراف یک جوون نقش دارند. به عبارتی توی مستند فقط یقه مردم رو میگیره. اما این دلیلِ بر لَش شدنِ مضاعفِ مسئولا میشه؟ به مولا اگه بشه.
من میگم تا اینجای طرح مسئله، بر عهده یک مستندسازِ دغدغه مند بود. بقیه ش که تبیین و بررسی و حل کردن مسئله است به عهده چه کَسیه؟؟؟؟
سال ساخت: 1394
کارگردان: محمد بخشی مقدم
راستش رو بخواید من همیشه یکی از فانتزیام این بوده که یه دوره ای رو توی زندون زندگی کنم! اره اره میدونم خیلی فانتزیِ مسمومیه و توی واقعیت خیلی تلخه اما خب فانتزیه دیگه!! و البته بگم که قطعاااا دوست ندارم به عنوان یک مجرم واقعی برم زندان! بلکه به عنوان مثلا یک ادم نفوذی که میره برای یک موضوعی تحقیقی چیزی بکنه یا چمیدونم برای مثلا یه پژوهش انسان شناختی یا یه همچین چیزایی و بعدم که از زندون زدم بیرون مثلا بیام یه کتاب خفن(حالا یا علمی_پژوهشی یا داستانی) بنویسم و یا یه فیلم تلخ و روزِگاری بسازم. آرزو که بر جوانان عیب نیست؟!؟! هست؟؟ تازه جناب وزیر هم که گفتند جوانی کنید!! من هم به پیروی از این سخنِ راسخ و سنجیده دارم جوانی میکنم!!! . در ضمن فکر میکنم این آرزوی نامعقول از تاثیراتی که سریال فرار از زندان و فیلم رستگاری در شائوشنگ و فیلمای سعید روستایی و اینا روم گذاشتن نشات میگیره!! و البته از تاثیرِ اثار برادر کارت هم نمیشه گذشت. که ذکر خیرش قبل تر رفت. خییییلی هم رفت!
خلاصه گفتم که در جریان باشید و بدونید که مستند صد و سه روز یک زندگیِ ۶۲ دقیقه ای در زندانه! توی این مستند، کارگردان چندتا سوژه ی خفنِ پابند تو حبس رو انتخاب کرده و باهاشون گفت و گو میکنه و ما رو با دغدغه ها و مشکلاتشون آشنا میکنه و خلاصه بُرِشی از زندگی تلخِ این بندگون خدا رو تصویر میکنه.
سوژه بعدی که فیوِریتِ منه، حج حسینه!
در ادامه مستند هم شما بیشتر با تک تک زندونیایی که توی بخش اول نشون داد آشنا میشید و بعد مثلا فرایند خوگیری و ازادی و زندگی و ملاقات و ایناشون رو میبینید و اینا. و اینم بگم که سازنده اصولا نمیخواد کاری انجام بده تو این مستند. از این نظر میگم که به هر زمینه ای سَرَک میکشه و اما تو هیچ زمینه ای عمقی نمیشه. و بیشتر میخواد اتمسفر و فضای زندگیِ چندتا زندونی رو برامون تصویرسازی کنه که به نظرم تو این زمینه خوب پیش میره و به هدفش میرسه.
زَت زیاد.تموم شد!