ویرگول
ورودثبت نام
سودابه پوریوسف
سودابه پوریوسفثبت زمان
سودابه پوریوسف
سودابه پوریوسف
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

شاخه ی خم شده

باز از تو شروع شدم،

چون ریشه‌ای

بی‌آن‌که بداند

در پی تشنگی،

سنگ را شکافته باشد.

من شاخه‌ای‌ام

در بادِ نیامدنت،

که هر صبح

به سویی تازه

خم می‌شود.

قطره‌ای

که راهش را

از چشمِ تو پیدا می‌کند.

نه فصلی بود،

نه واژه‌ای،

فقط تو بودی،

ایستاده در میانِ هیچ‌کجا،

و من –

افتاده در جهتی که نگاهت داشت

در میان این بی‌پایانی،

تو همیشه آن شروع بودی

که من در آن تمام شدم.

۱
۰
سودابه پوریوسف
سودابه پوریوسف
ثبت زمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید