امروز امان از امروز
به برف نرسیدم
نشد سرکار بودم صبح که میرفتم همه چی سفید پاک دیده میشد
انرژی خوبی تو سطح شهر بود
همه برای حداقل لحظاتی شاد بودند
من شاد نبودم
کارم تموم شد
نرسیدم به برف
به برف هم مثل چیز های دیگه نرسیدم
طاقت بی طاقت شدم
صبرم تموم شده
تموم روحم درد میکنه
از نشدن از نرسیدن از خراب شدن
من، این من تموم شده به نظر میرسه
نور و لبخند خدا رو ندارم
روی خوشبختی و شادی من سلفون کشیده شده میبینمش اما نمیتونم لمسش کنم این موضوع عذابم میده
روحم خسته اس ،تنم درمانده
من جام جمم
ولی چو بشکستم،
هیچ...
#خیام