بار اولی که اسکویید گیم رو دیدم، فقط جذب هیجان و بخش سرگرمکنندهی سریال شدم. اما وقتی برای بار دوم، اینبار جستهوگریخته، دوباره دیدمش، تازه فهمیدم با یه آینه طرفم — آینهای روبهروی ذات بشر . اسکویید گیم فقط یک سریال نیست بلکه روایتی تلخ و پیچیدهست از مفاهیم فلسفی و سیاسیای که گفتن ازشون واجبه... اینجا قراره درباره بعضی از اونها با هم حرف بزنیم.

دیالوگ رئیس بازی خطاب به نقش اصلی و فضای سریال که مفهومی عمیق درباره هزار توی فساد در جامعه را میرساند قدرت هایی که همانند درختی در منجلاب جامعه ریشه دوانده اند و با هیچ تبری نمیتوان بنیادشان را خشک کرد نقش اصلی سریال که در پایان فصل دو همراه دوستانش علیه دست اندرکاران بازی قیام کرد و اما چنان در راهرو های پیچیده و هزارتو محیط گیر افتاد که در نهایت دستش از رئیس کوتاه ماند تازه اگر هم به او میرسید فقط تنه را قطع میکرد و ریشه ها باز هم باقی میماند و جوانه میزد

جمله ای از شوپنهاور که طمع آدمی را در برابر ثروت و قدرت به خوبی نشان میدهد . افراد بازی مرکب در هر مرحله فریب نفس سیری ناپذیرشان را میخوردند و همان به کام مرگ کشاندشان جایی که هنگام هر رای گیری درخواست فقط یک بازی دیگر داشتند تا بر پول های صندوق اضافه شود و سپس پا پس بکشند و در رای گیری بعدی رای خروج دهند اما دیدیم که این چرخه تا بازی آخر ادامه داشت و حتی در فینال بازی دست از سرشان بر نداشت

در سریال به خوبی نشان داده میشود که دموکراسی به چه حد در جهت منافع قدرتمندان پیش میرود از انتخاب هوشمندانه اعضای بازی گرفته که افرادی بدهکار و بیچاره اند و اگر در بازی نمیرند توسط طلبکارانشان کشته میشوند تا وارد کردن نوزاد به بازی و منتفی کردن رای او تازه در قسمت نهایی سریال بازیکنان کت و شلواری نشان داده میشوند که به خیال خودشان جامعه تشکیل داده اند و در دموکراسی کامل میخواهند برای سرنوشت نوزاد , بازیکن 456 و پسر معتاد تصمیم گیری کنند تا در نهایت خودشان زنده بمانند که عاقبت دموکراسی باز هم به خاطر منافع شکسته شد و گروهشان از هم پاشید . در بحث رای گیری بازی هم به همین شکل بود از ابتدای بازی ها به اسم دموکراسی بازیکنان را جناح بندی کردند و سپس در وقت مناسب به جان هم انداختند تا یکدیگر را تکه پاره کنند .

در هر کدام از بازی های برگزار شده یکی از عوامل سازنده بازی با عنوان شماره یک در بین شرکت کنندگان حضور پیدا میکرد که به خوبی نشان میدهند قدرتمندان چگونه خود را همرنگ جماعت میکنند تا با حضور بین مردم آنها را بهتر و وسییع تر کنترل کنند که در نهایت دیدیم یکی از عوامل خوابیدن شورش همان شماره یک بود .

دیالوگ پایانی فیلم جزیره شاتر که یقینا نقش اصلی سریال وقتی روی لبه پرتگاه با نوزاد در دستش ایستاده بود از خود پرسیده که در نهایت مرگ را انتخاب کرد و عاقبت مبارزه با غده سرطانی ستم را نشان میدهد . در تاریخ ایران نیز میتوان به دنبال ردپای وقایع این سریال گشت همچون قیام ستارخان علیه حکومت قاجار که نه تنها ظلم را از بین نبرد بلکه به شکلی وسیع تر در حکومت شاه نمایان شد و در آخر هم به بدترین شکل ممکن باعث مرگ خود و یارانش شد .

در نهایت اسکویید گیم سریالی بسیار مهیج و در عین حال عمیق و پیچیده است که با پارادوکس های وسیع خود سینما را به چالش میکشد , سریال بعضی جاها ذات خبیث انسان و در جاهای دیگر انسانیت و زنده بودن شرافت را به تصویر میکشد. بعضی جاها طمع نمایان است و جاهای دیگر از خود گذشتگی. در کل خوب است با دیدن سریال و ساعتی فارغ شدن از جهان بیرون کمی هم در اتاق فکر مغزمان به مفاهیم عمیق آن بپردازیم و سکانس های آن را با دیدی عمیق تر به یاد بیاوریم
پ.ن: ممنونم از همراهی گرم و زیبای شما دوستای عزیز ویرگولی خودم 🌹❤️
پ.ن3: خیلی دوستتون دارم خدافظ 😎❤️