
فاضل نظری از معدود شاعران خوبِ غزل معاصر (بعد از سال ۵۷) بوده که سبک سرایش او، همواره مورد انتقاد موافقان و مخالفان وی بوده است.
از باور بنده و طبق شواهد، فاضل نظری از پیشگامان سبک نئوکلاسیک در ایران بوده و بعد از انقلاب ۵۷ شاعران کمی وجود داشته اند که مانند فاضل نظری به پیوند زدن حال و هوای شعر کهن با مختصات شعر امروزی، اهتمام بورزند.
به دلایل مختلفی که بیان کامل آن در این مقال نمیگنجد و تنها به یکی دومورد از آنها اشاره میکنیم؛ کشور ما از سال ۵۷ به بعد در عرصه ی ادبیات در سراشیبی و سقوط قرار گرفت و جریان نقد ادبی و شعر سرایی و داستان نویسی، بسیار تضعیف شد. تا اینکه در دهه های بعد، اندک اندک جانِ شعر قوت گرفت.
یکی از این دلایل مهم برهم خوردن دال های مرکزی مفاهیم شعری در جریان به وقوع پیوستن یک انقلاب سیاسی بود که در پی آن به جایگزینی ایدئولوژی جدید و به کنار رانده شدن دال های قبلی منجر شد.
هرگاه ایدئولوژی جدیدی همراه با انقلاب فکری و فرهنگی در یک جامعه به وقوع بپیوندد، مفاهیم و باورداشت های تحت حمایت ایدئولوژی جدید، در سطح زبان و فکر و فرهنگ نمایان میشود.
اما این جابجایی در سطوح قدرت و ایدئولوژی به همین سادگی اتفاق نیوفتاد! به نحوی که گروهی از افراد و احزاب فعال قبل از انقلاب و پس از انقلاب مانند مشروطهخواهان، سلطنت طلبان حامی پهلوی، مارکسیست های چپگرا که حزب توده از میانشان رشد کرد و اسلامگرایان کماکان به بحث های سیاسی خود ادامه دادند. گرچه بسیاری از این گروه های مخالف به طور موفقیت آمیزی سرکوب شدند اما به هر روی این فضای نابسامانِ تضاد بین ایدئولوگ ها به آشفتگی زبان و ادبیات فارسی منجر شد.
با گذر زمان و بهبود اوضاع، از زمان سامان یافتن نسبی شرایط تا سامان یافتن کامل، گروهی از نویسندگان و شاعران وارد عرصه ادبیات شدند و به نام آوران این حوزه بدل گشتند.
از جمله ی این افراد میتوان به هوشنگ ابتهاج، قیصر امین پور، حسین منزوی، محمد علی بهمنی، محمد کاظم کاظمی، سیمین بهبهانی، شمس لنگرودی، مهرداد اوستا و فاضل نظری اشاره کرد.
گرچه برخی از این افراد، قبل از انقلاب نیز به فعالیت های ادبی مشغول بودند اما ظهور نبوغ آنان در زمان پسا انقلاب صورت گرفت.
و اما فاضل نظری؛
فاضل نظری شاعری با ۷ مجموعه ی شعر (تا زمان نگارش این فرسته) با عنوان های ضد، اقلیت، گریه های امپراتور، کتاب، وجود، آنها و اکنون است که قصد داریم به اختصار، نگاه نقادانه ای به این آثار داشته باشیم.
فاضل نظری مانند هر شاعر دیگری دوران اوج و فرود خودرا گذرانده است. از نظر من، بهترین مجموعه های شعر اورا میتوان به ترتیب زیر نام برد:
۱. ضد
۲. گریه های امپراتور
۳. اقلیت
۴. اکنون
۵. آنها
۶. کتاب
۷. وجود
"وجود" آنگونه که انتظار میرفت، سر و صدا نکرد. گرچه منتظر بودیم پس از مدت زمان نسبتا طولانی (پس از انتشار کتاب اکنون) شاهد یک اثر متفاوت و متحیرکننده باشیم. اما این اتفاق نیوفتاد.
فاضل نظری در کتاب وجود، به افول رسید.
گرچه علت این ضعف به طور کامل مشخص نیست، اما شاید ناشی از عدم وجود فضای رقابتی در میان شاعران امروز و یا به دلیل رواج سطحینگری و کم رنگ شدن توجه به اصول ادبی در ذائقه ی مخاطب شعر امروز باشد.
به نظر من شعر، ودیعه ای است که در روح و روان ایرانیان از ازل تعبیه گردیده است. هرچند که به درستی نمیتوان کسی را مشخصاً به عنوان اولین شاعر پارسیگوی ایران نام برد اما به هر روی نامزدان کسب عنوان اولین شاعر نامآور ایران، از قدیمىترین اشارهاى که در این باب داریم تا شاعران جوان و نوجوان امروز، شاهدی بر این ادعاست.
توضیحات تکمیلی:
طبق اشاراتی که در کتاب تاریخ سیستان بدان اشاره شده است، از محمد بن وصیف سگزی به عنوان اولین شاعر پارسیگو یاد شده است.
همچنین بنابر سایر روایات معجول و مخدوشی دیگر، از بهرام گور ابوحفص حکیم بن احوص سغدى سمرقندی و
ابوالعباس حنوذالمروزی نیز نام برده اند.
دربارهٔ بطلان اقوال مربوط به این ”نخستین شاعران ساختگی“ در مفصل کتاب مجلد اول ”تاریخ ابیات در ایران“ (ص ۱۶۵-۱۸۲) بهتفصیل سخن گفته شده است.
مطلب دیگرى که ذکر آن در اینجا لازم است آن که در تذکرهها و کتب ادب نام چند شاعر پارسىگوى آمده است که زمان هیچیک از نیمهٔ اول قرن سوم هجرى بهبالا نمىرود و غالباً در اواسط قرن سوم هجرى و یا در نیمهٔ دوم آن قرن مىزیستهاند. مانند حنظلهٔ بادغیسی، محمود وراق هروی، فیبروز مشرقى و ابوسلیک گرگانی.
ادامه بحث:
شعر همانند سایر اجزا و ساختار یک جامعه، همانطور که سابقا به آن اشاره کردیم، هم بر سیاست، کُنِش دارد و هم واکنش میپذیرد، این برهمکنش ها در برخی از ادوار شعر فارسی، بسیار مشهود است.
برای مثال در زمان صفویان و روی کار آمدن این حکومت، شاعران مداح درباری که به مدح خلیفه و پادشاه میپرداختند و از این راه کسب درآمد میکردند، از دربار اخراج شدند. دلیل این امر، دستور خود پادشاه بود که میگفت بجای مدح من، ائمه (ع) را مورد مدح قرار دهید.
علاوه بر این موارد، فضای خفقان و نبود انعطاف در پذیرش شعر، موجب فراری شدن شاعران نامدار ایرانی، خروج شعر از دربار و افتادن افسار شعر به دست افراد عامه ای که تسلط و دانش کافی بر شعر نداشتند شد و این مسئله کافی بود تا شعر از اعتبار ادبی ساقط شود.
در دوره ی تیموری نیز شعر به دست افراد عامه افتاد و هر کسی در هر جایگاهی به سراغ سرودن شعر رفت. از بقال تا قصاب به شعر نوشتن روی آوردند.
قهوه خانه ها به فضاهای فرهنگی بدل گشت و به دلیل ناآگاهی عامه افراد از اصول فرهنگی، به سرعت به سمت ابتذال حرکت کرد تا جایی که شاهدبازی به بهانه ی شعرخوانی در اماکن به ظاهر فرهنگی انجام میگرفت.
حال هدف از ارائه ی این مطلب، بررسی توجه و حمایت دال های مرکزی یک حکومت از جریان های شعری نیست، بلکه هدف توجه به سلایق و دانش عامه ی افراد جامعه است!
متاسفانه امروزه نیز بسیاری از فضاهای نامرتبط به شعر به جایگاهی برای شعرخوانی تبدیل شده اند و از همین رو، افرادی به عنوان صاحب نظر به مکان های مذکور وارد میشوند که هرکدامشان تیشه ای به ریشه ی کمجان ادبیات امروز میزنند.
نتیجه ی این امور، خوراندن خوراک مسموم به اذهان عموم مردمیاست که به شعر علاقهمند هستند اما به جای هدایت به راه، به چاه فرستاده میشوند. و این یعنی تغییر مبنا و معنای ادبیت در بین آحاد جامعه و افول سلیقه ی شعری.
از دیگر مسائل تاثیرگذار، تاثیرپذیری مخاطب (به ویژه قشر نوجوان و جوان) از فضاهای مجازی پیمایشی مانند اینستاگرام و... است. این مسئله به حدی جدی است که ظرف حوصله ی نوجوان و فرصت تمرکز او را محدود به چند ثانیه تا نهایتا ۱ دقیقه کرده است. از این رو جوان امروز تمایلی به تورق کتب شعر و نثر ندارد چون در این صورت میبایست تمرکز زیادی را خرج خوانش کتاب کند که این مسئله بر خلاف عادتیاست که فضای مجازی بر روح و روان او تزریق کرده است و ترک عادت نیز موجب مرض است.
البته کمتوجهی نهاد های متولی امر و ناپرهیزی انتشاراتیها از چاپ کتب مختلف نیز از عوامل دیگری است در کنار سایر عوامل که بیان آن مرتبط با موضوع این فرسته و در ظرفیت این بستر نیست.
اینهارا گفتیم که بدانیم چقدر سلیقه و دانش عامه میتواند بر خلق آثار و خالقان آثار تاثیر بگذازد. از قدیم گفته اند: مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد.
در اینجا گویا هم مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق نیاورده و هم صاحب سخن آن انگیزه ی گذشته را ندارد.
به بافتار سخن فاضل، وارد شویم:
تصویر سازی و مضمون آفرینی های فاضل فوق العاده است. البته مشخص است که او متاثر از اشعار صائب تبریزی و حافظ و سعدی و مولاناست.
میدانید و جهت یادآوری میگویم که صائب و حافظ از شاعران سبک هندی و عراقی هستند.
در سبک عراقی و هندی ما مضمون آفرینی های فوق العاده ای را شاهد هستیم مخصوصا در قالب غزل!
منتقدان فاضل نظری معتقدند که فاضل، مضامین و تصاویر شعر صائب را دزدیده است و آنهارا با شگرد ادبی در شعر خود بازتاب داده است. البته من با این مسئله مخالفم. چرا که به نظرم شعرا در هر دوره ای از شعرای نسل پیشین الهام میگیرند و الگو پذیری دارند.
پس این مسئله نمیتواند دزدی یا سرقت ادبی باشد.
گرچه انتظار میرود که شاعر بعد از یک دوره ی چندساله بر حسب اندوخته ها و تجربیات و دانش خود، سبک و زبان شخصی شاخص خودرا پیداکند، اما این مسئله در حد همان انتظار باقی میماند و حالت الزامی ندارد.
هرچند همانطور که گفتیم، فاضل نظری آنچنان هم مقید به بازتکرار بافتار کهن زبان نیست! بلکه با دستیازی به ساختار کهن زبان به خلق سبکی نو با نگاه بر سبک گذشته پرداخته است که به گفته ی صاحب نظران، آنرا نئوکلاسیک یا همان نیمهکلاسیک - نیمه نوین مینامند.
بهاءالدین خرمشاهی در جریان مراسم رونمایی کتاب وجود، فاضل نظری را حافظِ زمانه نامیده است. به نظرم این ادعا کمی با بلندنظری خرمشاهی همراه بود. اگرچه اشعار فاضل نظری در سطح بالاتری از شاعران جوان امروز قرار دارد - اما - به کار بردن چاشنی نام حافظ برای ساخت ترکیب "حافظ زمانه" کمی زیاد است.
مختصات ادبی و فکری او:
بهار و مرگ و شراب از واژگان پربسامد دیوان اشعار اوست - اورا شاعر بهار بنامیم؟ - استفاده از عناصر طبیعی و طبیعت نیز از مختصات سبک هندی است. این نیز گواهی دیگر بر تاثیر پذیری فاضل نظری از سبک هندی میباشد.
چند بیت در مقام مثال:
دیگر بهار در سبد روزگار نیست
آری قرار نیست! نه دیگر قرار نیست!
-
به غیر از وعده ی پاییز معنایی نخواهد داشت
برای باغ پیغام بهاری دیگر آوردن
-
اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری
آورده است وعده ی پاییز دیگری
-
نهال بودم و در حسرت بهار! ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
-
چنين که يخ زده تقويم ها اگر هر روز
هزار بار بيايد بهار کافی نيست
-
بعد یک سال بهار آمده می بینی که
باز تکرار به بار آمده می بینی که
و اما نکته ی مهم! همانطور که میبینید فضای یاس و ناامیدی در این ابیات به وضوح دیده میشود که اگر ابیات مربوط به مرگ اورا نیز بررسی کنیم، این پازل کامل میشود:
خطر کن! زندگی بی او چه فرقی میکند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن
-
مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
-
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
-
به مرگی آسمانی فکر کن محکم قدم بردار
به حلق آویز داری را که از دست تو خواهد رفت
-
چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش
با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر
-
من کجا بیشتر از حق خودم خواسته ام؟
مرگ حق است، به من حق مرا برگردان!
-
اگرچه ما این ابیات را اندوهگین مینامیم و میخواهیم اما باید توجه داشته باشیم که غم و شعر، لازم و ملزوم یکدیگرند! چه بسا اگر غمی نبود، شعری هم نبود.
آنجایی که درد به استخوان روح میرسد و زخم جزامی اندوه مداوایی ندارد، شعر در قامت یک منجی ظاهر میشود.
اما چرا زمانی که اندوهگین هستیم، تمایل داریم که شعر غمگین بخوانیم یا آهنگ غمگین بشنویم؟
بر طبق یک تحقیق مفصل که در آینده به آن خواهیم پرداخت، انسان در مواقع مواجهه با غم، خودرا بیشتر در غم فرو میبرد تا زودتر غم را به انتها برساند.
فرض کنید که یک بوته خار خشک در مقابل شماست و شما برای اینکه این بوته زودتر آتش بگیرد و خاکستر شود، بیشتر مواد اشتعالزا بر روی آن میریزید!
به قول خود فاضل نظری:
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نمایم مشکلم را "مشکلی دیگر".
یا آنجا که میگوید:
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش!
اینجاست که میتوان فهمید، گاه برای خاموش کردن و به کل برای از بین بردن اثر یک چیز، نباید از ضد آن، بلکه باید از چیزی از همان جنس استفاده کرد.
در باب مضمون آفرینی:
فاضل در یکی از ابیاتش گفته:
دانه ی سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تورا در دل چون شیشه ی ما
یک دانه انار را تصور کنید
یک هسته ی سفتِ سنگ مانند که یک غشای شفاف سرخ رنگ و شیرین، آنرا فرا گرفته است.
حال او با استفاده از تکنیک تشبیه، سعی داشته با تصویر پردازی بگوید که: دل من صاف و زلال و عاشق و مهربان است و و دل تو سنگ و نامهربان و بسان سنگ!
و این مضمون آفرینی و دقت به جزئیات واقعا فوق العاده است!
غنای ادبی و استفاده بجا و درست از صنایع ادبی، شعر فاضل را دلنشین و طبیعی کرده و اینگونه است که مطبوع طبع آن دسته از اهالی شعر است که همچنان در آشفته بازار شعر امروز به دنبال معنا هستند.
البته طبیعیست که طرفداران شعر رضابراهنی و یدالله رویایی، زوایه ی تندی با اشعار فاضل و امثالهم داشته باشند. چرا که فرم در شعر معناگرا در صدر توجه نیست و نمیتواند انتظارات ساختارشکنانه ی فرمالیست هارا برآورده سازد.
هرچند که بسیاری از مباحث را گوشه ی صندوقچه ی بیانمان رها کردیم اما در پایان همین کلام مختصر باید گفت فاضل نظری یک سر و گردن از شاعران همدسته ی خود بالاتر است و امیدواریم که در آینده، آثار خوبی از این شاعر شاهد باشیم.