ویرگول
ورودثبت نام
ترانه یزدانی
ترانه یزدانی
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

رایحه خیال

بوی عطرت می آید
همیشه همین است
وقتی که دلتنگ تو ام
عطرت می آید
دستم را می گیرد
و با هم از پنجره ها گذر می کنیم
خیابان را قدم می زنیم
و در خلوت خویش
یکدیگر را در آغوش می فشاریم
عطرت دستم را می گیرد
از خاطره ها گذر می کنیم
رویاها را می چینیم
و برای چشیدن آنها باز هم دیر است ...
دقایق را می خواباند،
عطری که از موهایت به قلبم رجوع کرده است
زمان خود را گم می کند
و من دست در دست عطر موهایت
از بهشت رویا می گذرم
مرا به تو می رساند
جلوی همان صخره ای که
ستاره مان می درخشد
صدایت می زنم
و برای در آغوش کشیدن تو
می دوم ، می دوم...
زیر پاهایم خالی می شود
و من در تاریکی گمراه
تو نبودی !
مثل رویای هر شب
تا دست می‌گشایم برای آغوش تو
نیستی !
و من در رویایی بی رحم
هر شب می میرم
و از طناب داری خود را محکوم می بینم
طنابی که گلویم را می برد و مانع نفس ها می شود
و مرا محکوم کرده است
به ادامه دادن ...

آغوش
سریع تر از شروعمان به پایان رسیدیم ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید