Tarlan
Tarlan
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

فراموشی

با تو حرف میزنم در ذهنم
با تو میخندم در ذهنم
با تو دعوا می کنم در ذهنم
با تو قهر میکنم و
آشتی می کنم در ذهنم
با تو راه میروم در ذهنم

اما با تو بیش از این پیش نمی روم

کنارت دراز نمی کشم
گردنت را نمی بوسم
لبهایت را
زخمهایت را
با تو معاشقه نمی کنم
در گوشت نجوا نمی کنم
حتی خیال نمی کنم

آدمیزاد موجود عجیبی ست
از دست دادن، آدمی را فراموشکار میکند.

زندگیقرنطینهیادداشتی برای خودم
طرلان هستم. گاهی نوشتن آرامم می کند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید