تاتیرو
تاتیرو
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

پنجره اتاق طبقه چهارم ، افق دیگری داشت

وبسایت تاتیرو سایتی برای کودکان دیروز، امروز و فردا

(پنجره اتاق طبقه  چهارم ، افق دیگری داشت )

یک پست هشدار تراژدی

آخ ، فریاد والدینی بود که ، شاهد سقوط فرزندشان از اتاق طبقه چهارم  به کف اسفالت خیابان بودند . با شیون والدین ، همسایه ها در محل جمع شدند ، آنها دیدند که ، چندین ملحفه به هم گره خورده و در حالی که پیچ و تاب میخورد ، از پنجره اتاق طبقه چهارم ، آویزان شده است .

هرکس چیزی میگوید ، بعضی مدیریت میکنند : زنگ بزنین پلیس ، زنگ بزنین آمبولانس زنگ بزنین آتش نشانی ، زنگ بزنین به ...

  بعضی گریه میکنند و سرشان را مرتب تکان میدهند ، احساسات آنها ، به شدت جریحه دار شده و فقط به جنازه خیره مانده اند .

 بعضی زیر گوش هم ، در حال نجوا کردن ، بالای سر جنازه دختر شانزده ساله میباشند ، آنها بدون اینکه از کم و بیش ماجرا خبر دار باشند ، در حال قضاوت هستند . ( پچ پچ ، پچ پچ )

این یکی : حتما دختره …..! اون یکی : نه بابا من میدنستم آخه تازگی ها دختره ……!  اونوری : بابا این دختره از بچگیش هم ….. اینوری : !!!!!! و قضاوتهای کورکه این روزا ، خوراکه !

اما به هر حال دختر شانزده ساله ، فقط عاشق شده بود ، همین . چرا باید این چنین شود . عشق یک تغییر حالت شیرین در سنین نوجوانی و بلوغ است که اکثر درگیر شدگان را ، کور میکند . کور ذهنی ، کور تفکری ، کور تشخیص .

جوانان تابع غریضه خودشانند که در این سن ، احساس کور را حاکم میکند .به وجود آمدن این حالت ، غیر قابل اجتناب است. خوب دقت کنیم ، درمی یابیم که این حالت زیبا ، این احساس شیرین و حتی این عشقهای کور ، دنیای فردا را میسازد . این عشقها قدرت ریسک ادامه زندگی را ساخته و جریان آن را هموار میکند . اگر چنین نبود ، عقل سلیم میرفت زیر بار تعهد زندگی ؟

فرق فرزندان با والدین در یک چیز است . فرزندان سرشار از احساسند و والدین مملو از منطق . اگر قرار بود که احساس پایه زندگی باشد ، خب اداره دنیا رو میدادند به جوانان . منطق با پختگی اگرهمراه شود، بر غریضه احساس غالب خواهد شد . باید بدانیم آنها هم از این راه عبور میکنند وچون ما ، پخته خواهند شد . اما در این مقطع ، فتیله فانوس روشنائی بخش جاده زندگی آنها ، باید بوسیله والدین مدبر ،  بالا کشیده شود .

خب اگر چنین باید باشد ، چرا والدین این عاشق جوان ، راه های دیگر را برای شناخت بیشتر فرزندشان بررسی نکردند ؟ البته با توجه به سن و سال او و ادبیات خاص این سن . مگر والدین این عاشق جوان ، خودشان دوران نوجوانی را طی نکرده بودند ، که از عاشق شدن دخترشان ، چنان براشفتند که او را در اتاقش زندانی کنند ! این هم شده راه حل ؟

دختر جوان در آن شرایط در آن اتاق چه تصمیمی میگیرد ؟ والدین تصور میکردند که دخترشان به زعم آنها ، صبح که شد ، با لبخندی شیرین تر از مربای صبحانه ، از والدین خود به خاطر این درایتشان ، تشکر کند ! آیا والدین توقع داشتند که شبانگاه ، احساسات دختر عاشق را با تندی مستبدانه دراتاق طبقه چهارم ، سرکوب کنند و صبح ( سیمون دوبوار) تحویل بگیرند .

اما دختر عاشق رفت در قالب قهرمانان دروغین فیلمها . او متوسل به ملحفه ها شد تا با گره زدن آنها فرار کرده و خود را به دنیای دیگری برساند . او دیگر از دنیائی که والدینش برای او ساخته بودند ، بدش میامد.

دختر عاشق فقط فرار آرتیسته رو دیده بود و خبر از حقه های سینمائی نداشت . به این دلیل ، دختر عاشق به خاطر عدم مهارت و توانائی ، سقوط میکند .

این عشقها تمامی ندارد . هر روز عشقهای جدید ، درون جوانها را شعله ور میکند . بچه ها بزرگ میشوند ، احساساتی میشوند ، بالغ میشوند و عاشق میشوند . این چرخ نقاله جنسیتها در زندگیه . همین

آیا چون والدین دوران آموزش را تمام کرده اند و وارد بازار کار و زندگی شده اند تمامه ؟ آیا فکر میکنند چون میدانند که ، مثلا نادر شاه چه کرد و پایتخت فلان جا کجاست ، یا فلان فرمول شیمی و ریاضی چه میشود ، برای شناخت دوران حاد بلوغ کودکانشان کافیه ؟

 نباید در این مورد ، خود آزمائی کنند . چه ایرادی دارد که همزمان با بزرگ شدن بچه ها ، بزرگترها هم مشاوره های اصولی فرا بگیرند . تا آگاهانه در هر مقطعی از رشد فرزندانشان ، راه و چاه را نشان آنها بدهند . اگر چنین نباشد ، طبیعی است که فرزندان ، آدرس را اشتباه بروند .

منطق پخته والدین میتواند ، صدای منفور ( آخ ) را برای همیشه خاموش کند .

نوجوانسن بلوغروانکاویسقوطمادر
سایتی برای کودکان دیروز ، امروز و فردا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید