Danyal Tayyeb
Danyal Tayyeb
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

دورنالار (درناها)


تصنیف دورنالار (درناها) از معروف ترین تصنیف های ترکمنی است. هرچند در دیگر اقوام ترک زبان هم اجراهای مشابه این تصنیف دیده شده، اما در فرهنگ ترکمن ها این تصنیف، داستانی منحصر به فرد دارد. داستان یا افسانه دورنالار مربوط به عشقی آتشین است که بین یک چوپان تهی‌دست و دختر خانی ثروتمند اتفاق می افتد. خبر این عشق سوزان در همه جا می‌پیچد ولی جوان چوپان به دلیل تنگدستی ناتوان از خواستگاری معشوق است. در این اثنا روزی خان به همراه نزدیکانش برای شکار به همان دشتی می آید که جوان عاشق گله اش را برای چرا آورده است. چوپان در مواجهه با خان، داستان شیدایی خود را بازگو میکند. خان با تمسخر، انجام کاری محال را شرط خود برای موافقت ازدواج چوپان با دخترش مطرح میکند. خان با اشاره به درناهای درحال پرواز، از چوپان میخواهد که مانع کوچ آنها شود. با شنیدن این شرط، چوپان سازش را بیرون آورده و با دلی شکسته و غمی ویرانگر شروع به خواندن این تصنیف میکند.

ابتدای شعر، توصیفی از فرارسیدن بهار و آمدن درناها که منشا خیر و برکتند، شرح میشود. سپس به زیبایی خود پرنده و شکوه پروازش در آسمان اشاره میشود. در انتهای تصنیف جوان با لحنی متضرعانه، از درناها میخواهد که سرزمینش را ترک نکنند و خیر و برکت را از او نگیرند. شاعر به درناها التماس میکند که آبی غیر از آب سرزمینش ننوشند که این آب شفایی برای همه دردهاست.

تصنیف که به اینجا میرسد، در میان بهت همگان، درناها مسیر خود را عوض میکنند و در کنار جوان عاشق بر روی زمین فرود می آیند و در مقابل او تعظیم میکنند.

ادبیات و به خصوص ادبیات غنایی، در هر فرهنگی ریشه در محیط و حوادث قومش دارد. مثلا همانطور که کویر در فرهنگ و ادبیات مردم سیستان رسوخ کرده، دریا در ادبیات مردم جنوب و شمال ایران بیشتر نمایان است. سالها قبل که برای اولین بار به این تصنیف گوش میدادم، برایم سوال شد که آیا شاعر این تصنیف، درناها را از نزدیک دیده بود؟ یا صرفا براساس شنیده‌ها و نقل‌قول‌ها میدانسته که درنا پرنده ای سفید و زیباست. هرچند از پاسخ این سوال مطمئن نبودم، اما اینکه شاعر صرفا براساس شنیده ها و تخیل ذهنی، تصنیفی این‌چنین تاثیرگذار سروده باشد، برایم تقریبا محال بود.

چند سال قبل در مقاله ای از صدرا محقق، با نام "4 هزار کیلومتر تنها"، با تک درنای جمعیت غربی درناهای سیبری آشنا شدم که به نام "امید" نامگذاری شده بود. امید هر ساله فاصله‌ای 4000 کیلومتری را از سیبری پرواز میکند تا زمستان را در فریدونکنار ایران بگذراند. اینجا بود که پاسخ سوالم را پیدا کردم. اکیدا توصیه میکنم این مقاله کوتاه اما پر از اطلاعات مفید درباره درناها را بخوانید.

اما انگار روایت غم انگیز افسانه و تصنیف دامنگیر امید هم شده بود. جملات زیر با کمی اختلاف، اقتباس از مقاله صدرا محقق است:

در سال 1386 سه درنا (دو درنای نر و یک درنای ماده) از بازماندگان جمعیت غربی درناهای سیبری به تالاب های فریدونکنار برای گذراندن زمستان وارد میشوند. در این سال یکی از درناهای نر بر اثر شلیک شکارچی از بین میرود. در سال بعد دو دورنای جفت نر و ماده که حال آرزو و امید نامیده شده بودند برای زمستان گذرانی به فریدونکنار می آیند. شوربختانه درنای ماده هم به دلیل نامعلومی (اما مشخصا به دلیل دخالت‌های انسانی) تلف میشود و امید تنها می‌ماند. درناها از معدود جانوران تک جفت هستند و درصورت تلف شدن هریک از جفت ها، درنای باقی مانده تا آخر عمر با پرنده دیگری جفت نمیشود. این خود شاید تمثیلی از عشق ابدی در این پرنده زیبا باشد. امید هفته قبل، با پایان قشلاقش، ایران را به مقصد سیبری ترک کرد.

درنای سیبری دو ویژگی منحصربه فرد دارد؛ اول آنکه جفت نر هرازگاه برای جلب توجه معشوقه اش روبه روی او می رقصد و برایش دلربایی می کند، دومین خصلتش هم صدا و آواز خاص اوست؛ صدایی شبیه فلوت که برای برقراری ارتباط با دیگر اعضای گروه استفاده می شود. «امید» حالا 9 سال است که نه آوازی خوانده و نه یاری داشته که برایش برقصد. هر درنای سیبری نهایتا 12 تا 13 سال عمر می کند؛ کسی نمی داند «امید» چند سال دارد، با این حال، اما هرگاه عمر این پرنده سر آید، نسل درناهای سیبری دسته غربی هم سر خواهد آمد.

درنافریدونکنار
مهمه مگه من کی باشم یا چی دوست دارم؟؟ مهم اینه فکر میکنم و سعی میکنم فکرامو مکتوب کنم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید