[اگر کتاب رو نخوندید شاید خوندن این نوشتار داستان رو یا بخش هایی از اون رو لو بده]
بالاخره بعد از مدتی طولانی رمان مدار صفر درجه از احمد محمود رو تمام کردم. من از وقتی یادمه رمان میخوندم اما این اواخر به دلایل مشغله زیادی که داشتم خیلی فرصت کتاب خوندنم کم بود. و البته حجم زیاد این کتاب هم دلیل دیگری بود بر این طولانی شدن. البته طولانی کردن زمان خواندن یک کتاب، میتونه خیلی خوب هم باشه. اگر محتوا گیرا و هیجان انگیز باشه، شما به منزله آدمی خواهید بود که غذای خوشمزه ای رو مزه مزه میکنید و نهایت لذت رو ازش میبرید.
فکر میکنم اولین رمان فارسی طولانی باشه که خوندم. سال های پیش کتاب رو به دلیل شباهت اسمی که با یه سریال تاریخی داشت خریده بودم ولی در واقع هیچ ربطی بهم ندارن. حتی در ویکی پدیا خوندم که وارثین نویسنده کتاب، از این شباهت نام گله مند بودند. اما در هر صورت خوندن کتاب، سفری بود به ایران در آستانه انقلاب و مشاهده زندگی مردم عادی و حتی قشر فقیر در اون زمان.
داستان با شرح زندگی عادی شخصیت ها شروع میشه و با درگیری همه شخصیت ها با مبارزات انقلابی به پایان میرسه. هرچند همه شخصیت ها در قبال موضوع انقلاب، تقریبا سیاه یا سفید هستند، تنها یک شخصیت خاکستری (مهراب) وجود داره که در عین اینکه وقوع انقلاب رو ناگزیر میدونه اما خیلی هم باور و امید به اون نداره. متاسفانه به اقتضای داستان، مهراب شخصیتی کاملا فرعیه و خیلی کم در داستان دیده میشه. در کامنتی در سایت گودریدز خوندم که احتمالا نویسنده اعتقاد قلبی خودش رو از زبان مهراب بیان میکنه اما برای مصون ماندن از تیغ سانسور مجال بیشتری به شخصیت نمیده.
رمان هرچند برای من خیلی جذاب بود ولی به نظرم عاری از ایراد هم نبود. مثلا در نظر من خانواده باران، باید خیلی فقیر می بودند که باران از سن کم تمایل به کار کردن بجای درس خوندن داشت و در رمان هرچند از نوذر (داماد خانواده) به عنوان بازاری یاد میشه اما هیچ اشاره مستقیمی به شغل و نحوه درآمدش نمیشه. اما با این وجود، نشانه های مستقیمی از فقر در خانواده وجود نداره و حتی برعکس در برخی موارد خلاف این موضوع مشهودتره. یا مثلا در 100 صفحه آخر داستان، اونقدر سریع شخصیت ها حذف میشن (اغلب میمیرند) که خواننده فکر میکنه، عجله ای بدون دلیل برای پایان داستان وجود داره.
دیالوگ نویسی از تبحرهای احمد محمود بوده که در این کتاب به خوبی قابل احساسه، علی الخصوص که این دیالوگ ها با لهجه خاص مردم محلیه. روایت داستان، مملو از اشارات به وقایع تاریخی و اماکن مختلفه که جذابیت رمان تاریخی را حفظ میکنه.
به نظرم شخصیت اولی در داستان نبود. کلیت داستان اشاره به مردم و وقایع در سالهای نزدیک انقلاب در اهواز داره. ظاهرا محمود در این رمان سعی کرده ادای دینی به شهر و همشهریانش داشته باشه. وجود شخصیت های زیاد با گرایش های مختلف و حجم بالای کتاب، روایتی کامل از وضعیت اهواز (به عنوان مثال کوچکی از کل ایران) در دوران مبارزات برای انقلاب قبل از پیروزی رو میده. البته این تعدد شخصیت ها و حجم بالا، هرگز حوصله سربر نیست.
احمد محمود از نویسندگان چیره دست فارسیه که خواندن آثارش، به دلیل سبک خاص نگارشی که داره، لذتی وصف ناشدنی برای علاقه مندان ادبیات فارسی داره.