نه سال پیش، پیام رمزآلودی در تالارهای گفتگوی سراسر اینترنت منتشر شد که ادعا میکرد بهدنبال «افراد بسیار باهوش» می گردد. این معما که Cicada3301 (با تلفظ سیکیدا به معنای جیرجیرک) نام داشت با ارائۀ یک تصویر از بازدیدکنندگان دعوت میکرد تا پیام پنهان در آن را کشف کنند. اما سیکیدا ۳۳۰۱ چیست؟ و آنهایی که این معما را حل کنند، چه سرنوشتی خواهند داشت؟ برای یافتن جواب این سوالها، ما با مردی صحبت کردهایم که توانسته آن را حل کند.
وقتی در ۴ ژانویۀ ۲۰۱۲ این معما منتشر شد، تصویر رمزآلودِ مذکور حاوی پیام سادهای با متن سفیدرنگ و یک پسزمینۀ سیاه بود:
«سلام. ما بهدنبال افراد بسیار باهوش میگردیم. برای یافتن این افراد، ما آزمونی طرح کردهایم. پیامی در این تصویر پنهان است. آن را بیابید، و با پیگیریِ آن، ما را پیدا کنید. ما منتظر ملاقات عدۀ معدودی هستیم که این راه را با موفقیت طی کنند. موفق باشید.»
این پیام با عبارت «سیکیدا ۳۳۰۱» امضاء شده بود.
بعد از آن بود که جستجوی جدی برای حل معمای رمزآلود سیکیدا ۳۳۰۱ شروع شد؛ معمایی که هرساله تکرار شده و تحلیلگران رمز و هکرها را سردرگم میکند.
جول اریکسون یکی از معدود افراد شناختهشدهای است که از زمان ظهور اولین چالشِ این معما در فضای آنلاین، واقعا توانسته آن را حل کند.
اریکسونِ ۳۴ ساله که اهل سوئد و یک برنامهنویس و محققِ امنیت رمزنگاری است، میگوید: «سال ۲۰۱۲ وقتی اولین تصویر در یکی از فُرومهای تصویری منتشر شد، تصادفا به یکی از آنها برخوردم. متاسفانه وقتی من آن را دیدم، مدتی از انتشار اولیۀ این تصویر میگذشت، برای همین باید خودم را به بقیه میرساندم. اولِ کار، فکر میکردم یک بازی فکری ساده و جالب است. همیشه چیزهایی که مرا به چالش بکشند برایم جالب هستند، و من در برخورد با آنها تسلیم نمیشوم. درمورد سیکیدا، معلوم شد که این معما خیلی بزرگتر از آن است که هنگام شروعِ کار فکر میکردم.»
برای حل آن، اریکسون به انواع و اقسام مهارتهایی که در اختیار داشت متوسل شد؛ از جمله نهاننگاری و رمزنگاری، و همچنین شناختِ عددشناسیِ مایاهای باستانی، و آشنایی با ادبیاتِ گمانهزنِ سایبرپانک. او بخشهای مختلفِ معما را پشت سر هم حل میکرد و طیِ سَفَرش وادار به کشف جوابهایی میشد که نهتنها مربوط به قلمروی دیجیتال بودند، بلکه به دنیای واقعی هم مربوط میشدند: از سرنخهایی که در پست صوتیِ یک خط تلفنِ تگزاس گذاشته شده بودند، تا آگهیهایی که روی دکلهای تلفن ۱۴ شهر مختلفِ سراسر دنیا نصب شده بود. این جستجو درنهایت به تاریکترین لایۀ دنیای دیجیتال برمیگشت، یعنی: دارکوب یا وبِ تاریک.
برای درکِ اینکه معمای سیکیدا واقعا چهقدر مشکل است، فقط کافیست به پیچیدگیِ هرکدام از سرنخهای بخشهای متوالیِ معما نگاهی بیندازید؛ برای حلکردنِ راز سیکیدا، همۀ این بخشها بهترتیب باید تکمیل میشد.
اریکسون با استفاده از نرمافزارهای نهاننگاری، از اولین تصویرِ پُستشده پیامی را استخراج کرد که با رمزِ سِزار کدگذاری شده بود و هر حرفی از متن درواقع متناظر با حرف دیگری بود. وقتی او سایفر را کدبرداری کرد، معلوم شد یک آدرس اینترنتی است که در آنجا تصویر دیگری از یک اردک پست شده است. در این مورد هم او با استفاده از ابزارهای نهاننگاریْ یک رمزِ کتابیِ مخفی را آشکار کرد که درواقع فهرستی متشکل از دو رقم بود که با دونقطه از هم جدا شده بودند. رمزِ کتابیِ مذکور به آدرسی در سایتِ رِدیت ختم میشد که در بالای صفحهاش اعداد مایایی درج شده بود. اریکسون متوجه شد که پستهای متعددی که متعلق به کاربری با نام مستعار واحد هستند، متن کدگذاریشده دارند. متن مذکور عبارتِ «book» بود که درواقع رمز کتابی بوده و میشد از آن برای کدبرداری استفاده کرد. اما برای یافتنِ سایفر، اول از همه او باید کلید را پیدا میکرد و برای یافتنِ کلید، باید آن را از ترجمۀ اعدادِ مایایی گردآوری میکرد.
وقتی متنِ پستِ کاربرِ ناشناسِ ردیت کدبرداری شد، دو تصویر بهدست آمد، که اریکسون با استفاده از ابزارهای نهاننگاری توانست در هردوی آنها پیامهایی پنهان و حاوی معما کشف کند. جواب این معماها رشتهای از ارقام بود که شماره تلفنی در تگزاس را نشان میداد.
با تلفنکردن به این شماره، یک پست صوتی اجرا میشد که میگفت «خیلی خوب. کارت خوب بود. سه عدد اول وجود داره که به تصویر اول یعنی final.jpg مربوطند. ۳۳۰۱ یکی از این اعداد هست. باید دوتای دیگه رو هم پیدا کنی. بعد، این سه عدد رو در هم ضرب کن و پسوند داتکام رو بهش اضافه کن تا مرحلۀ بعد رو پیدا کنی. موفق باشی. خدانگهدار.»
اریکسون با نگاهی به فرادادههای موجود در تصویر اول، با خودش فکر کرد که طول و عرضِ آن باید همان دو عددِ دیگر باشد. او محاسباتش را انجام داد و به یک آدرس اینترنتی رسید که حاوی تصویر دیگری از یک جیرجیرک بود و یک شمارش معکوس داشت که به او میگفت چه زمانی باید دوباره به آن سایت مراجعه کند.
بعد از سپریشدن شمارش معکوس، بهجای تصویرِ جیرجیرک، رشتهای از ارقام ظاهر شد که شبیه مختصاتِ جیپیاس بود. مختصات مذکور به دکلهای تلفن در سراسر دنیا اشاره داشت، ازجمله کشورهایی چون اسپانیا، روسیه، آمریکا، فرانسه، ژاپن، و لهستان. باتوجه به محدودیتهای جغرافیایی، اریکسون مجبور بود به افراد دیگری که در تعقیب سیکیدا بودند و در آن کشورها زندگی میکردند، تکیه کند. چیزهایی که افراد محلی یافتند درواقع پوسترهای واقعیِ حاوی تصاویری از جیرجیرک و یک کُدِ کیوآر (QR code) بودند.
اریکسون کدِ کیوآر را اسکن کرد و به آدرس جدیدی رسید که در آنْ متونِ پنهانِ بیشتری وجود داشت؛ مثلا بخشی از شعرِ اگریپا اثر ویلیام گیبسون. اریکسون متوجه شد متن مذکور به اعداد اول اشاره دارد، و حدس زد که اگر همان رمزِ کتابی را که برای متنِ پیداشده در سایتِ رِدیت استفاده کرده بود، روی شعرِ گیبسون هم پیاده کند، احتمالا معلوم خواهد شد مقصد بعدی کجاست. حدسش درست بود. او به آدرسی در شبکۀ ناشناسِ تور هدایت شد.
اما وقتی به آدرس موردنظر رسید، گروه سیکیدا ۳۳۰۱ پیامی ارائه داد که میگفت آنها دوست ندارند این همه گروههای مختلف دستبهدست هم بدهند تا بخشهای مختلف جوابهای معما را به اشتراک بگذارند، بدون آنکه واقعا فردی بهتنهایی بتواند مراحل کار را پشتسر بگذارد – همانطورکه اریکسون داشت انجام میداد.
اگر اریکسون همزمان با بقیه به تصویر موردنظر برخورد کرده بود و معمای سیکیدا ۳۳۰۱ را بهتنهایی حل میکرد، امروز دیگر میدانست که بعد از مرحلۀ سایتِ تور چهچیزی در انتظارش بود.
اریکسون میگوید، «واقعا ناامیدکننده بود. چون اکثر افرادی که بهموقع به آدرس تور رسیدند، درواقع خودشان بیشتر معما را حل نکرده بودند. افراد مختلف جوابها را باهم به اشتراک میگذاشتند و زیادی باهم همکاری میکردند.»
اما وقت و زحمتی که اریکسون برای شکستدادن سیکیدا صرف کرد، کاملا هم بیهوده نبود. او همۀ مراحلِ این گیجکنندهترین چیستانِ اینترنتی را در کمتر سه هفته حل کرد و طیِ این فرایند، بینش فراوانی دربارۀ کیستی و چیستیِ سیکیدا ۳۳۰۱ بهدست آورد.
همچنان که اریکسون در حل معما پیش میرفت، دیدگاهش دربارۀ کسانی که احتمالا پشت آن هستند، تغییر میکرد.
اریکسون میگوید، «دریافت یک شمارۀ تلفن برای حلِ یکی از بخشهای معما، اولین نشانهای بود که نشان میداد این احتمالا کار یک اوباشِ اینترنتی نیست. واقعا مرا غافلگیر کرد. وقتی مختصاتِ جیپیاس را دریافت کردم، اوضاع پیچیدهتر هم شد. ضمنا نکتۀ بسیار جالب این است که مکانهای موردنظر – مثل آمریکا، لهستان، فرانسه، کرۀ جنوبی، و استرالیا – همگی محل زندگی عدهای از بااستعدادترین هکرها و محققان امنیت سایبری هستند.»
درمیان افرادی که امروزه در حل معماهای سالانۀ گروه شرکت میکنند، هویت سیکیدا یکی از داغترین مباحث است. نظریههای مختلفی وجود دارد؛ مثلا بانکهای بینالمللی که قصد دارند ارزهای دیجیتالِ جدید تولید کنند، یا اتاقهای فکری سیاسی، یا گروههای هکرِ شرور که هدفشان آشوبگری است. اما محبوبترین نظریه این است که یک سازمان اطلاعاتی دولتی مثل CIA یا NSA یا MI6 پُشتِ آن بوده و هدفش استخدام تحلیلگرانِ بااستعداد در زمینۀ رمزنگاری است – افرادی مثل اریکسون؛ البته خود اریکسون این را بعید میداند؛ او میگوید:
«درواقع بین آژانسهای اطلاعاتی و سازمانهای مشابه کاملا رایج است که از روشهای غیرمرسومِ استخدام استفاده کنند، اما در اینگونه موارد معمولا آنها رسما آگهی میدهند تا اینکه بخواهند هویتشان را مخفی کنند. یکی از این نمونهها، چالشِ ’میتونی بشکنی؟‘ است که چند سال پیش توسطِ GCHQ (ستاد ارتباطات دولت بریتانیا) منتشر شد. این چالش به مهارتهای فنیِ بالاتری از چالش سیکیدا ۳۳۰۱ نیاز داشت، اما گسترۀ آن بسیار کوچکتر بود و و حلکردن آن به وقت بسیار کمتری نیاز داشت. اگر سازمانهای اطلاعاتی برای استخدام افراد از سیکیدا ۳۳۰۱ استفاده میکردند، احتمالا با عدۀ زیادی از افراد روبرو میشدند که واقعا علاقهمند به کار در چنین سازمانهایی نیستند.»
پس اگر این کار یک آژانس اطلاعاتی نیست، چهکسی در پس این معماست؟
او میگوید: «احتمالا کار یک سازمان زیرزمینی است که به هیچ آژانس دولتی یا اطلاعاتی وصل نیست. برمبنای اشاراتِ موجود در چالشهای آنها – مثل شعر اگریپا اثر ویلیام گیبسون، وصالِ بهشت و دوزخ اثر ویلیام بلیک، کتاب شریعت اثر آلیستر کراولی – و همچنین اشاراتِ پیوستۀ آنها به اعداد اول و چیزهای مشابه، احتمالا اینها افرادی روشنفکر، ضدحکومتی، و ایدئولوژیک بوده که گویا شدیدا هوادار تفکر منطقی یا تحلیلی هستند. ظاهر مشترکات ایدئولوژیکِ زیادی هم با جنبشِ کریپتو-آنارشی و هکرهای سنتگرا دارند.»
اریکسون میگوید که باتوجه به پیچیدگی معماها، سیکیدا نباید گروهِ بزرگی باشد. «درواقع فقط یک فرد بهتنهایی میتواند کل آن را طرحریزی کند، اما اگر بخواهم حدس بزنم، میگویم که احتمالا سه تا پنج نفر هستند که یکی از آنها نیروی محرکِ گروه است. احتمالا آنها برای معمای هر سال یک تا دو ماه وقت صرف میکنند تا همهچیز را سرهم کنند. فکر میکنم چنین چالشهایی را میتوان در زمانی بسیار کوتاهتر هم طراحی کرد، اما بهشرطی که جزئیات خیلی کمتری از سیکیدا ۳۳۰۱ داشته باشد.»
جالبتر از همه این است که، هرچند اریکسون نتوانست خود را بهموقع برساند و برای همین هم از ورود به آخرین مرحله محروم شد، ظاهرا نخبگانِ اندکی بودند که تا آخر پیش رفتند. پس این سوال مطرح میشود که: چرا این افراد حرفی نمیزنند؟ بههرحال اگر شما آنقدر باهوش باشید که معمای سیکیدا را حل کنید، ممکن است بخواهید دربارهاش خودنمایی کرده و با افشاگری دربارۀ اینکه چهکسی پشت آن است، خود را به قهرمان دنیای هکرها تبدیل کنید.
اریکسون میگوید شایعاتی وجود دارد که برخی افراد مدعی شدهاند عضو سیکیدا ۳۳۰۱ بودهاند – اما مسئله این است که هیچکدامشان را نمیتوان تایید کرد. بااینحال به گمانِ او، هویت کسانی که پشت سیکیدا هستند، هرگز افشا نخواهد شد– حتی توسط یک برندۀ واقعی.
او میگوید، «فکر نمیکنم که اعضای سیکیدا ۳۳۰۱ مستقیما همهچیز را دربارۀ خودشان فاش کنند یا اصلا حرفی از خودشان بزنند. احتمالا فقط هدفشان یا ایدئولوژیشان، و توقعشان را از شما – بهعنوان یک عضو گروه – آشکار کرده، و با کمک ابزارهای ارتباطیِ ناشناس، هویتشان را مخفی نگه میدارند.»
«فکر میکنم موضوع افشاگری به طرز فکر و انگیزشهای شما برمیگردد. من در حرفۀ خودم – بهعنوان محقق امنیت سایبری برای مشتریان بسیار حساس و پنهانکار – عادت کردهام که رازنگهدار باشم. اگر برای هدفی کار میکنید که عمیقا به آن باور دارید، گمان نمیکنم بستهنگهداشتنِ دهانتان کار سختی باشد. چالشِ اعضای سیکیدا ۳۳۰۱ این است که افرادی را بیابند که واقعا به اهداف آنها متعهد باشند.»
اریکسون میگوید بهخاطر زمینهای که در امنیت سایبری داشته، بخشهای مرتبط با رمزنگاری و نهاننگاری واقعا ساده بودند. اما دربارۀ اشاراتِ رمزآلودتری که به اشعار، ادبیات، اعداد اول، و نظریۀ اعداد مربوطند، او میگوید، «فکر میکنم علاقۀ کلیام به بازیهای فکری و معماها خیلی به من کمک کرد. ضمنا، خیلی وقتها حس میکردم که طرزفکر من و سیکیدا ۳۳۰۱ بسیار بههم شبیه است، و گویا چیزی بسیار عمیقتر از خودِ معماها درجریان است.»
و در آخر :
برای حل معماهای سیکیدا هرچند لازم نیست شما یک متخصص تحلیل رمز باشید، داشتنِ سالها آموزشِ منطقی و تحلیلی بیضرر است. اریکسون میگوید، «استدلال منطقی و تحلیلی همیشه برای من آسان بوده است. من خواندن را از چهارسالگی و برنامهنویسی را از هفتسالگی شروع کردم. والدینم هیچچیزی از کامپیوتر نمیدانستند، برای همین همهچیز را خودم باید یاد میگرفتم.»
مرسی عزیزانم برای اینکه وقت گذاشتید و این مطلب رو خوندید | دوست دار همیشگی شما : NEGARAD
همچنین بخوانید:
-copy right negarad-