ویرگول
ورودثبت نام
The_21st_law
The_21st_law
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

نامه دوم: درباره «تغییر» و امکان «تغییر»

اگر همین طور پیش برود، روزی می نویسم: چیزی به نام «تغییر» اساسا وجود ندارد.

گاهی فکر می کنم سهمی که به «اراده» و «عاملیت» انسان برای تغییر داده‌اند کمی اغراق آمیز است. انسان اراده می کند. آغاز می کند. حتی می داند وضع موجود چیست و وضع مطلوبش کدامست. اما نتیجه نمی گیرد. تازه اگر شانس بیاورد و نتیجه «ندهد». چون حالت بدترش این است که نتیجه «عکس» بگیرد.

ما باید «تاریخ» را دوباره بخوانیم. باید بخوانیم و ببینیم آن ها که وعده های رهایی بخش داده اند و از قضا در آن مقطع بسیاری از توده ها با آن ها همراهی کردند، نتایجش به کجا رسید. این که می گویم صرفا درباره چنین پروژه های کلان تاریخی و ملی و جهانی نیست. آنچه که ذهن مرا همیشه به خود مشغول می کند، عمدتا «زندگی های شخصی» ماست. چه کسی می تواند با اطمینان بگوید تصمیمی که امروز انسان گرفته است - از تغییر یک شغل، وارد شدن به یک رابطه عاطفی یا خارج شدن از آن و امثالهم- در آینده حتما همان نتایجی را خواهد داشت که انسان امروز برایش متصور است و انتظارش را دارد؟ نه. بعید است. کسی اگر بگوید «بله حتما!» ادعایی است بس گزاف.

عکس از صفحه اینستاگرام: all2epic
عکس از صفحه اینستاگرام: all2epic

تقصیر انسان نیست البته. جهانی که امروز در آن زندگی می کنیم، انسان را بیش از اندازه جدی گرفته است. اراده انسان را در زندگی بیش از اندازه بزرگ کرده است. نمونه هایش فراوان:

موفقیت می خواهی؟ بلند شو و تغییر بده!
عدالت و رهایی می خواهی؟ بلند شو و تغییر را ایجاد کن!
ثروت می خواهی؟ خودت باید بخواهی! خودت! فقط خود تو!


این «خودت، خودت» کردن ها کمی انتزاعی و غیر واقعی اند. تغییر، تابع چیزهایی است که بسیاری اش خارج از اراده انسان است. ساده ترینش؟ اراده «دیگری»! اراده «دیگری» اگر نبود و اگر مانعی بر سر راه تحقق اراده «من» نبود، نه جان لاک و توماس هابز و ژان ژاک و روسو صحبت از «قرارداد اجتماعی» می کردند، نه سال ها بعد دانشی به نام «مذاکره» به وجود می آمد، و نه در شغل و کسب و کار و سیاست مفهومی به نام «Stakeholder» (با ترجمه نه چندان دقیق «ذی نفع» ) خلق می شد.

چه باید کرد حالا؟ نمی دانم.

خانمی در یک کنفرانس در نهاد ویلسون آمریکا پارسال درباره ایران می گفت ما آمریکایی ها اشتباه می کنیم که تصور می کنیم می شود رفتار ایران را با «توافق از بیرون» تغییر داد. باید گذاشت آن ها خودشان در بعضی چیزها «تغییر» کنند.

اهل سیاست نیستم. سوادش را هم ندارم. مثال زدم فقط.

اما شاید گاهی باید خیلی چیزها را رها کرد. شاید باید به «تاریخ» و به «زندگی» بیشتر اعتماد کرد.

باید در تخمین قدر و اندازه «اراده» انسان را بیشتر تامل کرد.

سیاستمذاکرهروانشناسیبازاریابیتاریخ
چیزی به نام قانون بیست و یکم در هیچ کتابی و مکتبی وجود ندارد. قانون بیست و یکم برای من، قانون مواجهه لحظه‌ای با «طبیعت انسان» است. چیزی که «انسان شدن انسان» را رقم می زند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید