"مشخصه یک مرد نابالغ این است که میل دارد به دلیلی، با شرافت بمیرد؛ و مشخصه یک مرد بالغ این است که میل دارد به دلیلی، با تواضع زندگی کند."
کتاب ناتور دشت یا ناطور دشت با نام اصلی The Catcher in the Rye اثر نویسنده آمریکایی جروم دیوید سلینجر (جی. دی. سلینجر) و مشهوترین اثر وی می باشد. همچین این کتاب یکی از رمان های مشهور و پرفروش در سطح جهان نیز محسوب می شود؛ اما دلیل این محبوبیت چیست؟ آیا این کتاب از آن دسته کتابهایی است که بی دلیل به شهرت می رسند یا از آن دسته ایست که به شدت زیبا و جذاب هستند و واقعا لیاقت این شهرت را دارند؟ برای پاسخ به این سوالات همچنین سوالات مشابه از شما دعوت می کنم که این مطلب را کامل بخوانید.
نقدهای بسیاری حول این رمان وجود دارد و برخی این کتاب را شاهکار و برخی دیگر این کتاب را یک اثر حوصله سر بر و ضعیف می دانند و برخی دیگر از منتقدان دلیل حوصله سر بر بودن آن برای برخی خوانندگان سن آن ها بیان کرده اند!
داستان کتاب مربوط به نوجوانی به نام هولدن کالفیلد است که داستان یا شاید بهتر است بگوییم خاطرات خود را تعریف می کند و تمام داستان مربوط به خاطرات وی در سه روز از 16 سالگی می باشد. زمانی که در مدرسه پنسی مشغول به تحصیل بوده و به خاطر ضعف شدید درسی از مدرسه اخراج شده و تصمیم می گیرد در فاصله زمانی رسیدن نامه مدیر مدرسه به خانواده اش، کمی در نیویورک تفریح کند. البته یکی از دلایل این بود که نمی خواست با زودتر رسیدن به خونه باعث دعوا و دردسر بشه...
متن کتاب به صورت عامیانه و از زبان هولدن بیان شده است و در ترجمه آن بسیار باید دقت شود تا لحن عامیانه این نوجوان از بین نرود و همچنین معنا و منظور اصلی متن از بین نرفته و داستان به بیراهه کشیده نشود.
اتفاقات داستان به صورت پیوسته بیان شده و اتفاقات آن چند روز را بیان می کند و شامل تفکرات و طرز فکر (که البته به نظرم واقعا طرز فکر هولدن به شدت افتضاح و غیر قابل توصیف است) و اتفاقات گوناگون و بلاهایی است که به سر هولدن می آید.
متاسفانه در جریان داستان، از الفاظ و عبارات نامناسب زیادی استفاده شده و هولدن تقریبا از تمام مردم و اطرافیانش بدش می آید و آنها را در ذهنش با القاب و الفاظ بدی خطاب می کند و گاها این عبارات را به خود آنها هم می گوید. همچنین وجود ناهنجاری های بسیار در روند داستان باعث می شود که شاید این اثر برای نوجوانان و همچنین سنین زیر نوجونانی مناسب نباشد!
به دیگر سخن این کتاب را می توان مجوعه و آلبومی از الفاظ رکیک و ناهنجاری ها دانست به طوری که تقریبا در بیشتر صفحات این کتاب این الفاظ و عبارات نامناسب به وفور به چشم می خورند.
از دیگر موضوعات آزار دهنده کتاب برای من، حوصله سر بر و همچنین جذاب نبودن داستان بود. برخی منتقدین بیان کردهاند که برای برقراری ارتباط بهتر با این کتاب و همچنین درک بهتر آن باید در سنین نوجوانی بود؛ اما من قبلا در سن 18 یا 19 سالگی بود که این کتاب را خواندم و متاسفانه به خاطر حوصله سر بر بودن و گیرا نبودن داستان نتوانستم ارتباط مناسبی با آن برقرار کنم و کتاب را نصفه رها کردم تا اینکه امسال به بهانه چالش کتابخوانی، به پیشنهاد دوست عزیزم محمدمهدی این کتاب رو با هم همخوانی کردیم. و متاسفانه باز هم متن کتاب جذابیتی برایم نداشت.
البته ناگفته نماند که در این کتاب جملات زیبایی هم به کار رفته شده و یکی از دلایل محبوب بودن این کتاب همین جملات هستند. برای مثال وقتی هولدن شغل مورد علاقه اش را به خواهرش می گوید، بسیاری از این عقیده و فکر و آرزوی او خوششان می آید؛ و یا در زمان ملاقات هولدن با معلمانش، معلمان در بین صحبت هایشان از عبارات و جملات زیبایی استفاده می کنند.
" همهش مجسم میکنم چَنتا بچهی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی میکنن. هزار هزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدمبزرگه، غیر من. منم لبهی یه پرتگاهِ خطرناک وایستادهم و باید هر کسی رو که میآد طرفِ پرتگاه بگیرم؛ یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یهدفه پیدام میشه و میگیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم"
کلام پایانی این که درست است که این کتاب یکی از کتاب های پرفروش و محبوب در جهان است ولی بنده خواندن این کتاب را به شما توصیه نمی کنم اگر قصد خواندن آن را دارید به نظرم به خواندن خلاصه آن بسنده کنید.
این بررسی برای چالش کتابخوانی طاقچه در مرداد ماه نوشته شده. نسخه ای که من مطالعه کردم ترجمه آقای محمد نجفی از انتشارات نیلا بود و همچنین از ترجمه خوب و روانی برخوردار بود. ایمدوارم این مطلب برای شما مفید بوده باشه.