ویرگول
ورودثبت نام
The one with the dreams
The one with the dreamsمیدانم من هم خیلی زود به رهگذری در خیابان سان خوان تبدیل خواهم شد اما در حال حاضر کسی هستم که هنوز به خاطر می‌آورد، یا به خاطر میآورد هنوز..
The one with the dreams
The one with the dreams
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سایه‌هایی جهانم را می‌پایند

جمع اضداد بیگانه‌ای در تنم نفس می‌کشند

و من چند نفر غمگینم


سایه‌هایی جهانم را می‌پایند

کرکسانی چشم انتظار..

سوار اسبانی سرگردان

اسبانی که اندوه به دنبال خویش می‌کشند


من چند نفر غمگینم

و یکی ازآن‌ها زنی‌ست

در میانه‌ی میدان

مستأصل و پریشان!

جسور است و ایستاده است و رعد در انعکاس مردمک‌هاش خانه کرده است

و تکه‌های چندپاره‌ی قلبی را در دست گرفته است


سایه‌ها به دورش می‌رقصند


من چند نفر غمگینم

و یکی از آن‌ها کودکی‌ست

کز کرده، گوشه‌ای

ترسیده است و بی‌پناه است و از نبض رگ‌های آبیش صدای ناقوس می‌آید

و باران، اشک‌هاش را به جوب می‌شوید


سایه‌ها در آغوشش می‌گیرند


من چند نفر غمگینم

و یکی از آن‌ها پیرمردی‌ست

مبهوت و خاموش

به قدر خمیدگی اندامش، استوار است و مغرور و از گلویش خس‌خس خسته‌ای به گوش می‌رسد

و سپید موهای کم‌جانش به باد می‌رود


سایه‌ها به چشمانش زل می‌زنند


و چندین نفر در من می‌زیَند

و چندین نفر در من می‌گریند

و چندین نفر در من آبستن‌اند

و چندین نفر از من می‌گریزند


و جهانم بر تن سایه‌ها زار می‌زند....

شعر سپید
۳
۰
The one with the dreams
The one with the dreams
میدانم من هم خیلی زود به رهگذری در خیابان سان خوان تبدیل خواهم شد اما در حال حاضر کسی هستم که هنوز به خاطر می‌آورد، یا به خاطر میآورد هنوز..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید