بوی سبزی و سیر و آلوچه…
نم هوای داغ و آفتاب سر ظهر…
جیک و جیک و قد و قد و بوق وانت…
چادر گل گلیش که موقع کشیدن رب نارنج ، دور کمر سفت میکنه…
دندونای بالا پایین و کم و زیادِ پشت سیبیلاش وقتی سبزیایی که خریدی رو تحویلت میده و میخنده…
عطر فلفلی ادویه های تازه ای که داره وزن میکنه…
غش غش خنده هاش وقتی سعی میکنه جوجه رنگیا رو تو دست مادرش ناز کنه…
ابروهای گره کرده ش وقتی میخواد بهت ثابت کنه که سرکه ی سیبش مرغوبه…
گوشه های آویزون لبش وقتی پیرزن میگه بعدا میخرم، الان بارم سنگینه…
.
آخ. منو دوباره ببر اینجا. میشینم فقط نگاهشون می کنم، بو میکشم، به خاطر میسپارم.