اینجا گوشه ی دنج منه توی خونه ی نو.
خونه هنوز پرده نداره و خیلی وقتها فکر می کنم که دلم میخواد دست به قد و قواره ی آزادیش نزنیم و همینجور نگهش داریم. روزهای ابریش قشنگه، غروبش غمگین و شب هاش ، شب هاش دلبخواه منه. اونجا که آسمون ته رنگ سیاهیی گرفته و چراغا دونه دونه روشن میشن، اونجا لحظه ایه که خیلی دوسش دارم.
اینجا تمام اتاق های خونه ها در دارن ، ورودی خونه اغلب یه راهروی بلنده که حتی برای آشپزخونه و پذیراییش هم در گذاشتن. گمونم برای مصرف انرژی باشه. اوایل برام عجیب بود و توی ذوق بزن ، الان اما دوستش دارم. وقتایی که شلوغی مغزم خسته م میکنه و دلم سکوت میخواد و تنهایی ، وقتایی که هرجا میرم ویرگول میاد ور دلم میشینه و میچسبه بهم، در پذیرایی رو میبندم ، میشینم لب طاقچه و دونه دونه پنجره ها رو نگاه میکنم.
طرح پرده ها رو ، مدل چراغی که از سقف آویزونه ، گربه ای که گاهی لب تراس بالا سمت چپ میشینه ، سیاهی کبوترایی که به ردیف نشستن لب پشت بوم توی پس زمینه ی گرگ و میش آسمون . میگردم دنبال پنجره هایی که چراغاشون با هم روشن میشه و دود نفس آدمایی که تو سرمای سر شب قدم میزنن رو نگاه میکنم و سعی میکنم فکر نکنم و توی لحظه بمونم، که کار سختیه چون اغلب توی گذشته م ، گاهی توی آینده وبه ندرت همونجا که هستم.
بعضی وقتا لبه ی پنجره رو باز میکنم ، یه کوچولو دود توی نفسم رو میفرستم بیرون و نگاه کفشدوزکایی میکنم که تک و توک به توری چسبیدن و باقیمونده های سرسخت جمعیت بزرگ ترین که روزای آفتابی ، پشت پنجره پیداشون میشه.
اینجا گوشه ی دنج منه ، جایی که این روزا زیاد بهش پناه میبرم. روزایی که آرامش نسبی بعد طوفان بدوبدوهایین که هفته های اول ِرسیدن ، پرت شدی توش و آرامش خوب قبل از طوفان بزرگتری که توی راهه.
دلم تنگه؟ خیلی. حالم بده؟ تقریبا همونقدری که از قبل خودمو براش آماده کرده بودم. قلبم راضیه؟ زوده که ازش بپرسم.
باز نگاه چراغ های خونه ها میکنم ، آدم هایی که گهگاهی میان پشت پنجره ،به سکوت گوش میکنم و صدای کشیده شدن قدم هایی که وقت و بی وقت میپیچه توی شب و فکر میکنم که این قاب ، این گوشه ی شرقی و تنهای شهر رو میون این همه غرب وحشی دوست دارم. و فعلا شاید همین کافی باشه…
.
🎧Marrowid Theme-Jacob Karlzon