اصولا معتقدم که هیچ چیز بیشتر از یه اجرا،یه روایت و یا داستان نمیتونه یه ایدئولوژی رو ،کامل یا ناقص بررسی کنه و این فیلم از اون فیلمایی بود که یه مهر تایید محکم به این عقیده ام زد."طناب"،بهترین اسمی بود که می شد روی فیلم گذاشت.فیلم درباره دوتا دوست صمیمی به اسم فیلیپ و برندن عه که به تئوری ابرانسان نیچه اونقدر کامل باور دارن که دوستشون،دیوید رو با طنابی به قتل میرسونن.اگه چیزی درباره تئوری انسان برتر نیچه نخوندین،به طور خلاصه میشه گفت انسان برتر (که طبق سطح بندی در رده اول از چهار رده ی بسیار انسان،واپسین انسان،انسان والا و در نهایت ابر انسان قرار داره) از نظرشون کسی هست که "از ترس های سطحی نوع بشر رها شده و آزادی کامل یافته".نکته اینجاست که این ابرانسان حالا که والاتر و برتر از بقیه است، میتونه برای ادامه حضور طبقات زیردست تصمیم بگیره.دوست دارم توجه تون رو به این نکته جلب کنم که هیچکاک،در ظاهر امر داره انسان هایی با این عقیده رو نشون میده و در واقع تمرکز اش روی معرفی اعتقاد شون به بقیه نیست،اما دقیقا برعکس در اعماق فیلم داره نقد میکنه،به چالش میکشه،در تنگنا قرار میده و حتی گاهی ازش طرفداری میکنه و در عین حال تمام مدت زمانی که آدم های حاضر در فیلم به طور مستقیم از این تئوری با هم حرف میزنن،به ده دقیقه هم نمیرسه!خب،معلوم شد چرا فیلم یه شاهکاره:)...
حالا که با داستان کلی فیلم آشنا شدین،مایلم شما رو با شخصیت های فیلم بیشتر آشنا کنم.اگه بخوایم رویکرد انسان ها رو به یه ایدئولوژی،"کاملا موافق،کاملا مخالف و بینابین" بررسی کنیم،از هر کدوم یک نماینده توی فیلم داریم.برندن یک کاراکتر کاملا موافق،فیلیپ یک کاراکتر بینابین و شکاک و هنری کنتلی،پدر دیوید(شخص مقتول) یک کاملا مخالف.شخصا شیفته ی بازی بازیگر نقش برندن شدم،به خاطر اینکه با اینکه شخصا کسی که با دست های خودش طناب رو دور گردن رفیق شفیق اش انداخته و به قتل رسوندتش،سرتاسر فیلم ذره ای ترس یا شک توی چهره اش مشاهده نمیکنین.برندن مومن به اعتقادشه،شاگرد خوب استاد دوران دانشگاهشه(که خودش باعث آشنایی اش با نظریه انسان برتر شده)،اعتماد به نفس بالایی داره(که برخواسته از ایمانشه) و با صلابت صحبت میکنه.همه ی این ها،درباره دوستش پیتر معکوس میشه.پیتر بعد از قتل پریشونه،پیک به پیک مشروب میخوره و رفتار های مشکوکی نشون میده.حتی وقتی ارتباط شون با جنت (ژوآن چندلر،دختری که سابقا با هر دو ارتباط داشته ولی حالا نامزد دیویده) رو مشاهده میکنیم،پیتر در مقابل جنت کمی مضطرب تر و خجالتی تر به نظر میاد.هیچکاک تلاش نکرده که خلا های نظریه نیچه رو با پررنگ کردن یه شخصیت مخالف نشون بده،برعکس!اتفاقا به خوبی میدونه اون چیزی که ایمان رو در قلب کسی میکشه،شک و تردیده و برای همین به جای دادن دیالوگ های سنگین و طولانی به پدر دیوید،کسی که دقیقا مخالف عقیده خودشه،اونو در سطح چند تا دیالوگ روزمره و در حد دو سه جمله مخالفت کردن (که باز هم شاهدیم استدلال های قوی ای برای مخالفتش نداره)نگه میداره.نماینده "اخلاق" در این فیلم،یک کاراکتر کاملا معمولی و ساده است که در جواب برندن دائما تکرار میکنه:"آخه کشتن کار اخلاقی ای نیست" یا "اگر کسی تشخیص بده شما باید بمیرید چی".
اگه بخوایم درباره سکانس های ماندگار و دیالوگ های ناب حرف بزنیم،باید اول به این نکته دقت کنیم که هیچکاک هوشمندانه و آگاهانه دقت خاصی به طراحی صحنه و دکور و لباس نداده.صحنه،مثل یه صحنه تئاتر ابتدایی و کم وسیله چیده شده.حتی صحنه بیرون پنجره ها هم(داستان در منهتن نیویورک رخ میده)،بسیار ابتدایی به نظر میرسه.انگار که هر لحظه و هر شی و وسیله ای توی فیلم داره به بیننده یاداوری میکنه که "اینجا چیزهای مهم تری در حال رخ دادنه".تا حالا به نمایشگاه نقاشی رفتید؟معمولا سعی میشه دیوار ها نقشی نداشته باشن،معماری داخلی خیلی جالب توجه تر از نقاشی ها نباشه و در کل،تمرکز رو از اثر هنری نگیره.خب،برتون میگردونم به دیالوگی ما رو از گیجی اینکه چرا هیچکاک،هم توی تدوین و هم توی طراحی صحنه و لباس و غیره انقدر زخمت کار کرده،درمیاره.برندن توی سکانسی در جواب فیلیپ میگه"جنایت میتونه نوعی هنر باشه!".تموم شد و رفت.چشم هاتون رو با تدوین های عالی و صحنه پرزرق و برق مشغول نمیکنم،چون اثر هنری ای اینجا داره به نمایش گذاشته میشه،"نوعی جنایت".جدا از این،شوخی های کلامی برندن با بقیه و دیالوگ های کوتاه و روزمره اشون روند داستان رو به خوبی جلو میبرن و شخصیت پردازی عمه حراف دیوید و خدمتکار حواس پرت خونه برندن به خوبی انجام شده و در کل،همه چی دست به دست هم داده تا یه شاهکار تولید بشه.سکانسی که استاد و مشوق بندن،که دعوت شده تا شاهد نتیجه زحماتش باشه،با جسد دیوید زیر میزی که روش غذا خوردن مواجه میشه از عجیب ترین و قوی ترین سکانس های فیلم هستش و در عین حال،بسیار هم خوب بازی شده.
اگه بخوایم جمع بندی کلی ای درباره فیلم کنیم،این فیلم برای من از بیست تا فیلم محبوبم به شمار میره برای شخصیت پردازی نابش،داستان فوق العاده اش و همچنین بازی های تکان دهنده اش.روند فیلم کند نیست و بعد تموم شدنش میشه گفت زمان رو حس نکردین و به طور کامل باهاش درگیری شدین.اگه فرصتی برای دیدن فیلم خوب پیدا کردین،یا قصد کردین برای ایدئولوژی تون دوست دوران دانشگاه تون رو بکشید،این میتونه یکی از انتخاب های خوب تون باشه...
امیدوارم از خوندن این متن،لذت برده باشید.
نویسنده:ترانه علوی