ترانه
ترانه
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

پسران گریان،دختران خشمگین/درباره ی تابوی احساسات




پسرک از آشنایان بود، هفت ساله بود و تقریبا از شدت گریه،سرخ شده بود.نفسش بالا نمی آمد، صورتش به هم ریخته بود و مادرش را می خواست.یادم می آید که هوا به قدری سرد بود که لحظه ای خواستم بروم داخل خانه،هم کاپشن ام را بردارم و برگردم تا ادامه ی روند دلداری دادن را با تنی گرم ادامه دهم و یک لیوان آب به دست این بچه ی حیران نالان بدهم.به سمت خانه رفتم و لحظه،بدون انکه سرم را برگردانم،صدای زنی مسن را شنیدم که رو به پسرک می گفت:"آروم باش،مرد که گریه نمی کنه."

ما سالها،از ابتدای ورود مان به یک جامعه تا خارج شدن مان از آن،همواره شاهد مرز بندی ها و باید و نباید هایی برای انسان ها هستیم.انسانها به طور کل،اما به طور جزئی تر،زن ها به شکلی،مرد ها به شکلی دیگر.باور دارم که تنها جنسیت ما نیست که این تابو ها را تعیین می کند،سن و سال مان،مقدار تحصیلات و محل سکونت مان نیز یک مهر تایید بر تمام معیار هایی که از نظر جامعه می بایست پاس کنیم هم می زند.یکی از اینها،همین تابوی احساسات است.

زن ها عموما شناخته می شوند به انفعال،شکنندگی،همواره نیازمند مراقبت،نازک و ظریف.موجوداتی که مجاز اند عشق،غم،سوگ و عزاداری را به طور کامل حیات کنند.ما هرگز تصویری از زنی که کنار مزاری نشسته و بر سر و سینه ی خود می کوبد را عجیب نمی انگاریم،همانطور زنی که روی پاهایش خم شده است و در جمع قربان صدقه ی بچه اش می رود.زنی که اشک می ریزد طبیعی است،زنی که کمک می گیرد و تکیه می کند عادی است و زنی که درد دل می کند،پذیرفته شده است.زن ها از نظر جامعه،مجازند آن دسته ای از احساسات را زندگی کنند که به شکنندگی آنها،دامن می زند.

مرد ها شناخته می شوند بر قابل تکیه بودن،خشمگین و غیرتی بودن،نان آور و نقش اصلی بودن،غیر از این،هر چه که نشان داده شود تابو است و از سمت عموم جامعه مورد توهین،تحقیر یا تمسخر قرار می گیرد.مردی که در مترو دعوا می کند و صدای عربده هایش شنیده می شود طبیعی است،مردی که می نشیند،سفره را جلوی پایش می اندازند،جمع می کنند و هرگز لیوانی جا به جا نمی کند عادی است،و مردی که در میانه ی عزاداری پدر،مادر یا برادرش کنار می ایستد و همه چیز را در خود می ریزد،پذیرفته شده است.مرد ها از نظر جامعه مجازند آن دسته ای از احساسات را زندگی کنند که بر نان آور و جنگنده بودن شان دامن می زند.


تصویری از مردی که های های گریه می کند،همانقدر در جامعه عجیب است که زنی که فریاد می کشد.زنی که ااز حق خود دفاع می کند سلیطه است،مردی که احساساتی می شود لوس و ننر است.زنی که دوست ندارد زنی دیگر نزدیک همسرش شود حسود است و مردی که دوست ندارد مردی نزدیک همسرش شود،غیرتی.

"جامعه،این حق را به خود می دهد که ما را در تمامی عرصه های زندگی خود کنترل کند،حتی احساساتی که در بدن حس میکنیم،نیت هایی که می کنیم و افکاری که از سر می گذرانیم!"

احساسات انسانی از آن دسته اشتراکات انسانی ای هستند که درشان استثنایی نداریم.روان شناس ها به افرادی که قادر نیستند احساس مشخصی را حس کنند،برچسب بیماری می زنند و برعکس،جامعه ما، این سرکوب را تشویق می کند.بازبینی دوباره ای،وارسی تازه ای بر معنا و مفهوم احساسات نیاز است.بر اینکه ما انسانیم،و شبیه به یکدیگر،بیشتر از آنکه از هم متفاوت باشیم.حذف کردن یک احساس،برای بیشتر مردانه یا زنانه بودن شبیه این است که از جعبه ابزاری کامل،پیچ گوشتی را برداری،یا تلاش کنی چکش را از یک نجار بگیری.همه ی احساسات مهم اند،تمامی این طیف باید احساس شوند و حذف کردن هر کدام عاقبتی ناگوار دارد.

به عنوان زنی که در خانواده ای بزرگ شده که زن ها هم شکننده بودند و هم عصبانی،و مرد ها هم جنگنده بودند و هم احساساتی،لزوم وجود هر یک از این ها را بیشتر و بهتر حس میکنم.مرد هایی که اصولا باید جنگنده باشند،اما گاهی به آغوشی،کنجی پناه می برند و اشک می ریزند و زن هایی که صبح تا شب به بچه ها می خندند و دست شوهرانشان را می گیرند و پشت آنها می ایستند،اما در ادارات دولتی،مترو و دانشگاه ها محکم بر سر حق خود می ایستند،هزینه می دهند و فریاد می کشند.به امید نرم تر شدن و کمرنگ تر شدن این تابو و یا:

At the end of the day ,im a person, i have feelings, i get tired, i get sad...

summer walker



احساساتتابوروانشناسیخشمزنانگی
همونی که شب رو است و از راهی دیگر آید:)....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید