نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

شمارۀ 18 - آفرینش ادبی؛ زیر سایۀ زندگی اجتماعی

چشم‌انداز جامعه‌شناسانه به ادبیات


زماني که از دريچة نقد جامعه‌شناختي به ادبيات مي‌نگريم، همواره بايد دو پيش‌فرض کلي را در نظر بگيريم:

- متن، برساختة ذهن مؤلف است.

- ذهن مؤلف در خلأ شکل نمي‌گيرد.

متن را نمي‌توان مجزا از جهان پيرامون فرض کرد. متون تاريخ‌مندند. حداقل بخشي از شناخت ما منوط به شناخت زمينه‌هاي تاريخي اثر است. علاوه بر آن، زمينة طبقاتي مؤلف، حوزة گفتماني، موارد اجتماعي و ... نيز دخيل هستند. مثلاً «شاهنامه» را در نظر بگيريد: اين اثر تنها يک امر زباني يا ادبي محض نيست؛ از گفتمان‌هاي زمانه‌اش نمايندگي مي‌کند، سردم‌دار جنبش تجدد هويت ملي ايرانيان است و در برابر دو گفتمان عربي و ترکي مي‌ايستد.

اگر نظرية تاريخ‌مندي متن را بپذيريم، چند سؤال مطرح مي‌شود:

سوال اول: متون ادبي تا چه اندازه محصول دورة تاريخي خود هستند؟ چند پاسخ مي‌توان قائل شد:

الف) متن دقيقاً برمبناي فضاي حاکم بر زمانة خود توليد، و در واقع نوعي «بده‌بستان» بين متن و تاريخ برقرار شود.

ب) متن آگاهانه زمانة خود را به فضاي متن راه ندهد. به‌عنوان مثال، «سهراب سپهري» از روي آگاهي، نخواست که تحت تأثير فضاي حاد سياسي معاصرش قرار گيرد.

ج) متن به گذشته‌هاي دور پناه ببرد. اين هم نوعي نه‌گفتن به زمانه است و اغلب متون کلاسيک ما اين‌گونه هستند. اين آثار، به‌دليل ترس و وحشت از عصر خود، زماني را بازسازي مي‌کنند که مربوط به دوره‌هاي تاريخي گذشتة خويش است.

د) متن، زمان و مکان را به زمان و مکان اثيري تبديل مي‌کند؛ يعني در عين حال که زمان‌مند است، نشانه‌هاي زمانة خود را قبول نمي‌کند، همه چيز تبديل به امر کلي مي‌شود و لامکاني-لازماني يا همه‌مکاني-همه‌زماني پيش مي‌آيد. «گلستان سعدي»، نمونه‌اي از اين دست آثار است؛ پادشاهان، زاهدان، عارفان و فقيهان، کلي هستند و وقتي سعدي انتقاد مي‌کند، به کسي برنمي‌خورد.

اگر بپذيريم که متن، محصول دورة تاريخي است، بحث نبوغ نويسنده پيش مي‌آيد. اگر شاهنامه واقعاً نتيجة عصر خود باشد، آيا فردوسي در حد يک بلندگوي گفتمان تقليل پيدا نمي‌کند؟ نبوغ مؤلف کجاست؟

تصویری از نسخهٔ خطی شاهنامهٔ کتابخانهٔ فلورانس، قدیمی‌ترین نسخهٔ شناخته‌شدهٔ موجود در جهان ( نگاشته‌شده در سال ۱۲۱۷ میلادی)
تصویری از نسخهٔ خطی شاهنامهٔ کتابخانهٔ فلورانس، قدیمی‌ترین نسخهٔ شناخته‌شدهٔ موجود در جهان ( نگاشته‌شده در سال ۱۲۱۷ میلادی)


اگر فردوسي هم نبود، کسي پيدا مي‌شد اين موارد را بيان کند. کما اين‌که پيش و پس از او هم آدم‌هايي بودند. تاريخ، نبوغ را ايجاد نمي‌کند؛ بلکه در حکم بسترسازي براي فعليت‌بخشيدن به نبوغ موجود است. فردوسي به مثابة يک شخصيت تاريخي چندان نبوغي نداشت. غلظتِ توجه به بافت اجتماعي، نبوغ را کم‌رنگ مي‌کند. نقد جامعه‌شناختي اساساً در بستر مارکسيسم و سوسياليسم شکل گرفته و آنچه که اهميت ندارد، فرد است. آراي ادبي افراد، کاملاً تحت تأثير نظرية سياسي مارکسيستي است و چيزي که معنا دارد، «طبقه» است. انسان‌ها در جمع منعدم مي‌شوند و تنها در حکم صداهاي زمانة خود هستند.

سوال دوم: اگر خود مؤلف و متن، محصول زمانه باشند، نقش نويسنده و اثر در جامعه چگونه توصيف مي‌شود؟ نويسنده و متن، نتيجة تحولات اجتماعي هستند يا وقتي که اثر ايجاد شد، خودِ اثر و مؤلف مي‌توانند موجب تحولات اجتماعي ديگري شوند؟

اثر و مؤلف، هم مي‌توانند اثرپذير باشند و هم اثرگذار. اثرپذيري، يک امر ماتقدم است و اثرگذاري، يک امر ماتأخر. شاهنامه در آن وضعيت بايد توليد مي‌شد، چون محصول امر اجتماعي بود؛ اما وقتي ايجاد شد، تا امروز و تا آينده هم نقش اثرگذاري را ايفا مي‌کند و در شکل‌گيري هويت ملي ايرانيان در کل تاريخ، تأثير دارد؛ اما در هر دوره‌اي به شکل و شمايلي خاص.

سوال سوم: مؤلف چه عکس‌العملي در برابر موقعيت‌هاي تاريخي دارد؟ مؤلف، يک امر اجتماعي است. وقتي در شرايطي قرار مي‌گيرد، چگونه ايفاي نقش مي‌کند؟ او به مثابة بازيگر صحنة سياست و تاريخ است.

الف) نويسنده با قدرت سهيم مي‌شود. خيلي از نويسندگان ما در بدنة قدرت هضم مي‌شوند و بخشي از قدرت سياسي مي‌شوند. مثلاً «فرخي سيستاني» و «منوچهري» اين طور بودند و بخشِ تبليغي قدرت در دست آنان بود.

ب) نويسنده در حاشية قدرت قرار مي‌گيرد و به فراخور اين‌که قدرت تا چه اندازه مشروع يا نامشروع باشد، مي‌تواند تصميم‌گيري کند. «حافظ» در زمانة «شاه شجاع»، سهمي در قدرت ندارد، اما خيلي هم برکنار از آن نيست و خود را به‌قدري نزديک مي‌کند که بتواند از مواهب سياست استفاده کند. ولي در دورة «امير مبارزالدين»، کنار مي‌رود و به دور از قدرت، روابطش را بازسازي مي‌کند.

ج) نويسنده کاملاً برکنار از صحنة سياسي-اجتماعي ظاهر مي‌شود و اين امر، نوعي تغافل آگاهانه است. «رضا براهنيِ» پس از انقلاب، اين‌چنين است. آگاهانه خود را از تاريخ حذف مي‌کند و شعرهايش رنگ زمانه به خود نمي‌گيرد. بسياري از شعرهاي پست‌مدرن امروز، اين گونه هستند.

د) نويسنده، رويکرد تقابلي با تاريخ خود دارد. «احمد شاملو»، در دوره‌هاي انزواي سياسي خود نيز نقش سياسي را به‌نوعي ايفا مي‌کند. شاملو در اثر «قطع‌نامه» که وجهة سياسي خيلي تندي دارد (عليه پهلوي است) و شعرهايش کاملاً شعار سياسي مي‌شود، اين نقش را دارد؛ او حتي تا بعد از کودتا که آثاري با رنگ‌وبوي عاشقانه و تغزلي مي‌سرايد، رگه‌هايي از سياست را در ژرف‌ساخت تغزلات دارد. در رويکرد فلسفي پس از انقلابِ شاملو نيز قرارگيري در برابر رژيم‌هاي سياسي زمانه ديده مي‌شود.

احمد شاملو
شاعر، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران
احمد شاملو شاعر، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران


سوال چهارم: متن ادبي و ماهيت آن، تا چه اندازه به طبقة اجتماعي مؤلف وابسته است؟

سوال پنجم: اگر طبقة اجتماعي و موقعيت تاريخي بر مؤلف تأثير مي‌گذارند، از آزادي عمل وي در آفرينش هنري چگونه مي‌توان دفاع کرد؟ نويسنده به ارادة خود کار مي‌کند يا جبر تاريخي وجود دارد؟ جامعه مقيّدکننده است يا برانگيزاننده؟

سوال ششم: آيا تغيير ذائقه و ذوق ادبي خوانندگان و طبقة اجتماعي آنان، بر کيفيت آثار ادبي تأثير مي‌گذارند؟ - چه ميزان تأثير دارند؟ تأثير مثبت يا منفي؟ اين تأثير چگونه مديريت مي‌شود؟ حساسيت دولت‌ها بر آثار ادبي چگونه است؟

سوال هفتم: تغيير و تحولات در ژانرها، قالب‌ها و الگوهاي زيبايي‌شناختي، تا چه اندازه تابع تحولات اجتماعي هستند؟

سوال هشتم: نظامِ توليد و عرضة آثار ادبي، چه نسبتي با نظام اقتصادي و سياسي دارد؟ اين نسبت را مي‌توان هم در دوران کلاسيک و هم در دوران مدرن بررسي کرد. پرسش اخير، نياز به تفصيل دارد.

«پلخانفِ» روسي، در نظرية خود عوامل دخيل را برمي‌شمارد:

الف) وضع نيروهاي توليد

ب) روابط اقتصادي شکل‌گرفته در بين اين نيروها

ج) نظام سياسي بنيادشده براساس زيربناي اقتصادي

د) وضع رواني انسان‌ها ناشي از اقتصاد و سياست

ه) هنرهاي منعکس‌کنندة اين وضع رواني

گئورگی والنتینوویچ پلخانف
فیلسوف و نظریه‌پرداز مارکسیست روس و بنیان‌گذار جنبش مارکسیستی در روسیه
گئورگی والنتینوویچ پلخانف فیلسوف و نظریه‌پرداز مارکسیست روس و بنیان‌گذار جنبش مارکسیستی در روسیه


«جورج لوکاچ» نيز عبارات زير را مدنظر دارد:

الف) هنر، جزئي از آن کليتي است که سبک زندگي يک عصر ناميده مي‌شود.

ب) ادبيات، مبيّن جهان‌بيني است.

ج) جهان‌بيني‌ها امري فردي نيستند و به‌واسطة اقتصاد و سياست بر انسان تحميل مي‌شود.

د) واقعيت‌هاي تاريخي و اجتماعي هر عصر را مي‌توان از طريق خط سير حساسيت‌هاي فردي هنرمندان بازشناسي کرد.

جورج لوکاچ
فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، تئوریسین و مبارز کمونیست مجار، کمیسر فرهنگ و آموزش در جمهوری شورایی و از سران انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان
جورج لوکاچ فیلسوف، نویسنده، منتقد ادبی، تئوریسین و مبارز کمونیست مجار، کمیسر فرهنگ و آموزش در جمهوری شورایی و از سران انقلاب ۱۹۵۶ مجارستان



ما را در تلگرام دنبال کنید!

ادبیاتجامعه‌شناسینقد ادبیمارکسیسمهنر
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید