حسن حمزه نژاد
حسن حمزه نژاد
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

متروپل 200 متری سینما رکس


قبلا درمورد خرمشهر نوشتم و چیزی که توی دلم بود رو گفتم. اما این بار می خوام از آبادان بگم.

این یک داستان نیست این سرگذشت غمبار و دل خون کن مردمیه که گذشته ی لذت بخشی داشتن ولی الان حال خرابی رو دارن زندگی می کنن.

بشن بخون و به دلت چنگ بنداز بلکه حس کنی حال دل پاره پوره شونو.

دوم خرداد سال 1401 خرمشهر

خاله از توی اتاقش اومد بیرون و هراسون گفت شنیدی متروپل ریخته؟

من : نه کدوم متروپل؟

همون که آبادانه!

یه نگا به ساعت انداختم یه ربع به یک بود! سریع رفتم توی واتساپ تا وضعیت عباس رو چک کنم آخه عباس یکی از چشمای مطمئن آبادان خرمشهره عین عقابه هیچی ازش پنهون نمیشه. خبرنگاره. ازون کار درستاش نه ازونایی که میترسن حرف بزنن و حقیقت رو بگن نه ازوناییه که نه میترسه نه دروغ میگه.

دیدم یعالمه وضعیت گذاشته. یا خدا خودت کمک کن

فقط خدا میدونه تا شب چی کشیدیم هیشگی نفسش بالا نمیومد انگار کل شهر رفته بود زیر آوار. یه خیابون باریک یه طرفه آوار نصف ساختمون 10 طبقه رو توی خودش جا داده!!

مردم از اطراف میومدن و آوار بر میداشتن بلکه برسن به کسی که زنده باشه

یکی داد میزنه بیاید یکی اینجاست

یعالمه آدم میدون سمتش تا ببینن کیه و درش بیارن

یکی

دوتا

سه تا

یه ماشین

دوتا

10 تا

نیرو های امداد میرسن

تازه خبر پخش میشه که ریزش ساختمان در آبادان

درد مردم از اینجا شروع میشه

یعالمه آدم تجمع کردن

دل تو دل هیشکی نیست نمیدونیم چندتا اون زیرن چندتا شون زنده ن چندتاشون زبونم لال از دنیا رفتن. هر دقیقه یکی با سرعت میاد و جوری که صداش توی گلوش خشک شده ولی چشاش پر از داد و فریاده و اسمی رو صدا میزنه که غریبه نیست. همشونو میشناسیم همه رو ها. شاید بگی چرته ولی تو نمیدونی اینجا همه همدیگه رو میشناسن همه فامیلیم همه از یه خونوده ایم اینجوری نیست که بی تفاوت باشیم اینارو ولکن تو که نمیدونی چیه همون بهتر که بقیه رو هم ندونی آخه دونستن بار مسئولیت میاره.

از دور صدا میاد به بغل دستیم میگم دمامه؟ میگه آره دمام اومد خدا کنه زنده ها جون تازه بگیرن بفهمن منتظرشونیم تسلیم نشن.

توی خرمشهر اعلام کردن برنامه ای برای سوم خرداد نداریم دیگه همه تعطیلن . همه رفتن آبادان کمک کنن. مهمونایی که برای جشن سوم خرداد روز اسارت خرمشهر دعوت شده بودن همه رفتن آبادان کنار متروپل نه برای کمک نه برای روایت حقیقت بلکه برای شو آف و عکس یادگاری.

متروپل انگار بدون هماهنگی ریخته بود رو سر مردم. مسئولا ناراحتن از این قضیه و میگن دیگه بسه اخبار متروپل رو پوشش ندین یلا دیگه کافیه سهمیه تموم شد عین آب عین برق عین خاک عین نفت عین جون

یهو صدا میاد ســــــــــلام فـــــــرمانـــــــده.....

بالای صد هزار نفر زن و مرد و بچه توی استادیوم آزادی دارن جشن میگیرن. چیز خاصی نیست که چیزی نشده چندتا جنوبی دیگه تلف شدن ولی اینبار دیگه گلوله نیست شکر خدا ساختمون رمبیده رو سرشون دیگه کسی نمیاد بگه کار ما بوده ســــــــــلام فـــــــرمانـــــــده.....

دسته های عزاداری میان

دمام میزنه

موکب راه میافته

خدایا مگه محرم شده

شبکه های خارجی پشت سرهم گزارش پخش می کنن

شبکه های داخلی نوک میزنن به اخبار متروپل

مردم خواب ندارن کارشون شده اینکه جیگر گوشه پیدا کنن

نشون خونواده بدن

ببرن خاکستون

یعالمه خاک بریزن روی کوه آرزوهاشون ولی خاک مگه کوه رو دفن میکنه؟

دوباره برمیگردن امیری میرن متروپل یه دسته گل دیگه برمیدارن تا بکارن وسط خاک آبادان

هنوز تموم نشده

هنوز دارن پیدا میکنن

کلی اتفاق افتاده میگن عبدالباقی زیر آوار پیدا شده رسانه ای میکنن خبرنگار میارن ولی عباس رو نمیبرن که تایید کنه و به ما بگه آخه عباس دروغ نمیگه

جسد عبدالباقی رو پیدا کردن اما بچه های کافه مری هنوز زیر آوارن!

میگن آجیل فروشی عبدالباقی رو سوزوندن بعد از 4 روز! یعنی نمیتونستن همون اول بسوزونن؟ نه عینی بچه های آبادان میدونن هرچیزی جای خودشو داره موقع عزا کاری نمیکنن بی گدار هم به آب نمیزنن آخه هنوز یادشون نرفته سر بچه های خرمشهر چی آوردن موقعی که آب میخواستن. دیگه دستاشون رو شده برا آبادانیا

سینما رکس یادشون نرفته

راستی سینما رکس یخورده با متروپل فاصله داره ها ولی انگار داستانشون یکی شده.


این متن خیلی درهم برهمه مثل مغزم مثل حالم مثل همه ی روزایی که تا الان زندگی کردم

با خودم میگم اگه متروپل عصر یا شب میریخت چه خاکی تو سرمون می شد؟ آخه عصر به بعد هزاران نفر اون جا توی اون منطقه رفت و آمد می کنن همه هم جوان و سرخوش و روی دوش هرکدوم کوهی از آرزو

به خودم میگم بسه حتی فکرشم قلب آدمو خشک میکنه

تا شما یکم فکر کنی و سرچ کنی منم برم یکم خوراکی و نوشیدنی ببرم بچه هایی که دارن امداد میکنن لب تر کنن

ولی تهش همینه جنوبی نیستی فقط داستان میگی و یه چیزی مینویسی که مخاطبات نگن ساکت بودی

یادم نبود از بوسه ی عاشقانه ی فرش قرمز کن بگم یادم باشه وقتی دیگه کسی نموند که درش بیاریم برم از نوید بپرسم طعم لبای فرشته توی خونه بهتره یا روی فرش قرمز.




سینما رکسمتروپلفرش قرمزجشنواره کنسلام فرمانده
من یک مسافرم که دنیای محدودی نداره و مدام درحال جابجایی از شهری به شهر و کشور دیگه ست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید