امروز شرک رو دیدم. بعد چندین سال. ولی تک تک سکانسها رو یادم بود. در طول فیلم تمام فکرم پیش دیالوگها بود. به تغییر حالات چهره دقت کردم. هرچند تو سال ۲۰۰۱ نباید انتظار زیادی داشت.
فیلم داشت بهمون میگفت که تنها بودن انتخاب شرک نبود. رفتار مردم اون رو بیشتر و بیشتر به گوشه کشونده بود و اون رو مجبورش کرده بودند تا جوری که اونا انتظار دارن رفتار کنه. به قول خره، شرک فقط یه موجود قد بلنده که دهنش بو میده. شرک دوست نداره به کسی آسیب بزنه یا طحالشون رو بخوره. شرک فقط میخواد از دست آدمایی که این برچسب رو روش میزنن خلاص بشه و تنهایی براش بهترین موقعیتیه که میتونه داشتهباشه.
تو یه قسمتی به خره میگه که:
.وقتی به من نگاه میکنی چی میبینی؟
-یه موجود قد بلند
.نه من یه غولم. مشعل و چنگالت رو بیار.
-....
.این تو رو اذیتت نمیکنه؟
-نه
.واقعا؟
-واقعا واقعا
هرچقدر که شرک بیشتر شخصیتش رو به ما نشون میداد. بیشتر متوجه میشدیم که شرک تنهاست و دوست نداره تنها باشه. اون فقط میخواد که کسی از روی ظاهر قضاوتش نکنه و بدون برچسب خوردن بتونه رفتار کنه.
خلاصه که بین همه ما افرادی هستند که از روی ظاهر قضاوتشون میکنیم و مجبورشون میکنیم تو چارچوبی که ما انتظار داریم رفتار کنن.
اگر تجربه قرار گرفتن تو چارچوب رفتاری رو داشتهباشید متوجه میشید که دردی که به شخص وارد میشه بیش از حده. اون شخص بعد مدتی خودش رو گم میکنه و نمیتونه بفهمه علاقش چیه و میخواد چجوری رفتار کنه و یا حتی چی رو دوست داره. تمام اینها باعث میشن که فرد قربانی رفتار اطرافیان بشه و شاید تا آخر عمرش نتونه خودش رو از این مرداب بکشه بیرون.
اگر شرک برای من یه پیغام داشت اونم این بود که بدون توجه به دهنهایی که به سمت ما باز میشن و منتظرن تا برامون زمین بازی رو خطکشی کنن، بریم جلو و خودمون رو بشناسیم و از بروز شخصیتمون نترسیم. و قبل از هرچیزی خودمون رو بپذیریم.
خلاصه که زندگی خیلی سخته و حداقل باید مالک رویاهای خودمون باشیم. و نباید اجازه بدیم کسی رویاها و آرزوهایی که تو سرمونند رو ازمون بگیره.