تولستوی و مبل بنفش، گویی داستان زندگی من بود چقدر پیچیده، واقعا کِی نویسنده و چه مدت مرا تحت نظر داشته؟شاید با اطرافیانم ارتباط برقرار کرده و ساعتها در مورد من سوال پرسیده و اطلاعات جمع کرده.
چقدر زیاد در موردم می داند هر خلائی در زندگیم دارم به وضوح تصویرش کرده، ارتباط من و خواهرم، روابط خانوادگیم ، همه و همه را زیرکانه تشریح و با قدرتی ماورائی مرا ترغیب به خواندن و انس گرفتن با کتابش کرده است.
دلتنگی های نینا (قهرمان داستان)برای آن ماری(خواهرش) همان دلتنگی های من برای خواهرم است با این تفاوت که آن ماری مرده و خواهرم زنده ای مرده است.
ولی هر دوی ما با روح خواهرمان صحبت می کنیم درددل ها ، مرور خاطرات ، خنده و گریه در تنهایی وجه مشترک ماست. چالش هایی او با پسرانش را من هم با این دو پدر صلواتی دارم. شاید باید از راهنمایی هایش استفاده کنم. باید براي رفع دلتنگی با خواهرم، مبل بنفشی بخرم و روی آن لم دهم و شروع کنم به خواندن کتاب، آنهم روزی یک کتاب و بعد دانسته هایم را خلاصه کنم.
برنامه فردایم مشخص شد خرید یک مبل بنفش ولی به ست مبلمان مان نمی خورد مسخره خاص و عام می شوم پس مبل خاکستری میخرم. خرید کتاب هم که بر عهده خودم است کسی این روزها کتاب هدیه نمی دهد عده ای با گوش دادن به پادکستها خود را از خرید و خواندن کتاب معاف کردند و عده ای هم خرید کتاب را کاری بیهوده می دانند. خب پس از طریق سایتهای اینترنتی کتابها را با تخفیف بالا و فله ای می خرم و روزی یکی را می خوانم و خلاصه می کنم حالا خلاصه را برای که بگویم و چطور در زندگی استفاده کنم.
وقتی بچه بودم و خواب ترسناک میدیدم خانم بزرگ خدا بیامرز می گفت یک کاسه آب دستت بگیر و خوابت را برای آب تعریف کن آن وقت آرام می گیری و ترست می ریزد پس تکلیف این کار هم معلوم شد کاسه آبی بر میدارم و خلاصه کتاب را برایش می گویم چون بلاتکلیفی این خلاصه ها مثل خواب ترسناک آرامش مرا می گیرد و البته هیچ نسخه ای از هیچ کتابی مرهمی برای زندگی من نیست روی کاسه ی آب هم می نویسم "ترانه و مبل خاکستری" چقدر راحت همه چیز رفع و رجوع شد?