۵ زن تنها که ۲ ساعت اول ۳ زن تنها بودند با یک جنازه در اتاقی که درش را بسته بودند همسایه ای نبود آخر این روزها همسایه ها بهم کاری ندارند فامیلی هم نبود بیشترشان رفتند این طرف و آن طرف یا مدتهاست با هم رابطه ندارند.
جنازه همین چند ساعت پیش با هزار امید و آرزو شام خورده، بحث سیاسی کرده و برای رفتن سر کار در یک اول هفته شلوغ وسایلش را آماده کرده بود حتی سراغ گرفت که قهوه برای فردا داشته باشد تا سر کار چرت نزند ولی خب حالا آرام خوابیده بود یک خواب طولانی. زنها در ناباوری و استیصال از اینکه چه باید کرد؟
چقدر اورژانس بی رحم بود که جنازه را نبرد و چقدر جنازه بر قانون مند است که باید ۷ صبح به بعد کارش را انجام بدهد و جنازه از نیمه شب تا ۷ صبح باید بماند تا جنازه بر بیاد. زنها باید چیکار می کردند که برای جنازه خوب باشد؟ فقط گریه کردند و از هم سوالات بی ربط می کردند چطور به فلانی بگیم از این به بعد چکار کنیم؟ لحظات دردناکی بود دیر می گذشت ولی بالاخره صبح شد و جنازه رفت.
الان سه روز گذشته اتاق جنازه خالی شده سریع وسایل را بخشیدند گفتند به روح خدا بیامرز برسد الان دیگر فکرها رفته سراغ آنچه خدابیامرز جا گذاشته و چطور تقسیم شود بحثهایی که شاید سرگرم کننده باشد تا غم رفتن خدابیامرز راحتتر تحمل شود.
سناریو تکراری برای همه ما