قانع
قانع
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دلتنگی


امروز خیلی حس دلتنگی کردم فقط تمام تلاشم این بود که گریه نکنم دلم برای این همه بی رحمی سوخت، چرا این حرفها باید زده می شد طرف مقابل پدر و مادری بودند که همه می دانستیم چطور به این سن رسیدند همه ی دردهاشون را می شناختیم سختی هایی که کشیدند را می دانستیم ولی حرفهایی زده شد که درد داشت.

کاش دوباره گذشته ها تکرار میشد دور هم می نشستیم و از هر دری حرف می زدیم یکی می گفت:"یک کرم مرطوب کننده خریدم و ...." ساعتها در مورد خواص کرم مرطوب کننده و اثرات خوب و بدش حرف می زدیم بچه ها هم مشغول بازی و بچگی کردن. ولی حالا دیگر تحمل جمع شدن کنار هم را نداریم یک بحثی همه چی را بهم میریزه، آدمهای قبلی کجا رفتند؟ چی شدند؟ چرا دیگه همدیگر را نمی شناسیم؟

کاش می شد آدمها را بازسازی کرد.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید