ویرگول
ورودثبت نام
قانع
قانع
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

قصه مهاجرت

_اصلا نمی دونی مهاجرت چیه، پس نباید نظر بدی.
_دور و برم کلی آدم مهاجرت کردند، داخلی ، خارجی، خواهر و برادرهام، بچه های خودم، دوستام.  از سختی ها، خوبی ها و بدیهاش، بی خبر نیستم
_تا خودت مهاجرت نکنی، با گفتن سرگذشت آدمهای دور و برت نمی تواند، سختی هایی را که من می کشم، درک کنی.
_حالا که یادم میاد من هم مهاجرت کردم، ازدواج یک مهاجرته، از تمام آنچه سالها بهشون عادت کردی به یک دنیای جدید میری. موقع ازدواج مثل ماهی هستی که به قلاب ماهیگیر افتادی، یک دفعه پیرامونت خالی می شود، کسی نمی تواند باهات بمونه، در خانه پدری غریب میشی ، خواهر و برادرها انگار منتظر بودند که از تو فاصله بگیرند، کلی احساس و رویدادهای جدیدی را باید تجربه کنی، اغلب برای بار اول، اولین بوسیدنها، دست فشردنها و..‌‌، البته شاید خیلی از این تجربه ها برای این نسل تکرار مکررات باشد ولی برای ما نادر بود که کسی دست نامحرم را بگیرد، چه برسد به بوسیدن و ....، بجز یکی دو تا بچه های درشت هیکل آخر کلاس و یا یکی دو تا بچه ی ریزه میزه و آب زیرکاهه اول کلاس،که ممکن بود کنار نامه های عاشقانه به دوست پسرشان، یواشکی ته کوچه پس کوچه ای دستش را هم گرفته باشند اینها برای ما تازه بود پر از رمز و راز.
آشنایی با یک آدم و  فامیل جدید، با خصلتهایی که خیلی هم وقت نداری معطل شناخت‌شون بشی،  باید بجنبی تا مردم حرف نزنند.
_لااقل هم زبونت بودند دیر یا زود با همه چیز سازگار می شدی
_بعضی وقتها هم زبونی سازگاری و همراهی نمیاره، فقط باید بگذاری زمان همه چیز را حل کنی البته حل که نه، عادت کنی و به پذیرش برسی، تو مهاجرت به یک کشور دیگه بعد از سیر یک سری مرحله،  وضعیت ثابت می شود، دیگه  می تونی لذت ببری ولی تو ازدواج بعد از ثابت شدن دوباره یک مرحله دیگه، اگر نجنگی کنار می روی.
_تو عادت کردی؟ جنگیدی؟ پذیرفتی؟
_عده ی کمی می پذیرند و بعد احساس‌های خوب، ولی بیشتر عادت می کنند.
تو مهاجرت دستاوردهایت میتونه، تحصیل در یک دانشگاه با گرید بالا باشه، شغل بهتر، موقعیت اجتماعی مناسب‌تر،  مخصوصا اگر زمانی برگردی دست پری ولی بزرگترین و بهترین دستاورد ازدواج بچه است، دستاورد ماندنی و ناطق که دائم می تونه همه ی اون مسیر طی شده را برایت تداعی کنه، دستاوردی که تا آخر عمر باید در برابرش مسئول باشی، تا زمان مرگ، تو ازدواج اگر برگردی یعنی پذیرش و عادتی اتفاق نیفتاده، طغیان کردی.
_از مهاجرتت راضی هستی؟ 
_زیاد سوال می کنی......
_اصلا نمی دونی مهاجرت چیه، پس نباید نظر بدی. _دور و برم کلی آدم مهاجرت کردند، داخلی ، خارجی، خواهر و برادرهام، بچه های خودم، دوستام. از سختی ها، خوبی ها و بدیهاش، بی خبر نیستم _تا خودت مهاجرت نکنی، با گفتن سرگذشت آدمهای دور و برت نمی تواند، سختی هایی را که من می کشم، درک کنی. _حالا که یادم میاد من هم مهاجرت کردم، ازدواج یک مهاجرته، از تمام آنچه سالها بهشون عادت کردی به یک دنیای جدید میری. موقع ازدواج مثل ماهی هستی که به قلاب ماهیگیر افتادی، یک دفعه پیرامونت خالی می شود، کسی نمی تواند باهات بمونه، در خانه پدری غریب میشی ، خواهر و برادرها انگار منتظر بودند که از تو فاصله بگیرند، کلی احساس و رویدادهای جدیدی را باید تجربه کنی، اغلب برای بار اول، اولین بوسیدنها، دست فشردنها و..‌‌، البته شاید خیلی از این تجربه ها برای این نسل تکرار مکررات باشد ولی برای ما نادر بود که کسی دست نامحرم را بگیرد، چه برسد به بوسیدن و ....، بجز یکی دو تا بچه های درشت هیکل آخر کلاس و یا یکی دو تا بچه ی ریزه میزه و آب زیرکاهه اول کلاس،که ممکن بود کنار نامه های عاشقانه به دوست پسرشان، یواشکی ته کوچه پس کوچه ای دستش را هم گرفته باشند اینها برای ما تازه بود پر از رمز و راز. آشنایی با یک آدم و فامیل جدید، با خصلتهایی که خیلی هم وقت نداری معطل شناخت‌شون بشی، باید بجنبی تا مردم حرف نزنند. _لااقل هم زبونت بودند دیر یا زود با همه چیز سازگار می شدی _بعضی وقتها هم زبونی سازگاری و همراهی نمیاره، فقط باید بگذاری زمان همه چیز را حل کنی البته حل که نه، عادت کنی و به پذیرش برسی، تو مهاجرت به یک کشور دیگه بعد از سیر یک سری مرحله، وضعیت ثابت می شود، دیگه می تونی لذت ببری ولی تو ازدواج بعد از ثابت شدن دوباره یک مرحله دیگه، اگر نجنگی کنار می روی. _تو عادت کردی؟ جنگیدی؟ پذیرفتی؟ _عده ی کمی می پذیرند و بعد احساس‌های خوب، ولی بیشتر عادت می کنند. تو مهاجرت دستاوردهایت میتونه، تحصیل در یک دانشگاه با گرید بالا باشه، شغل بهتر، موقعیت اجتماعی مناسب‌تر، مخصوصا اگر زمانی برگردی دست پری ولی بزرگترین و بهترین دستاورد ازدواج بچه است، دستاورد ماندنی و ناطق که دائم می تونه همه ی اون مسیر طی شده را برایت تداعی کنه، دستاوردی که تا آخر عمر باید در برابرش مسئول باشی، تا زمان مرگ، تو ازدواج اگر برگردی یعنی پذیرش و عادتی اتفاق نیفتاده، طغیان کردی. _از مهاجرتت راضی هستی؟ _زیاد سوال می کنی......


مهاجرتخانه پدری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید