اولین مطلبی که اینجا منتشر کردم با همین عنوان نشانهها بود. این روزها نشانهها از هر طرف در زندگی من خودنمایی میکنند و من حاضر نیستم بپذیرم که باید تن بدهم به اتفاق تلخی که سالها از آن میترسیدم. همه نشانهها میگویند آن اتفاق خیلی نزدیک است. شاید هم تا بحال اتفاق افتاده و من بیخبرم! اما همچنان فرار میکنم از پذیرفتن حقیقت تلخ. دوستی از همه جا بیخبر یک پست اینستاگرامی را برایم ارسال کرد که برای من آن هم امشب که داشتم تلاش میکردم مثبت فکر کنم نشانهای بود از تلخیهایی که باید از سر بگذرانم.
به طرز عجیبی به هر متن و شعری که برمیخورم نشان از این جدایی تلخ دارد در روزهایی که سخت به حضورش محتاجم.
بیایید برای هم دعا کنیم که دلهایمان آرام گیرد. دعا کنیم که سرنوشت همان چیزی را برایمان رقم بزند که در دل میخواهیم.