ویرگول چیست؟
ورود ثبت نام
ياس
ياس

من بی‌رمق‌ترین نفس این حوالی‌ام ‏از بودن مکرر بر دار خسته‌ام ‏من با عبور ثانیه‌ها خرد می‌شوم ‏از حمل این جنازه‌ی هوشیار خسته‌ام

توسط ۳۸ نفر دنبال می‌شود ۹ نفر را دنبال می‌کند
پست‌ها لیست‌ها انتشارات‌
نشانه‌ها ۲

نشانه‌ها ۲

اولین مطلبی که اینجا منتشر کردم با همین عنوان نشانه‌ها بود. این روزها نشانه‌ها از هر طرف در زندگی من خودنمایی می‌کنند و من حاضر نیستم بپذیر…

۳ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
دریغ

دریغ

این روزها عجیب دلم برایش تنگ است، برای او که دنیای سیاهم را روشن کرد، انگار که رسالتش برای ورود به زندگی‌ام همین بود. که من را از غار تاریک…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
جبر روزگار

جبر روزگار

آخرین دیدار ما ۵شنبه بود. رفتیم سینما فیلم “بمب یک عاشقانه” دیدیم، بعد از سینما گفت بریم شام بخوریم، دلم نمی‌خواست، می‌خواستم زودتر برگردم…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
شروع سخت

شروع سخت

در طول این دو هفته ارتباط نه کوچکترین رفتار ناخوشایندی نشان داده، نه جمله‌ای که با آن موافق نباشم گفته، ولی چرا هر بار به سختی خودم را مجبو…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
انتخاب

انتخاب

چقدر احتمال دارد کسی را دوست بداریم که جذابیت ظاهری برایمان ندارد؟ قطعا نیاز به مشاوره دارم. اما اگر دوستان ویرگولی تجربه‌ای مشابه دارند ا…

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
گوش شنوا

گوش شنوا

گاهی نیاز داریم کسی باشد که فقط حرف‌هایمان را بشنود، حتی غر زدن‌هایمان. کسی که فقط بشنود، بی قضاوت، بی نصیحت. اصلا گاهی تنها نیازمان این...

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
خیال

خیال

شاید باورت نشود ولی من هنوز در خیالم کتاب فروشی‌های شهر را با تو می‌گردم، شاید باورت نشود ولی گاهی روبروی آینه می‌ایستم و وقتی به خودم می‌آیم لبخندی روی صورتم خشک می‌شود، آنچنان در خیالم با تو مشغول دیدن فیلم و تئاتر می‌شوم و غرق لذت و لبخند که پرتاب شدنم از این خیالات محال مثل مجسمه‌ای خشکم می‌کند.باور نمی‌کنی اما هر بار که از خانه بیر...

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
ناامیدی

ناامیدی

سال‌ها قبل هرگز فکر نمی‌کردم روزی به چنین تنهایی عمیقی دچار شوم، آن روزها که نمی‌دانستم تصمیمات اشتباهم چه روزهای تلخی را برایم رقم خواهد زد. به گذشته فکر می‌کنم و همچنان دلم نمی‌خواهد تجربیاتم -هرچند اشتباه- را از زندگی‌ام حذف کنم. از طرفی این روزها انگار که مدام کوهی از تلخی و رنج و تنهایی را بر دوشم حمل می‌کنم که خسته و فرسوده‌ام کرده و دلم می‌خواهد از شرش خلاص شوم....

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
آغوش

آغوش

درحالیکه قطره‌های اشک از گوشه چشمم به پایین می‌غلتند و صورتم خیس است، به خودم می‌گویم بخند به یاد لحظه‌های شیرینی که در حضورش داشتی و لبخندی تلخ صورتم را می‌پوشاند. دلم آغوشی ‌می‌خواهد خداگونه و امن برای ساعت‌ها باریدن در سکوت. آغوشی که فقط من بدانم و او که در دلم چه آتشی روشن است....

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
بهانه

بهانه

حضورش گرم بود و دلنشین، آخرین دیدارمان حتی روز شیرینی بود. همین رنج جدایی را بیشتر می‌کند. امان از این رفتن‌های بی بهانه... بودنش همه‌ی چیزی است که می‌خواهم، اما چه کنم که همه نشانه‌ها می‌گویند برای همیشه رفته‌ و من باور عجیبی به این نشانه‌های لعنتی دارم...

۴ سال پیش خواندن ۱ دقیقه
  • ‹
  • 1
  • 2
  • 3
  • ›