خیال
شاید باورت نشود ولی من هنوز در خیالم کتاب فروشیهای شهر را با تو میگردم، شاید باورت نشود ولی گاهی روبروی آینه میایستم و وقتی به خودم میآیم لبخندی روی صورتم خشک میشود، آنچنان در خیالم با تو مشغول دیدن فیلم و تئاتر میشوم و غرق لذت و لبخند که پرتاب شدنم از این خیالات محال مثل مجسمهای خشکم میکند.باور نمیکنی اما هر بار که از خانه بیر...