همایش «اسلام و تنظیم خانواده» در روزهای ۲۴ تا ۲۹ ژانویه ۱۹۷۱ (۴ تا ۹ بهمن ۱۳۴۹) در کشور مغرب برگزار شد. دفتر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقای موسسه «اتحاد جهانی برای تنظیم خانواده» این همایش را در شهر رباط مغرب برگزار کرده بود. مقاله امام موسی صدر که برای این همایش ارسال شده بود با ترجمه سید عطاء الله افتخاری در کتاب «ادیان در خدمت انسان» منتشر شده است. متن مقاله در ادامه می خوانید.
پیشرفت
پیشرفت فقط حاصل تعامل مستمر میان انسان و جهانِ اطراف اوست. نباید پنداشت که پیشرفت، ایجاد عنصری جدید یا بیرون رفتِ عنصری از زندگى است. آدمى جستوجو می کند و سطرى از کتاب هستى را میخواند و از عنصرى جدید یا نیرویى نو یا صفتى تازه آگاه میشود. صفتی از چیزی که آن را میشناخته است. پس تلاش می کند تا از علمِ جدیدِ خود برای بهبود وضع خویش بهره بردارد. او با به کار گرفتن علم جدید، زندگى و محیط اطراف خود را دگرگون می کند. در این تغییر، خود او نیز پیشرفت می کند و آنگاه وضعیت جدیدِ خود را نقطه آغازى براى تحقیق و جستوجو درمورد علمى نو قرار می دهد و این روند ادامه می یابد.
نوشدگى در زندگى انسان از حوزه اى به حوزه دیگر می رود و موجب تعاملى دیگر میان بخشهاى مختلف زندگى می شود و خاستگاههاى جدیدى براى حرکت و پیشرفت فراهم می آورد.
اسلام دین فطرت و شریعتِ خلقت است و لذا ممکن نیست پذیراى جمود باشد، بلکه دعوت به تحول و تکامل می کند و این ترقى و پیشرفت را به دو طریق جهت می بخشد.
نخست اینکه معنای جاودانه بودن قرآن که به لحاظ لفظ و معنى وحیانى است، این است که هر برداشت جدیدى از قرآن، در هر سطحى که باشد، زمانی صحیح است که این فهم با قواعدِ متعارف در کلام مطابقت کند. اینگونه برداشتها، با شرط فوق، در تنظیم امور زندگى استفادهشدنی خواهد بود. اما این اعتقاد در مورد کلام بشر صحیح نیست، از آن رو که آدمى با زمینه فرهنگىِ معینی سخن می گوید که فرارَوی از آن ممکن نیست. بنابراین، فهم سخن او فقط در حدود سطح سواد او پذیرفتنى است.
جاودانگى و پیشرفت در اسلام مرهون الهى بودن کلمات قرآنى است که در کنار آدمى و هستى قرار می گیرد و بنا بر تعامل نو به نوِ انسان و هستى رهنمودى مشخص می دهد. استمرار تعامل میان انسان و قرآن با فهم و درک روزآمد، به موازات تعامل میان انسان و هستى در جریانِ تحول، میسر است.
دوم اینکه در آموزه هاى اسلامى احکام ویژه اى براى تحول قراردادها و احکام، همچون شرایط ضمن عقد، وجود دارد که شکل قرارداد را تغییر می دهد. در پایان همین تحقیق، درباره این مطلب به تفصیل بحث خواهم کرد.
خانواده بخش مهمى از جامعه بشرى است و با جامعه تعامل متقابل دارد. بر همین اساس، از تحولات اجتماعى (اقتصادى، سکونتى و غیره) تأثیر می پذیرد و به سهم خود در جامعه تأثیر می گذارد، تا جایى که وضع خانواده و اتفاقات آن در جامعه بزرگ انعکاس پیدا می کند. به همین علت، بررسى این موضوع دو جنبه مقابل هم را شامل می شود:
الف. تأثیر جامعه پیشرفته در خانواده
ب. تأثیر خانواده در جامعه
از دیدگاه برخى پژوهشگران، جامعه از نظر اسلام متشکل از واحدهایى است که نخستین واحد آن خانواده است، نه فرد، کما اینکه جامعه واحدى نیست که فقط به افراد یا خانوادهها یا طبقات تفکیک شود. در حقیقت، براساس نظر اسلام، جایگاه خانواده و تأثیر آن بر جامعه، حتى از دیدگاه کسانى که معتقد به این نظریه نیستند، بسیار مهم است. این حدیث نبوى براى اثبات نظر فوق کافى است که می فرماید: «در اسلام هیچ بنایى بر پا نمی شود که نزد خداوند محبوبتر از ازدواج باشد.» [۱]
ویژگیهاى اساسى خانواده را در جامعه پیشرفته امروزى می توان در این نکات خلاصه کرد. نیازهاى رو به افزایش در همه امور زندگى، که انسان را براى برآوردن آنها به تلاش بیشتر وا می دارد. مرد خانواده ناچار است:
کار خود را پیشرفت یا تغییر دهد؛
یا به شهر و پایتخت برود یا مهاجرت کند؛
و گاه زن ناچار می شود کار کند.
این عوامل، بهطور مشخص، در زندگى و روابط خانوادگى تأثیر می گذارد، ضمن آنکه افزایش صرفِ نیازها از عوامل تغییر این روابط است. مدت زمان لازم براى افزایش فعالیتها و غیبت مرد از خانواده در وضعیت مهاجرت یا ترک وطن، تغییر وضعیت در هنگام مهاجرت یا کوچ خانواده و، همچنین، خارجشدن زن از خانه و کارکردن وى در بیرون خانه و استقلال مادى او و این گونه امور، از عواملى است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرات عمیقى در روابط خانوادگى به جاى می گذارد.
در اوضاع و احوال فوقالذکر، روابط والدین با فرزندان به شدت آسیب می بیند. کودک، در حالى که به سرپرستىِ مستمر و کامل والدین نیاز دارد، خود را تحت سرپرستى جانشین والدین، اعم از اشخاص یا مؤسسات، می یابد و این نوع سرپرستى هزینه هایى دارد. ولى سرپرستى والدین جز در اوقات معین و محدود صورت نمی گیرد.
کودک در چنین وضعیتی صفت مطلق را در والدین خویش نمی یابد و کل وجود را که در وجود آنان متبلور است، محدود و سطحى می بیند. در نتیجه، جایگاه والدین، بلکه همه هستى، در دیدگاه و احساس کودک تنزل می یابد. کودک والدین و هستى را صاحب قدْر و قیمت محدود می یابد و به همین علت مناسبات والدین با او و روابط میان نسل جدید و نسل قدیم دچار تزلزل می گردد. حرکات خشونت آمیزِ نسلِ روبه رشدِ عصر ما از همین زاویه تفسیرشدنی است. چه، نسلهای گذشته با یکدیگر ارتباط داشتند، اما این ارتباط به معنای پیوند فکری و وحدت عقلانی نبوده است، بلکه می توان گفت این تفاوت در تفکر و منطق، در حقیقت علت اساسى تکامل و خروج از جمود بوده است. نسل رو به رشدى که از لحاظ منطقى و ذهنى با نسل سابق خود متفاوت بود، رابطه عاطفى مستحکمى با آن داشت، زیرا نسل جدید در اسلاف خویش عطا و بخشش تام و تمام مشاهده می کرد. مادر، نمونه بخشش مستمر و همه جانبه و عمیق و نامحدود بود و پدر و معلم و پزشک و دیگران نیز به همین ترتیب. کودک در لابه لاى این تصویر جذاب از زندگى و گذشته رشد می کرد و در حالى که فریفته و مجذوب و وجودش مملو از محبت و احترام بود، از سرِ وفادارى و احساس مسئولیت ارتباط بسیار مستحکمى برقرار می کرد.
این پیوند عاطفى و قلبى، در کنار تفاوتِ ذهنى، باعث می شود تا فرزندان نقش پدران را تکمیل کنند؛ نسل جدید نوگراست، در عین حال، در ادامه وجود نسلهاى گذشته قرار دارد.
در خط افقى و در ارتباطات زناشویى نیز، همان مشکلاتى به ظهور می رسد که در خط عمودىِ روابط والدین با فرزندان ملاحظه کردیم. فاصله زمانى و مکانى، اشتغال هر یک از زن و مرد به شغل خاص و فضاهاى خود، ارتباط ناقص زناشویى به مفهوم همه جانبه آن و آنچه به طور طبیعى و عملى پیامد این عناصر محسوب می شود، روابط زن و شوهر را لرزان و اعتماد را ضعیف و تفاهم را اندک می کند.
رشد عقلى و اجتماعى فرد در خانواده، بدون ارتباط با دیگران، تفاوت میان افراد خانواده را گستردهتر می کند و میان زن و مرد از یک طرف، و آنان و فرزندان از طرف دیگر، شکافى ایجاد می کند که به تدریج عمیق خواهد شد.
حقیقت این است که مشکل فقط به روابط والدین و فرزندان و روابط زن و شوهر محدود نمی شود، بلکه دامنگیر روابط اجتماعى نیز می شود و تصور خاصى از جامعه به دست می دهد که در آن روابط میان افرادِ آن براساس بخششى محدود و نرخ گذارىشده استوار می شود و تعامل میان افراد را، که حقیقت جامعه است، به تعاملى ابزارى و غیرانسانى و بیروح تبدیل می کند.
علت واقعى این مشکل تکیه بر ماده و مادیگرى به مثابه پایه تمدن و خارجکردن ماوراءالطبیعه از تأثیر در زندگى است، آنگونه که سازندگان بناى تمدن جدید لحاظ کرده اند.
ماده مطلق نیست، به همین علت بخشش انسانى که موجب ارتباط همنوعان و پایه تشکیل جامعه انسانى است تا وقتى که از انگیزه مادى و محدود برخاسته باشد، بر اساس ماده استوار است و، در نتیجه، نسبى و محدود خواهد بود. کار هر فردى براى جامعه به نسبتِ مزدى که او از جامعه می گیرد و منفعتى که از طریق آن تحصیل می کند، مشخص می شود.
در چنین جامعه اى فرد غریب است و ارتباط او با دیگران به منافع مشترک وى با آنان بستگى دارد. بنابراین، جامعه شرکت تجارى بزرگی است که شرکتهاى کوچکترى به نام خانواده و فامیل و طبقه و دوستی و میهن و امت را شامل می شود. در این جامعه، دوری و فاصله زمانى و مکانى به خطرى براى خانواده و عاملى براى سستشدن روابط تبدیل می شود، زیرا تعامل کم می شود و منافع خانواده در برابر منافع مشترک با دیگران رنگ می بازد.
جامعه مورد نظر اسلام، جامعه انسانى زنده اى است که ارتباط افراد آن از طریقِ عطای مطلق و بدون محدودیت و ارزش گذارى برقرار می گردد. کار در این جامعه رسالتى است که واجب است انسان همه توان خود را براى تحقق آن مبذول دارد و بخشى است از وجود آدمى که ذوب شده و به کار تبدیل شده است. کار در چنین جامعه اى، همچون انسان زنده و عبادتى است که نمی توان آن را محدود یا قیمت گذارى کرد. جامعه اى که از این کارها و این پیوندها تشکیل شده است، زنده است و بنا به تعبیر حدیث شریف نبوى، همچون پیکر است.
این نوع کار از ایمان به مطلقها و ارزشهایى سرچشمه می گیرد که ایمان بدانها از ایمان به خدا جدایی ناپذیر است. مؤمن به خدا در خلال کار خود به کمال خود به مثابه هدف نهایى می نگرد. بنابراین، کار او در حقیقت حرکت تکاملى اوست به سوى غایتى بالاتر. هدف این انسان از کار به دست آوردن مزدى نیست که جامعه به او می پردازد. این مزد وظیفه جامعه در قبال اوست نه قیمت عمل و کار او.
در اینجا تصویرى را که اسلام از جامعه ارائه می دهد درک می کنیم، که این جامعه موجودى است زنده و واحد و یکپارچه، نه شرکت و شریکان و همپیمانان.
از خلال تصویر جامعه و تبیین نقش مطلق و نامحدود همه افراد، به نقش مادرى و پدرى مطلق پى می بریم و به راهحل مشکل مطرح شده می رسیم. والدینى که به وظیفه خود بهطور مطلق و بهمثابه رسالت اقدام می کنند، در حدى که خود را فداى خدمت به فرزند می کنند، احساسات کودک را سرشار و عقل او را از ایمان و قلب او را از محبت و وجودش را از عنایت پر می کنند. کودک در این دریاى جوشان، مؤمن و متعهّد رشد می کند و به تکمیل مسئولیت والدین خود می پردازد و به بخشش و عطاى آنان و نسل آنان وفادار می ماند.
زن و شوهر در خلال عطاى مطلق و مسئولانه اى که هریک به دیگرى و هردو با هم به فرزندان تقدیم می دارند، وحدتى مکمل همدیگر تشکیل می دهند. آنچه مهم است کیفیت عطاست نه حجم و کمیّت آن، که با این روش اساساً مشکل ایجاد نخواهد شد.
اسلام در روابط خانوادگى چارچوبى تعیین می کند تا بقاى آن را تضمین و ایدئولوژى کلى اجتماعى را که از آن بحث کردیم، مصون دارد. به همین سبب، نگهدارى از فرزندان را به شکل حضانت و سرپرستى و تربیت بر والدین واجب کرده و تأکید می ورزد که تربیت کودک با رسالت انسان در زندگى برابرى می کند، زیرا فرد از طریق تربیت فرزند خویش، نمونه اى از خود می سازد تا تحقق رسالت را بر عهده گیرد. از طرفى، احسان و احترام به والدین را بر فرزند واجب کرده است.
اسلام خانه زن را مسجد او و شوهردارى نیکو را جهاد او می داند و به کار او در خانه و خدمت به فرزندان و همسرش رنگ قداست میبخشد و عنوان سجده میدهد و پاداش جهاد در نظر میگیرد.
اسلام زن را تا آنجا تشویق می کند که می فرماید بهشت زیر پاى مادران است. همچنین، آموزه هایى براى تنظیم روابط خانوادگى ارائه می دهد و وظایف مرد را در قبال زن مشخص می کند و همه این احکام را با واجبکردن همیشگى نفقه بر مرد و وجوبِ هزینههای پدر بر فرزند یا برعکس، در حالت نیاز، تثبیت می کند.
میل به کسب سود بیشتر، در جوامع جدید، انسانها را به سوى فعالیتهاى تجارى گسترده می کشاند و این امر به تحول جامعه و خانواده سرعت می بخشد. در فعالیتهاى گوناگونِ مورد اشاره، براى جلب مشتریان فراوان، از عامل جنسى بهره بردارى می شود و همه وسایل علمى براى تحریک و تقویت این عامل به کار می رود. به همین سبب، به وضوح می بینیم که فیلمها و نمایشنامهها و همه وسایل ارتباط جمعى و بسیارى از نشریات حول مسائل جنسى دور می زند.
در بسیاری انواع تجارتها، براى جلب مشترى و نیز در تبلیغات و اعلانات، از مسائل جنسى استفاده می شود. مد لباس زمان ما هم عمدتاً با توجه به مسائل جنسى تهیه و انتخاب می شود.
این وسایل که در تحول زندگى خانوادگى و همه زوایاى آن نقش مهمى ایفا می کنند، در روابط جنسى میان زن و شوهر، که در حیات خانواده و ثبات آن و ایجاد وحدت تام خانوادگى عنصر بسیار مهمى است، تزلزل و اختلال و انواع آشفتگى به وجود می آورند و در موجودیت خانواده و سستکردن پایه هاى آن آثار نامطلوبى به جا می گذارند.
از سوى دیگر، این فضا و وضعیت در رشد و بلوغ زودهنگام فرزندان تأثیر می گذارد و رشد آنان را در مسائل جنسى سرعت می بخشد و، در مقابل، رشد بقیه جنبه هاى کودک را تضعیف میکند. این پدیده، به سهم خود، در روابط والدین و فرزندان و پیوند خانوادگى تأثیرگذار است.
این فضا، همچنین، در خوددارى پسران و دختران جوان از ازدواج مؤثر است، زیرا از یک طرف هزینه ازدواج بسیار سنگین است و، از طرف دیگر، فضاى موجود نیازهاى جنسى را ارضا می کند و، علاوه بر آن، بسیارى از توان جنسى در خلال روابطِ گذرا مستهلک می شود. همه این عوامل از میل دختران و پسران به ازدواج می کاهد.
رشد وسایل ارتباط و افزایش آنها، افزایش روابط و گسترش آنها، اختلاط و عمومىشدن آنها و رقابتهاى طبیعى که از آنها ناشى می شود، بر پیچیدگى احساسات جنسى می افزاید.
اسلام براى درمان این مشکل و مواجهه با آن برنامه اى وضع کرده است که خانواده را در جامعه مترقى و در عین تعامل با آن حفظ میکند. این برنامه بر اصول زیر استوار است:
اول. تربیت اسلامى از دوران کودکى بر رشد احساسات زیبایی دوستى کودک و سوقدادن آن به سمت جمالِ هستى پایه گذارى شده است که در موجودات متجلى است و جمال معنوى که در خدمت به همنوع و مناعت طبع نمود دارد. این کوشش در قرآن ملاحظه میشود: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَّهَا؛» [۲] «زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَة الْکَوَاکِبِ.» [۳] این تربیت به باقى ماندن غریزه جنسى در حد متعارف کمک می کند.
دوم. زن از هرگونه ایجاد تحریک منع شده است: در سخن: «فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ؛» [۴] در حرکت: «وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ؛» [۵] در بدن: «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا.» [۶]
سوم. حدود وضع شده در روابط میان زن و مردِ نامحرم مثل پایینانداختن چشم و معاشرت نکردن صمیمی و منع اظهارات عاشقانه و منع لذت جویى و پرهیز از سوءِ ظن.
چهارم. حفظ خانواده از دخالت دیگران و این دخالت را از بزرگترین گناهان شمردن. در حدیث داریم: «در اسلام هیچ بنایى محبوبتر از خانواده نیست.» مفهوم مخالف این حدیث مورد نظر است که موضع گیرى مخرب است.
پنجم. تشویق به تسریع در ازدواج به اعتبار اینکه نصف دین است.
اکنون لازم است احکامى را متذکر شویم که خانواده را در جامعه پیشرفته خوشبخت نگاه می دارد:
الف. از نظر اسلام کار زن هیچ مانعى ندارد.
ب. کار در خانه و خدمت به فرزند و همسر بر زن واجب نیست.
ج. زن مجبور به ازدواج نمیشود، اما اگر ازدواج را برگزید، باید آن را درست انجام دهد و به رسالت خود عمل کند، زیرا او متعهد به این زندگى شده است. در اینجا می توان براى کار زن شرطى مشخص کرد که در صورت برآمدن این شرط، زن حق دارد کار کند و آن عبارت است از اینکه کار او نباید بر وظایف خانوادگى وى تأثیر گذارد.
د. تأمین مسکن مستقل از وظایف مرد است و جزو انفاق به شمار آمده و بر او واجب شده است. تأثیر مسئله مسکن بر وضع خانواده و پیشرفت آن روشن است.
ﻫ. در صورت رضایتِ زن و شوهر، محدودکردن تعداد فرزندان جایز است. فقط این دو هستند که حق دارند شمار فرزندان را محدود کنند.
و. تغییر نحوه ازدواج و چگونگى طلاق و چگونگی حضانت فرزندان و مسائل جزئى زندگى زناشویى امکان پذیر است. همه اینها در شروط ضمن عقد تعیین می شود و هریک از زوجین می تواند در مورد مسکن و انفاق و روابط گوناگون میان دو همسر، به صورت شروط ضمن عقد، مسائلى لحاظ کند که با مصالح و پیشرفت خانواده متناسب باشد.
زن مجاز است که ضمن عقد، اختیارات مرد را در مورد طلاق محدود کند، به این صورت که شرط کند در صورتى که مرد، بدون دلیل موجه اقدام به طلاق کند، موظف است هزینهها یا مبالغى بپردازد. نیز می توان نظر دادگاه یا داوران خانواده را معیار تشخیص دلیل موجه تعیین کرد. زن، همچنین، می تواند در حالتهاى مختلف، دادگاه یا داوران را براى طلاق وکیل کند. همچنین، تعیین نحوه رسیدگى به فرزند، پس از طلاق، از طریق شروط ضمن عقد به جاى قواعد حضانت سنتى امکان پذیر است.
براى ساماندهى امور فوق الذکر، نهادهاى مسئول می توانند اوضاع خانوادهها و چگونگى سامان آنها را در اوضاع اجتماعى گوناگون بررسى کنند و براى عقد ازدواج نمونههایی تهیه کنند تا در هنگام اجراى صیغه به نظر دو طرف برسد و زوجین با حقوق خویش آشنا شوند و با قرار دادن شروط ضمن عقد، از این حقوق بهره مند شوند.
در اینجا، به نتیجه مهمى می رسیم: اینکه در اوضاع و احوال مختلف می توان براى خانواده قوانینى در احکام فقهى اسلام جستوجو کرد که در پرتو آن، خانواده، ضمن پیشرفت در جامعه، از چارچوب صحیح خود خارج نشود و حقوق آن ضایع نگردد.
......................
پی نوشت ها:
[۱]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص۱۹۶.
[۲]. «ما هرچه در روی زمین است زینت آن قرار دادیم.» (کهف، ۷)
[۳]. «ما آسمان فُرودین را به زینت ستارگان بیاراستیم.» (صافات، ۶)
[۴]. «پس به نرمى سخن مگویید تا آن مردى که در قلب او مرضى هست به طمع افتد. و سخن پسندیده بگویید.» (احزاب، ۳۲)
[۵]. «و نیز چنان پاى بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کردهاند دانسته شود.» (نور، ۳۱)
[۶]. «زینتهاى خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند.» (نور، ۳۱)