ویرگول
ورودثبت نام
یادداشت‌های‌یک‌دیوانه
یادداشت‌های‌یک‌دیوانه
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

چهاردیواریِ‌ رویاییِ من!

چشمانم را ریز کرده و به اتاق نه‌چندان دلچسبم می‌نگرم.
آنقدر بی روح است که یخ بزنم،دیوار سفید رنگش مدام حس سرما را به آدم القا میکند..
مدت‌ها پیش صرفا برای اینکه از این حجم بی روحی کاسته شود،ریسه های طلایی رنگی را به یک قسمت از این غولِ سپید آویزان کرده بودم که گویا مقدار چسبی که برای استحکامِ این بنای تاریخی استفاده کردم کافی نبوده و حال، ماه هاست نیمی از آن روی زمین و نیمی دیگر روی هوا معلق است.
من نیز هرروز این صحنه ی دل انگیز را تماشا می‌کنم بی آنکه به کمرِ مبارک زحمتی بدهم و درستشان کنم.
دیوار روبه‌رویی‌ام که خالی از برنامه های قلم‌چی نیست، البته اگر آن جدول تناوبیِ کوفتی و نکته های ریزی که روی کاغذ یادداشت ها نوشته ام را فاکتور بگیریم!
خلاصه ی کلام اتاقِ من رویایی نیست اماااا بیایید چهار دیواری رویاهایم را برایتان شرح دهم: وای نه نه فکر نکنید منظورم از رویایی بودن داشتن استخر و جکوزی و لاکچری بازی و این کوفت و زهر مار هاست نه!

  • توجه:توصیه میشه ادامه نوشته رو با گوش دادن به آهنگ بالا بخونید


کف چهاردیواریِ رویاییِ من را قالی ای به رنگ سرخ در برگرفته و پشتی های قدیمی، دور تا دور آن به صف نشسته اند!
من نیز خود را جلوی یکی از این پشتی ها پهن کردم و در حال تماشای تلویزیون سه در چهارم هستم!!
دیوار خانه ام این‌بار سفید نیست، تابلو های نقاشی و نیز خطاطی از شعرهای شاملو گرفته تا فروغ و شهریار و همه، جایشان را به آن بی روحی مضحک داده اند.

هر صبح گوشه ی دنجِ خانه‌ام انتظارم را میکشد.. انتظار لمسِ قفسه های چوبیِ کتابخانه،بو کردن جلد های چرمیِ کتاب‌ها و در آخر انتخاب یک کتاب و نشستن بر صندلی گهواره ایِ در کنار شومینه و سفر به دنیایی دلچسب!
آری، صدای شرشرِ باران که می‌آید، به طرف سماور قهوه ای رنگم متمایل میشوم و استکان بلوری بزرگم را پر از چای ای خوش رنگ، میکنم!!
میخواهم سرِجایم بنشینم که ناگهان گرامافون طلایی رنگم چشمکی حواله ام می‌کند، روشنش می‌کنم و می‌چرخد و می‌چرخد و آواز می‌خواند.
به پشتی تکیه میدهم و چای شیرینم را نوش جان می‌کنم.
در یک لحظه چیزی را این وسط خالی حس می‌کنم و می‌دانم حتی اگر امکان داشته باشد به جای گرامافون خودِ بانو از آسمان هفتم نازل شود و با آن صدایِ جادویی لب بزند"وقتی میای صدایِ پات از همه جاده ها میاد" باز هم این امکان وجود ندارد که گرمای دستانِ یار را در میان دستانِ لرزانم احساس کنم(:

به به!
به به!
اینم حیاطش
اینم حیاطش
اینم گرامافونمه البته یکم بزرگتر!
اینم گرامافونمه البته یکم بزرگتر!
تصویر گویای همه‌چیزه!!
تصویر گویای همه‌چیزه!!
دوچرخم(:
دوچرخم(:


پی‌نوشت:

بگید ک دلیلش صدای هایده نبوده 🚶🏻‍♀️
بگید ک دلیلش صدای هایده نبوده 🚶🏻‍♀️


https://naslmusic.ir/%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%BA%D8%A7%D8%AA%DB%8C.html




خانه قدیمیرویاگرامافونکتابکتابخانه
تمام هنر برای ابر بود اما؛ همه برای باران شعر می گفتند...!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید