ویرگول
ورودثبت نام
زینب کوهیار
زینب کوهیار
خواندن ۱۲ دقیقه·۲ سال پیش

روایت موسس استارتاپ در فنلاند

3دلیل که پای سعید را به فنلاند کشاند

سعید مدیران و اهالی زیادی از فضای کسب وکار ایران را می شناسد که صرفا برای آینده بهتر فرزندانشان تصمیم به مهاجرت می گیرند. به گفته او این مدیران کسب وکارهای پرسودی را در ایران توسعه داده اند اما نگرانی درباره امنیت و آینده فرزندانشان کار آن ها را به مهاجرت رسانده است. درواقع بهبود سطح کیفیت زندگی از مواهب مهاجرت به کشورهای پیشرفته است که بیش از والدین مهاجر، به نفع فرزندان آن ها تمام می شود. اما دلیل دوم، مربوط به مسائل اقتصادی و ابعاد توسعه کسب وکاری است که آن را دنبال می کنید.


سعید می گوید «می توانید در کشورهای دیگر در بازار جهانی حضور پیدا کنید. مقیاس پذیری استارتاپ شما در کشورهای پیشرفته به آسانی ممکن است. تصور کنید امروز اسنپ به عنوان شرکتی که استارتاپی موفق بوده امکان رشد بیرون از ایران را ندارد. اما در کشورهای دیگر به بازارهای جهانی وصل می شوید و رشد می کند. در ایران امکان رقابت با کدام رقبا برای استارتاپها  فراهم نیست درحالیکه در فنلاند استارتاپ هایی شروع به کار کرده اند که اکنون با رقبای جهانی و اروپایی مشغول رقابتند. دلیل عمده رشد آن ها اتصال به بازارهای جهانی است».

شرایط دسترسی و سرعت اینترنت از دیگر دلایل مهاجرت استارتاپی ها به دیگر کشورهاست. سعید می گوید «سرعت اینترنت در ایران بسیار پایین است و زمانی که کسب یوکاری وابسته به اینترنت دارید، جز مهاجرت راه دیگری ندارد. گروه هایی داریم که در زمینه ارزهای دیجیتال کار می کنند. خودشان ارز جدیدی معرفی کرده اند و خلاقیت و نوآوری آن ها تحسین شده اما از ایران مهاجرت کرده اند. خودشان می گویند ما در واقع از ایران فرار کردیم چراکه آن ها مجرمیم اما اینجا تحسین می شویم. این نشان می دهد بستر نامناسب اینترنت و عدم شناخت درست از کسب وکارهای نوآورانه تا چه اندازه آسیب زننده است و به مهاجرت نیروی جوان از کشور می انجامد».

*اینکه هست، خودش نعمت است

وجود فضایی به اسم اکوسیستم استارتاپی و ساختارهای حمایتی در این زمینه، از نظر سعید نعمتی است که باید آن را به عنوان نکته ای مثبت یادآور شد. در بعضی از کشورها حتی خبری از اسم و نهادها وسازمان هایی دراین زمینه نیست بنابراین باید وجود این فضا را غنیتمت دانست. در ایران دست کم پارک های علم و فناوری، کارخانه های نوآوری و تسهیل گران کوچک و بزرگ کار می کنند و می توان گفت، امکانات اولیه برای کار کردن در کشورمان وجود دارد.

دیگر نکته مثبت درباره اکوسیستم استارتاپی ایران، حضور نیروهای انسانی با استعدادو پرتلاش است. بچه هایی که به قول سعید، گرم و سرد چشیده اند واین در کار استارتاپی، نکته ای حیاتی است. سعید می گوید«به دوستانم می گفتم تورمی که در فنلاند به دلیل جنگ اوکراین پیش آمده و برایش نگرانند، برای ما جوک است. بچه های ایرانی به اندازه ای سختی کشیده اند که به آسانی اذیت نمی شوند. این مزیت بزرگی در اکوسیستم فناوری ایران است. نیروهای متنوع با تخصص های متنوع».

نکته سوم درباره فضای کار استارتاپ ها در ایران، مسئله ای است که سعید آن را به طور کامل مثبت نمی داند. او می گوید «فاصله کسب وکارهای ایرانی از رقبای جهانی زیاد است. این به طور کلی خوب نیست اما در فضای نوآوری ایران فرصت است. ایران از فضای بین المللی فناوری بریده و دور است و هم یعنی رقیب بین المللی در بازار کشورمان نیست. به همین دلیل بسیاری از ایده ها را می توان در ایران کپی و کار را شروع کرد. بازار 80 میلیون نفری ایران نسبت به کشورهایی مثل فنلاند با 5 میلیون نفر جمعیت و استونی با 1.5 میلیون نفر جمعیت، بازار قابل توجهی است».

چرا به نتیجه نمی رسیم؟

وقتی حرف از مشکل به میان می آید، سعید از کم نبودن آن می گوید و  اینکه با اگر سال ها کار در اکوسیستم استارتاپی ایران به نتیجه ای نمی رسیم، ناشی از همین مشکلات متعدد است. سعید باور دارد استارتاپ ها در ایران به درستی درک نشده اند و اینکه اکوسیستم باید چه کند، در ایران فهمیده نشده است. فعالان اکوسیستم استارتاپی می گویند استارتاپ شرکتی کوچک است که به طور پایه ای با اتکا به گروه های کوچک با تخصص های به طور معمول بالا کار می کند. این گروه ها با سرمایه کم دورهم جمع می شوند اما به دلیل نوآور بودن در بازار از دیگر رقبا بهتر به نیاز مشتری پاسخ می دهند و در کوتاه مدت به سود می رسند. استارتاپ ها با سرمایه کم کار را شروع میکنند، سریع رشد می کنند و باید خلاق  و نوآور باشند. اما به گفته سعید، شرکت هایی که به طور رسمی در ایران به عنوان استارتاپ معرفی می شوند و در جشنواره های مختلف توسط دولت از آن ها تقدیر می شود، چنین ویژگی ندارند.

سعید می گوید «برای نمونه علی بابا با سرمایه میلیاردی کارش را شروع کرده است. ضمن اینکه فروش اینترنتی بلیت کار جدید نبود و سال ها پیش از آمدن علی بابا انجام می شد. این استارتاپ اما با حمایت هایی که از سازمان هایی  گرفت و با حجم زیاد تبلیغات توانست بازار را به دست بگیرد. چنین شرکتی خودش را استارتاپ معرفی می کند درحالیکه اصلا استارتاپ نیست. چنین مثال هایی در ایران زیاد است. امکاناتی که باید در اختیار استارتاپ ها و گروه های کوچک قرار بگیرد، به دست شرکت هایی افتاده که نباید. اگر به کارخانه نواوری مشهد سر بزنید می بینید که آنجا برای بچه هایی که تازه کارشان را شروع کردند، فضایی در نظر گرفته ند. شرکت های بزرگتر هم در این مجموعه حاضرند تا گروه های کوچک به عنوان زیر مجموعه آن ها رشد کنند و ایده هایشان را به جایی برسانند. وقتی به روابط این دو بخش دقت می کنید، می بینید دو جزیره جدا از هم اند و با وجود فضای کار اشتراکی، دور از یکدیگر کار می کنند. دکوراسیون انجا قشنگ است اما در عمل ارتباطی بین این دو بخش نیست. نه جوان ترها جرات این را دارند که سراغ این شرکت ها بروند و نه شرکت ها رغبتی به استفاده از خدمات این گروه های کوچک از خود نشان می دهند».

سعید می گوید «در ایران فقط اسم استارتاپ ها را می شنوید و معماری جذاب و قشنگی که برای کارخانه نوآوری ساخته اند. پارک های علم و فناوری بزرگ اند و هر معاون مدیری دفتر و منشی دارد. نمی توان به آسانی با آن ها صحبت کرد. اگر می خواهید در این پارک ها مستقر شوید باید طرح بفرستید و اگر مقبول بود،  امکاناتی می گیرید که محدود بودن آن بارها به شما گفته می شود. این رویه، با واقعیت کار استارتاپی همخوانی ندارد».

به باور سعید در ایران، اکوسیستم استارتاپی مثل دیگر بخش ها پر حاشیه است. دفاتر روسا در همه سازمان ها تبدیل به هزارتویی شده است. عبور از درهای متعدد در این هزارتو برای دریافت حمایت آسان نیست و در نهایت این حمایت ها نصیب شرکت هایی می شود که به قول این اهل نوآوری «به هزار جا وصل شده اند، یا به جایی رسیده اند و می خواهند کار تازه ای شروع کنند».

در این بین، سر گروه های تازه کار بی کلاه می ماند. این درحالی است که اصل کار در فضای استارتاپ ها، حمایت از گروه های تازه کار است. باید به این گروه ها کمک کرد تا بلند شوند نه اینکه دست کسی را بگیریم که پیش ازاین بلند شده است. سعید می گوید در فنلاند اگر استارتاپ ها دو سال کار کرده باشند، دیگر به عنوان شرکت به آن ها نگاه می کنند نه استارتاپ. اگر استارتاپی پس از 2 سال کار به سود رسیده، نیازی به حمایت ندارد و اگر نرسیده یعنی قرار نیست اصلا به سوددهی برسد.

داستان فنلاند

چالش های متعدد در اکوسیستم استارتاپی ایران، به مهاجرت سعید و امثال او دامن زده است. اما کار برای مهاجرت به فنلاند برای سعید چگونه پیش رفته است؟ او از برگزاری نشست های مجازی متعدد با مشاوران پیش از سفر به فنلاند می گوید  و اینکه او هیچ هزینه ای برای دریافت نظرهای مشورتی کارشناسان فنلاندی پرداخت نکرده است. سعید می گوید «ممکن بود من دانشجویی باشم که تازه ایده ای در سر دارم و چیزی از این فضا نمی دانم. یا فردی با ظرفیت و سطح سواد بالا باشم. ممکن است از هر 100 نفری که این مشاوره ها را می گیرند، یک نفر بتواند کارش را پیش ببرد. اما این برای مشاورها مهم نیست. آن ها به هرترتیب خدماتشان را می دهند و این دولت فنلاند است که تامین مالی این فرایند را برعهده گرفته. سرعت، چابکی و بی حاشیه بودن از ویژگی های فضای کار استارتاپ ها در این کشور است، یعنی همان چیزی که انتظارش را داریم».

اگر مهاجران به فنلاند بخواهند در شرکت ها در این کشور استخدام شوند، دانستن زبان محلی برایشان امتیاز است. اما برای کار استارتاپی، دانستن زبان این کشور تفاوتی ایجاد نمی کند. سعید می گوید «من پیش از آمدن به فنلاند با فضای کسب وکار آن در ارتباط بودم. تفاوت عمده در فضای استارتاپی ایران و فنلاند، درک درست حاکمیت از استارتاپ هاست. انگری بردز یک بازی ساده بود که میلیون ها دلار پول عاید این کشور کرد. شرکتی مثل نوکیا بخشی از بنیاد اقتصاد این کشور را شکل داده است. در فنلاند استارتاپ یک مفهوم شیک و باکلاس برای برگزاری سمینار و سپردن مدیریت به چهار تحصیل کرده نیست، بلکه از ارکان مهم اقتصاد در این کشور است. به همین دلیل حمایت ها منطقی است».

اقتصاد فنلاند از این حمایت ها سود کرده است. در فنلاند کارآفرینی در مدارس به بچه ها آموزش داده می شود و تجربه کار کردن در کسب وکارها و مدیریت مالی از دبستان شروع می شود. به  گفته سعید «اینجا بچه ها کالا می خرند و می فروشند. در سنین بالاتر، به عنوان کارآمورپز به شرکت ها و کسب وکارها می روند. بچه ها یاد می گیرند اما ما در روند کار، بارها به دلیل نداستن بسیاری از چیزها و عدم پدیده های رایج در کسب وکار ضربه خوردیم. از اولین کارهایی که انجام دادم، تولید محصولی بای کی از اقوام بود. ما در آن زمان فکر می کردیم تولید یک محصول کیفی خوب کافی است اما نمی دانستیم که باید روی فروش هم تمرکز کنیم. همه انرژی مان را صرف کیفیت کردیم و در فروش آن ماندیم. این تجربه ای شد که بدانیم بازاریابی تا چ هاندازه مهم است ولازمه کار است. اما بچه ها در اینجا، اهمیت این نکته ها را از سنین کم یاد می گیرند. وقتی بچه ها در مدارس می آموزند، احتمال شکست آن ها کمتر است». هم چنین غیر از آموزش رسمی، آموزش های رایگان در انواع مدیا، از کتاب، ویدئو تا وب سایت و مشاوره های رایگان هم در فنلاند برقرار است.

فضای مشاوران در گفت وگو با فعال اکوسیستم استارتاپی در ایران و فنلاند متفاوت است. تجربه سعید نشان می دهد مشاوران در ایران تجربه کار ندارند و موضوع را به طور تئوریک یاد گرفته اند. بنابراین صحبت با آن ها از صحبت با کسی که کسب وکاری را مدیریت کرده متفاوت است. به گفته سعید «ممکن است بتوانید در ایران با مدیران کسب وکارها هم گفت وگو کنید اما نگاه بالا به پایین آن ها باعث می شود اطلاعات دقیق و کاربردی را در اختیارتان قرار ندهند. این افراد به طور معمول می خواهند به شما القا کنند که چیزی نمی دانید، تجربه ای ندارید و نباید فکر کنید که کار به این سادگی هاست! با این وجود همین افراد از چم و خم کار به شما نمی گویند. به طور کلی به مشکلات و سختی های کار اشاره می کنند وشما در هاله ای از ابهام رها می شوید».

این درحالی است که  در فنلاند کارشناسان در جایگاه تشویق اهالی فناوری و مردم به گفت وگوی بیشتر قرار گرفته اند. سعید می گوید  «آن ها می گویند هر پرسشی داری بپرس و پیگیری می کنند که جلسه های مختلف را به طور آنلاین برگزار کنید تا کار پیش برود. صحبت ها دقیق است و کارها به مرحله اجرا می رسد. من در مراحل نخست کار باید شرکتم را ثبت می کرد. همه فرایند ثبت شرکت را با کمک کارشناس پیگیری کردم. اطلاعات او به طور کامل کاربردی بود. ثبت شرکت مرحله سختی بود و البته به دانستن زبان فنلاندی هم نیاز بود. کارشناس به من گفت اگر تمایل دارم به طور حضوری باهم کار را پیش ببریم. کار ما در نهایت در یک ساعت و نیم و با حمایت های کاربردی ما انجام شد».

غیر از حمایت های کاربردی، نباید از کمک هزینه ها هم گذشت. فنلاند 50 هزار یورو کمک بلاعوض به استارتاپ ها اهدا می کند. این مبلغ به گروه هایی که به مرحله کار می رسند، اهدا می شود. غیر از این، استارتاپ ها می توانند برای گذران زندگی برای شش ماه تا یک سال از کمک هزینه های دولت استفاده کنند که بازگشت آن بدون تحمیل سود است. هم چنین امکان شبکه سازی و برقراری ارتباطات را برای فعالان اکوسیستم برقرار شده که امکان جذب سرمایه، صحبت با سرمایه گذاران و همکاران و تبلیغات را برای کسی که در این کشور شناخته شده نیست، مهیا کرده است.

سعید می گوید «اگر طرح خوبی داشته باشید، لنگ پول نمی مانید. نکته دیگر خدمات عمومی است که در کشور ما به آسانی در دسترس نیست. اینجا استفاده از چاپگرهای سه بعدی، دستگاه های برش و تجهیزات دیگر در کارگاه های برق، نجاری، خیاطی و... به طور رایگان یا با قیمت ارزان ممکن است. حتی یک محصل مدرسه می تواند به آسانی از این تجهیزات استفاده کند و یا هرکسی که دنبال ساخت نمونه ای اولیه است. وجود این امکانات به معنای عدم  آگاهی بخشی درباره سختی های را هاندازی کسب وکار نیست. این مسئله هم یادآوری می شود اما حمایت ها به اندازه ای زیاد است که اگر پشتکار داشته باشید و ایده اولیه تان خوب باشد، به نتیجه می رسید».

بر نمی گردم

«من هیچ برنامه ای برای برگشتن به ایران ندارم». این جمله سعید، پاسخی محکم به پرسشی درباره بازگشت به ایران است. او می گوید «تا جاییکه در کنترل خودم است، به هیچ عنوان برای کار کردن یا هرچیز دیگری به ایران بر نمی گردم. جبر اقتصادی، قوانین  مربوط به اقامت از عواملی است که ممکن است من را به بازگشت به ایران مجبور کند. شاید اگر نتوانم کسب وکار را در فنلاند راه بیندازم و اکر دیگری هم نتوانم انجنام دهم، مجبور شوم به ایران برگردم اما اگر هیچ کدام از این اجبارها رخ ندهد، هیچ علاقه ای به بازگشت به ایران ندارم». اما دلیل چیست؟ سعید می گوید «دلیل من، نرخ رشد و موفقیت بالا در فنلاند برای کسانی مثل من است. من سال ها در ایران کار کردم اما به اندازه همه آن سال ها، در فنلاند رشد می کنم. آینده ای که اینجا برای خودم تصور می کنم، نه خوش بینانه بلکه واقع بینانه، آینده ای نیست که در ایران برای خود و همسرم ببینم. به همین دلیل و به خواست خودم دیگر به ایران برنمی گردم مگر بنابر اجبار».

اکوسیستم استارتاپیکسب وکارمهاجرت فنلاندمهاجرت استارتاپمهارت
روزنامه نگارم، می نویسم و می گردم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید