سلام عزیزِ من
امشب که دارم برات اینو مینویسم نه تو از من خبری داری و نه من از تو.
نمیدونم الان کجا هستی ولی هر جا هستی مراقبت خودت باش. هوا خیلی خیلی سرده یادت نره لباس گرم بپوشیا.
پارسال این موقع همدیگرو میشناختیم با هم حرف میزدیم ولی الان تبدیل شدیم به دوتا غریبه انگار نه انگار...
هر چی سعی کردم بعد از تو هم با بقیه مهربون باشم نشد ضربه ای زدی به این قلب مهربونم که دیگ الان از جنس سنگ شده. دیگه دوست ندارم مهربون باشم دیگه دوست ندارم با آدما ارتباط بگیرم دیگه دوست ندارم به کسی اعتماد کنم. برای همینه که هر شب توی دفترم اسم تو رو میگم. برای همینه که هر شب میگم ازت متنفرم ولی از خدا میخوام مراقبت باشه.
امشب هم نتونستم ولی امیدوارم شبای دیگه بتونم از پسش بر بیام بشم همون آدم قبلی با تجربه های جدید.
دوستِت دارم:)